اشعاری در مورد علی اصغر وقاسم (ع)

ای که گرفتی به دوش بار غم و بار عشق

باز بیا سر کنیم قصه ی گلزار عشق

قصه شنیدم که دوش تشنه لب گلفروش

برد گلی سبز پوش هدیه به بازار عشق

                                                                    

گل غم نا گفته داشت خاطر آشفته داشت

چشم بخون خفته داشت از غم سالار عشق

عشوه کنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد

خنده زد و باز کرد دیده به دیدار عشق

گر چه زمان دیر بود تشنه لب شیر بود

منتظر تیر بود یار وفادار عشق

باغ تب و تاب داشت گل طلب آب داشت

کی خبر از خواب داشت دیده ی بیدار عشق

عشق زمینگیر شد عرش سرازیر شد

گل هدف تیر شد ای عجب از کار عشق

آن گل مینو سرشت بر ورق سرنوشت

با خطی از خون نوشت معنی ایثار عشق

این گل باغ خداست از چمن کربلاست

خوابگه او کجاست سینه ی اسرار عشق

آه که با پشت خم، پشت خیامت برم

نغمه سراید به غم قافله سالار عشق

تازه گل پرپرم من ز تو عاشق ترم

اصغرم ای اصغرم ای گل گلزار عشق

غنچه ی آغوش من، زینت خاموش من

یار کفن پوش من یار من و یار عشق

دشت پر از های و هوست مشتری عشق اوست

ای شده قربان دوست اوست خریدار عشق

خیمه به کویم زدی خنده به رویم زدی

می ز سبویم زدی بر سر بازار عشق

کودک من لای لای از غم تو وای وای

گریه کند های های چشم عزادار عشق

با تو «شفق» پر گرفت عشق در او در گرفت

تا نفسی بر گرفت پرده ز اسرار عشق

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

علی اصغر ع

ایکه خونت ریخت روی دست من دشمن علی

نیست دیگر در تنم یارای ره رفتن علی

قحطی آب و شرار آفتاب و حرمله

دست داده دست هم گیرد ترا از من علی

می چکد از بند قنداق تو خون حنجرت

همره اشک من غمدیده بر دامن علی

روی دستم دست و پا کمتر بزن ای اصغرم

چون ندارم طاقت دیدار جان کندن علی

گریه های دیشبت یادم نرفته پس چرا

می کنی شرمنده ام ای گل ز خندیدن علی

می روم گاهی بسوی خیمه گاهی قتلگاه

دیگر از خجلت ندارم روی بر گشتن علی

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤۴

 

