ارزش عزاداری در احادیث(2)


بزرگترین انگیزه قیام امام حسین (علیه السلام)

محرم

این سؤال مطرح است که چرا با وجود شناخت امام از مردم و قدرت بنی امیه چرا امام حسین قیام کرد و مانند مانند امام حسن با حکومت کنار نیامد؟ چند نمونه از علل را در ذیل می آوریم:


1. امر به معروف و نهى از منکر

بزرگترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنکر است که این دو از مـهمـتـرین ارکان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اول مسئول اجراء این امر مهم اسلامى است .

چنانکه در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى کنم بلکه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منکر است» 1

چـون بنى امـیه این دو رکن بزرگ و مـهم اسلامـى را متزلزل ساخته بودند که نه تنها امر به معروف و نهى از منکر متروک گشته بود بلکه معروف منکر و منکر معروف تلقى مى شد و امام علیه السلام در این مسیر مکرر به این حقیقت اشاره فـرمـود که اولین بار در سخـنرانى حضرت در منزل ذى حسم و برخورد با حر و سپاهیانش فرمود:

« مـگـر نمـى بینید که به حق عـمـل نمـى شود و از باطل جلوگـیرى نمـى شود مـؤمن باید براى اجرا این مهم مشتاق دیدار پروردگارش باشد .» 2

و لذا حسین عـلیه السلام به مـیدان جهاد قدم نهاد تا این اساس و پایه مهم اسلامى را استوار سازد و اسلام محکم و مستحکم بماند.

 

2 ـ زنده کردن ارزشهاى اسلامى

حکومت اموى سعى بلیغ می نمود که ارزشهاى اسلامى را که کرامت انسانها بدان بستگى دارد مـحو و نابود ساخـتـه و ضد ارزشها را که در جاهلیت بدان افتخار مى کردند و ارج مى نهادند جایگزین ارزشهاى اسلامى نماید!

از جمله ارزشهایى که اسلام روى آن زیاد سرمایه گذارى کرده و حکومت بنى امیه با تمام قدرت در محو و اضمحلال آن ایستادگى مى کرد این امور است :

 

الف ـ وحدت اسلامى :

پـیامـبر اکرم صلى الله علیه و آله براى ایجاد وحدت و برادرى اسلامى سعى و کوشش وافـى مـبذول مـى فـرمـود ولى مـعـاویه از طرق مختلف مخصوصا از طریق احیاى تعصبات قبیله اى و وادار کردن شعراى قبایل بر هجو قبیله رقیب و خانواده هاى آنان وحدت اسلامـى را ریشه کن مـى کرد تـا جائیکه یزید یکى از شعـراى زمـان بنى امـیه انصار و مـردمـى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در مدینه جاى دادند و حمایت کردند هجو می کند.

اگـر در اشعـار شعـراى امـوى دقـت شود روشن تـرین اثـرات آن همـان قـذف و هجو قـبایل و خـانواده هاى رقـیب آنان است . در اشعار شعراى معاصر اموى کمترین اثرى از فضائل انسانى و آثار خوب اجتماعى و اخلاق اسلامى دیده نمى شود.

حسین علیه السلام براى احیاى آثار و اخلاق اسلامى قیام کرد.

و نیز اخـتـلافـاتى که بین اعراب و اصیل و موالى به وجود آوردند که عرب کتابهایى در انتـقـاد بر مـوالى یعـنى اقـوامـى که از ایران و سایر کشورهاى غیر عربى در عراق و کشورهاى عربى زندگى مى کردند تصنیف و تالیف کردند و بر عکس موالى کتابهایى علیه اعراب نوشتند که این حرکت برخلاف مقررات و موازین اسلامى بوده و وحدت اسلامى را مختل مى کرد.

بزرگترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنکر است که این دو از مـهمـتـرین ارکان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اول مسئول اجراء این امر مهم اسلامى است.

چنانکه در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى کنم بلکه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منکر است»

ب ـ حریت :

محرم

چـنانکه مـى دانیم و در تـواریخ مـذکور است در دوران حکومـت امـوى ، سفـره قـتـل و شمـشیر یگانه حاکم در این دستگاه مستبد بود که بدون رسیدگى به حق و حقیقت سفـره قـتـل گـستـرده مـى شد و جلاد به دستـور حاکم بیگـناهى را به قتل مى رسانید، چنانکه حجاج بن یوسف ثقفى یکى از حکام زمان عبدالملک مى گفت : از غذا و طعـام وقـتـى لذت مـى برم که انسانى را ببینم در خـون خـود دست و پا مى زند و من مـشغول طعام باشم در چنین محیطى هیچ کس را قدرت و جرئت آن نبود که به نحوه کردار و رفتار ناشایست حکام انتقاد نماید و یا به دفاع از حقوق از دست رفته خود پردازد.

حسین علیه السلام قیام کرد تا به انسانهاى زیر بار ظلم و ستم بیاموزد که چگونه مى تـوانند به حقـوق خـود برسند و حریت و آزادى از دست رفته را باز یابند، و تاریخ گـویاى این مطلب