علی اصغرع

ای اختر مدینه و سرباز آخرم

جان می دهی ز تیر سه شعبه برابرم

تا پر نشسته تیر عدو در گلوی تو

از حنجرت چگونه برونش در آورم

تیری که حرمله زده بر حلق خشک تو

ای کاش می نشست علی جان به حنجرم

لب تشنه پر زدی ز کنارم علی، ولی

سیراب می شوی به سر دست مادرم

با آن لبی که غرقه به خون شد به من مخند

کم خنده کن علی به من و دیده ترم

شرمم بود که بی تو سوی خیمه رو کنم

این جسم بی سرت ز چه رو تا حرم برم

آبت نداده ام ، بخدا آب می شود

آگه شود ز غصه مرگت چو خواهرم

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

علی اصغر ع

نبوس این قدر بابا آخر این لعل لبانم را

که با لبهای سوزانت بسوزانی زبانم را

ز فرط ضعف ای مه صورتت را تیره می بینم

توان ده با نگاهت جسم و جان ناتوانم را

چه می شد ای پدر یک لحظه از من دور می گشتی

نبینی تا زبان گرداندن دور دهانم را

ز اشکت آبیاری می کنی این غنچه را اما

نمی خواهم ببینم گریه های باغبانم را

سخن سر بسته می گویم مکش پیکان ز حلقومم

که تیر حرمله سوزانده مغز استخوانم را

چو دیدم تیر می آید گلویم را سپر کردم

بپرس از تیر او خود می دهم شرح بیانم را

به هرلبخند خونم از دهان بر شانه ات ریزد

چو رفتم از کفت دیدی به پیراهن نشانم را

ز تو ممنونم ای تیر سه شعبه ساکتم کردی

که دیگر نشنود در خیمه ها مادر فغانم را

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

علی اصغر ع

لاله ی خونین رخ این آتشین صحرا منم

غنچه ی عطشان که سوزد بر لب دریا منم

می برد همراه قرآن سوی میدانم پدر

چون که عترت را به قرآن مختصر معنا منم

اشک ریزد مادرم از دیدن لبخند من

غنچه ی خندان که شد پرپر در این صحرا منم

من که یارب می شدم سیراب از یک جرعه آب

کشته ی لب تشنه ی بی شیر عاشورا منم

آنکه در دست پدر جان داده در میدان جنگ

پیش چشم مادر غمدیده اش تنها منم

ختم شد با نام من طومار اصحاب حسین

چون به اسناد شهادت آخرین امضا منم

کس نکُشته کودک ششماهه ی مظلوم را

در شهادت یادگار محسن زهرا منم

قلب ثار ا... منم ز آن قبر من شد سینه اش

آنکه دارد مدفنی والاتر از والا منم

هر کسی گرید «حسانا» از غم امروز من

خود رهایی بخش او از آتش فردا منم

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

علی اصغر ع

باغ می سوزد در آتش ای دریغا آب نیست

فصل بی تابی است اینجا غنچه ها را تاب نیست

یک نیستان ناله می جوشد از این دشت بلا

یک چمن گل می رود از دست، اما آب نیست

بانگ هل من ناصر من بی جواب است ای دریغ

در طواف خیمه ها لبیکی از اصحاب نیست

در حریم عشق تنها مانده یک ششماهه گل

کز شرار تشنه کامی خرّم و شاداب نیست

ای همای آسمان پرواز من با من بیا

جز تو دیگر تشنه ی وصلی در این محراب نیست

گز کسی بر رویت ای گل شبنم آبی نزد

دیده بگشا گوهر اشک آنقدر نایاب نیست

گاه احرام آمد و نزدیک شد میقات وصل

غنچه ی نشکفته ام برخیز وقت خواب نیست

می برم شاید بسوزد بر تو قلب آفتاب

گر چه می بینم به رویت رنگ چون مهتاب نیست

می کنند آهسته نجوا برگ ها در گوش هم

ای گل زهرا گلوی نازکت را تاب نیست

ظلم این نامحرمان ما را از او محروم ساخت

ور نه بی مهر و وفایی در مرام آب نیست

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪۵

علی اصغر ع

جان به لب اصغر و بر صورت جانان خندد

ژاله بر چهره و این غنچه ی گریان خندد

تا که افزون نکند داغ علی اکبر را

تشنه لب اصغر از آن بر رخ جانان خندد

شد کباب از اثر خنده ی او قلب رباب

طفل ششماهه که دیده است به میدان خندد

هدفش بود در آغوش پدر جان دادن

چون علی دید که شد مشکلش آسان خندد

یارب این تیر سه شعبه چه به اصغر گوید

که چنین از ره تحقیر به پیکان خندد

میهمان بود علی اصغر و عطشان جان داد

سنگدل حرمله بر غربت مهمان خندد

سوخت از آتش بیداد «حسان» گلشن دین

پس از این گل به گلستان به چه عنوان خندد

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

بچه به این کوچیکی مگه گناهش چی بود

تیر سه شعبه مگه جواب این بچه بود

گلوی نازک او طاقت تیر نداره

به گریه گفت به بابا مادر که شیر نداره

صدای گریه ی او آتیش به دلها زده

حرمله گوئیا تیر به قلب زهرا زده

تیر بزرگ عدو سر علی را برید

خون گلوی اصغر بر رخ بابا چکید

هر گل پژمرده را به آب سیرش کنند

حنجر طفلی چرا نشان تیرش کنند

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

وقت دفن 

بابا جون رو دست من اینهمه دست و پا مزن

لبای خشک تو بر هم مث ماهی ها نزن

لایی لایی اصغر من دلم طاقت نداره

یه کمی طاقت بیار عمو برات آب میاره

پیش چشم مادر تو چیا بر سرت میارند

وای من کز زیر خاکا غرقه خون درت میارند

با خودم می برمت که مادرت دلواپسه

تا به این لبای خشکت شاید کمی آب برسه

مادرت دق می کنه مواظبش خدا باشه

اگه این سرِ کوچولو سر نیزه ها باشه

:

عزیزم می خوام که دفنت کنم اینجوری نخند

چه جوری خاک بریزم روی تو ، چشماتو ببند

تو از این پس جا روی دستای فاطمه داری

مواظب باش ای گل من رو سینه اش سر نذاری

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪۵۵

آه ، ای گل ناز من ، طفل سرباز من ، اصغرم اصغرم

غنچه ی بسته ام ، مرغ پر بسته ام ، پسرم اصغرم

راحت جان بابایی اصغر

لالایی لالایی لالایی اصغر

اصغرم ))

*****

آه نازنین پسرم ، چگونه در حرم ، بی تو روی آورم

چه بگویم جواب ، بر سئوال رباب ، خسته جان

همسرم

گر بپرسد از من کو گل من

اصغرم لب تشنه بلبل من

اصغرم ))
*****

آه دشمن در هلهله ، تیر کین حرمله ، از کمان رها کرد

پاره شد حنجرت ، خنده ی آخرت ، غوغایی بپا کرد

خنده ات آتش زد بر دل من

داغ جانسوزت شد قاتل من

اصغرم (4)
٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪۵۵

 

اگه از من بپرسند که دوست داری کی باشی

توی این دور و زمونه می خوای جای کی باشی

دو جوابه ، یه کلومه

دلم می خواد غلام حیدر باشم

کرببلا جارو کش مرقد اصغر باشم

*****

اگه بشکافن این دل ، می بینی که سراسر

روی دیوار قلبم ، نوشته یا علی اصغر

آره و الله ، مه جبینی

مثل ستاره می درخشه چشمات

دوستت داره قدر یه دنیا بابات

*****

بند انگشت نازت گره وا کنه از ما

پای روضه ات بقرآن تو هیئت میشه غوغا

خدا می دونه ))

چشمای تو قشنگتر از الماسه
٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪۵

مادر به پیش چشمم کشتند اکبرم را

ای باغبان نظر کن گلهای پرپرم را

طفلم ز تشنه کامی از سوز ناله ها زد

آخر به روی دستم چون مرغ دست و پا زد

مادر مرا بسی چند کشتند و زنده کردند

اشک رقیه ام را دیدند و خنده کردند

گر چه هزارها درد دارم به روی سینه

اما دلم شکسته از کوچه و مدینه

آنروزها که از ما پنهان گل رویت بود

در وقت راه رفتن دستت به پهلویت بود

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

حضرت قاسم ع

ای عسلت از دم شمشیرها

خنده زده زخم تو بر تیرها

زخم بدن توشه، خطر زاد تو

روز شهادت شب میلاد تو

دسته گل حجله ی تو سنگ ها

گشته تنت دستخوش چنگ ها

مرگ، عروسی که هم آغوش توست

نیشِ سرِ تیرِ بلا نوش توست

ای زرهت پیرهن نازکت

بال در آورده تن از ناوکت

نرگس من نرگس خود باز کن

جان عمو کم به عمو ناز کن

دیده به تبخال لبت دوختم

سوختم و سوختم و سوختم

تشنه ام از اشک خود آبم بده

با دو لب تشنه جوابم بده

حیف که من تاب ندادم به تو

سوختم و آب ندادم به تو

دفتر عمر تو که شیرازه شد

داغ علی اکبر من تازه شد

باده زصهبای اجل خورده ای

از دم شمشیر عسل خورده ای

تشنه به دیدار اجل می روی

قاسم من ماه عسل می روی

یا به جنان با علی مرتضی

فاطمه کرده است تو را پاگشا

خلعت خود کرده کفن می روی

بال زنان سوی حسن می روی

نیست روا با همه سوز درون

نیزه سر از سینه ات آرد برون

حیف که اوصاف تو نشناختند

اسب به گلگون بدنت تاختند

در حق ما ظلم و ستم کسب شد

مرهم زخم تو سُمِ اسب شد

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

حضرت قاسم ع

ای عمو تنها امیدم در رهت ترک سر است

مرگ درراه تو برمن از عسل شیرین تر است

گرچه می دانی یتیمم، اذن میدانم بده

فرض کن این سیزده ساله علیّ اکبراست

نوجوانان یک به یک رفتند و من جا مانده ام

بر روی داغ دلم هرلحظه داغ دیگر است

گاه می خوانی یتیمم، گاه گویی کودکم

هرچه هستم در وجودم، خون پاک حیدراست

خوش ترین نقل عروسی بارش سنگ بلاست

بهترین دامادی من، ترک جان، ترک سر است

بهترین شاخه گلی را که کنم تقدیم تو

صورت خونین، سر بشکسته، زخم پیکر است

حنجر من تشنه ی آب دم شمشیرهاست

نوش من در راه وصل یار، نیش خنجر است

از شرار تشنگی هر چند می سوزم، عمو

بیشتر سوز من از لب های خشک اصغر است

تیغ کین بر گردنم زیباتر از دست عروس

قتلگاهم خوش تر از آغوش گرم مادر است

«میثم» از کرب و بلا در سینه داری آتشی

ای عجب! هر مصرع شعر تو کوه آذر است

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

حضرت قاسم ع

ای جگر پاره ی امام حسن

وی ز سر تا به پا تمام حسن

تیرها بر جگر زده گرهت

زخم ها بر بدن شده زرهت

گرگ ها بر تن تو چنگ زدند

دلشان سنگ بود و سنگ زدند

ای در آغوش من فتاده ز تاب

یک عمو جان بگو دوباره بخواب

جگر تشنه ات کبابم کرد

داغ تو مثل شمع آبم کرد

تو که دریا به چشم من داری

موج خون از چه در دهن داری

گل خونین من گلاب شدی

پای تا سر ز خون خضاب شدی

زخم هایت چو لاله در گلشن

بدنت مثل حلقه ی جوشن

ای مرا کشته دست و پا زدنت

جگرم پاره پاره تر ز تنت

من عموی غریب تو هستم

کم بزن دست و پا روی دستم

سوره ی نور گشته پیکر تو

آیه آیه است پای تا سر تو

نه فقط قلب چاک چاک منی

مصحف پاره پاره ی حسنی

بعد اکبر تو اکبرم بودی

بلکه عباس دیگرم بودی

خجلم از لبان عطشانت

جگرم سوخت از عمو جانت

شهد مرگ از کف اجل خوردی

از دم تیغ ها عسل خوردی

بس که دلداده ی خدا بودی

بس که از خویشتن جدا بودی

تلخی مرگ از دم خنجر

از عسل گشت بر تو شیرین تر

زخم تن آیه های نور شده

پایمال سم ستور شده

لاله بودی و پرپرت کردند

پاره پاره، چو اکبرت کردند

لاله ی پرپرم، عزیز دلم

تا صف محشر از حسن خجلم

نشود تا ابد فراموشم

قاسمش داد جان در آغوشم

تا که خیزد شفا ز خاک رهت

اشک «میثم» نثار قتلگهت

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

حسین ای همه عالم فدای قاسم تو

دوباره کرده دل من هوای قاسم تو

دل شکسته و چشم پر آب و قلب کباب

شده است قسمت من در عزای قاسم تو

به کربلای تو زد آتش جگر سوزی

حدیث درد و غم کربلای قاسم تو

قسم به آن تن خونین هنوز می آید

ز نینوای دل ما نوای قاسم تو

چو یادگار حسن کرد عزم قربانگاه

شکوه داد به مقتل صفای قاسم تو

کمر ببست به مردن نبسته نعلینش

به حیرت است ملک از وفای قاسم تو

ز پا نشستی و افتاد شعله بر جگرت

چو شد بلند ز میدان صدای قاسم تو

ز داغ اکبر اگر سوخت هستی ات اما

سپید موی سرت شد به پای قاسم تو

نبود وقت عروسی که دشمن از نی و تیر

ببست حجله خونین برای قاسم تو

شمیم عطر حسن بر مشام می آمد

ز عطر پیکر در خون شنای قاسم تو

چو پایمال شد آن جسم پاره پاره ز تیغ

گرفت رونق دیگر منای قاسم تو

برای سرمه چشم ملک مگر می خواست

خدا که خاک شود عضوهای قاسم تو

«مؤیدم» ز تو امید کربلا دارم

ز چامه ای که سرودم برای قاسم تو

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪۵

 ع

عبدالله بن حسن 

یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی

که به این سینه ی مجروح تو با پا نزنی

ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد

با چنین نیزه ی سر سخت به لبها نزنی

عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ

می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون

می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟

نیزه ات را که زدی باز!!نمی شد حالا

ساقه ی نیزه خونین شده را تا نزنی؟

من از این وادی خون زنده نباید بروم

شک نکن اینکه پرم را بزنی یا نزنی

دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن

فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

طفلان زینب س 

دو خورشید جهان آرا دو قرص ماه دو اختر

دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه

دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیه ی قرآن

دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک

گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش

به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

منای کربلا گردیده محو این دو قربانی

نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری

که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر

بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت

تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی

قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم

دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر

امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا 

که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا

که این دو شاخه ی گل را کنم در مقدمت پرپر

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری

درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت

که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!

یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل

یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

ندا دادند ما دو شیر زاده ایم زینب را

که باشد جده ی ما فاطمه صدیقه ی اطهر

پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب

حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه

دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا

و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر

ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان

که گفتی شعله ی خشم خدا پیچیده در محشر

چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن

چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر

ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان

ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر

به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیه ی قرآن

دریغا ماند زیر دست و پا دو سوره ی کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا 

به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر

دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله

همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را

درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر

نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا

مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر

بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را

که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر

به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش

سلام «میثم» و خلق خدا و خالق داور

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

آب

ماهْرویان، از عطش در پیچ و تاب
کام‌ها، خشکیده و دل‌ها کباب
بر گل رخسارشان، جاری گلاب
ذکرشان با التهاب و اضطراب

آب آب و آب آب و آب آب

تشنگان از گریۀ سقّا، خجل
آب از سقّا، در آن صحرا خجل
آب و سقا هر دو از زهرا خجل
دور سقا ذکر آل بوتراب

آب آب و آب آب و آب آب

اشک‌ها خشکیده دیگر از عطش
می‌مکد انگشت اصغر از عطش
می‌زند در خیمه پرپر، از عطش
گوئیا آهسته گوید با رباب

آب آب و آب آب و آب آب

چهره‌ها، بی‌رنگ، چون مهتاب بود
عکس اصغر، روی موج آب بود
بلکه سقّا هم دگر بی‌تاب بود
مشک با او داشت دائم این خطاب

آب آب و آب آب و آب آب

*************************************************

حضرت علی‌اصغر

تقدیم دوست کردم، هفتاد ماهپاره
تنها به روی دستم، مانده است، یک ستاره
با دست‌های بسته، خوانَد قنوت ایثار
با چشم نیم بازش، بر من کند نظاره
شیران کارزارم، رفتند از کنارم
باشد همه سپاهم این طفل شیرخواره
نه اشک تا بگرید، نه شیر تا بنوشد
نه نور یک نگاهش، نه تاب یک اشاره
امروز در نهادم، شد تازه داغ محسن
کآورده‌ام به همراه، یک محسن دوباره
دوش از عطش نخفته، با دوست راز گفته
احیا گرفته تا صبح در بین گاهواره
ای حرمله ندیدی، وقتی که زه کشیدی
جوشید خون قلبم، از این گلوی پاره
تنها نه چند روزی تا صبح روز محشر
بر این شهید گریند، ارض و سما هماره
«میثم» ز خون اصغر تکمیل شد شهادت
باید بر او گرفتن هر روز یادواره

**************************************************************

خنده فتح

ای مشعل محفل الستم
وی گشته علَم، به روی دستم
خون گلویت نمی‌گذارد
تا بُعد زمان دهد شکستم

ای خندۀ فتح، بر لب تو
خون تو، قوام مکتب تو

ششماهۀ من اگر چه فردی
تو مرد شهادت و نبردی
سرباز همیشه فاتح من
لبخند بزن که فتح کردی

تا داد تـو بر فلک رسانم
خون تو به آسمان فشانم


از خون گلو، کنم نگارت
تا خود ببرم، حضور یارت
هم، دوش من است قتلگاهت
هم، سینه من بوَد مزارت

قلب پدر است، حائر تو
زوّار مننــد، زائـر تـو

بر آب وضوت، خون فشاندی
بر دوش پدر نماز خواندی
پیغام مرا ز حلق خونین
بر گوش جهانیان رساندی

مظلوم‌ترین شهید بابا
لبخند بـزن امیـد بابا

ای کوثر مصحف شهادت
لبخند تو بهترین عبادت
حیف است که کشته‌ات بخوانم
امروز، تو یافتی ولادت

هر چند که شد صدات خاموش
خون تـو نمـی‌شود فـراموش

هفتاد بهشت را، دری تو
هفتاد فرشته را، پری تو
هفتاد ذبیح را، تو شاهد
هفتاد سپهر اختری تو

خون گلویت، مرا وضو داد
حتی به شهادت آبرو داد

از خون گلو، خضاب کردی
خون، بر جگر رباب، کردی
در عین سکوت، آب‌ها را
از العطشت، کباب کردی

زخـم گلـویـت سـزد بـخندد
چون دوست تو را چنین پسندد


دریای نخورده آب، اصغر !
خجلت زده‌ات رباب، اصغر !
از تیر سه شعبه آب خوردی
سیراب شدی، بخواب اصغر!

کشتنـد ز داغ تو، مرا هم
گشتیم شهید هر دو با هم

معراج تو از تو تا حسین است
در خون تو نقشِ «یا حسین» است
تنها تو شوی به دست من دفن
تشییع تو نیز با حسین است

آن روز که روز حشر کبراست
قنداقه تـو به دست زهراست

مادر به ولادت تو نازد
بابا به شهادت تو نازد
اسلام به خون حنجر تو
عترت به سعادت تو نازد

از خون تـو تـا بـپاست عالم
سبز است همیشه نخل <میثم>

****************************************************************

حال دعا

طفل شیرم شیر نه، تیر بلا را دوست دارم
تشنه‌کامم، آب نه، دریای لا را دوست دارم
از شب میلاد گفتم، با زبان بی زبانی
عاشق کرب و بلایم، کربلا را دوست دارم
مثل قاسم، مثل اکبر، مثل عمو، مثل بابا
اشک شب، سوز درون، حال دعا را، دوست دارم
چشم‌هایم، نیم باز و رنگم از صورت پریده
از نوا افتادم اما، نینوا را دوست دارم
پر زدم از دامن گهواره در آغوش بابا
وصل یار و دوش مصباح الهدا را دوست دارم
باید از تیر سه شعبه، ذبح گردد حنجر من
در ره جانان، سرِ از تن جدا را، دوست دارم
حرمله، این تیر زهرآلود تو، این حنجر من
من ز نوک تیرها، آب بقا را دوست دارم
کرده‌ام خود را جدا از دامن پر مهر مادر
بر سر دوش پدر، وصل خدا را دوست دارم
مرهم زخم گلوی من، بوَد، اشک محبّان
دوستان! من گریه و اشک شما را دوست دارم
با همین پروندۀ آلوده از لطف و کرامت
اشک چشم «میثم» بی‌دست و پا را دوست دارم

************************************************************

حضرت علی اصغر ( نوحه )

 

با خون گلوی علی اصغر بنویسید

این خون حسین است
بر حنجر آن غنچۀ پرپر بنویسید

این خون حسین است

این طایر پربسته، هم‌آغوش حسین است
فریاد خموشش، همه در گوش حسین است
ششماهه، ولی قتلگهش، دوش حسین است
بر شانۀ آن حجّت داور بنویسید

این خون حسین است

کی دیده چنین عاشق لب تشنه فدا را؟اعلام کند، فتح تمام شهدا را
گلگون کند از خونِ‌گلو، وجه خدا را
با اشک بر آن خون مطهّر بنویسید

این خون حسین است

ای اهل قلم از علی اصغر بنویسید
از خندۀ آن غنچۀ پرپر بنویسید
وز سینۀ خشکیدۀ مادر بنویسید
بر صفحۀ تاریخ، مکرّر بنویسید

این خون حسین است

پرپر شده آن غنچۀ خونین مدینه
زمزم شده در ماتم او چشم سکینه
ای اهل قلم شعله برآرید ز سینه
با خون دل خویش، به دفتر بنویسید

این خون حسین است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد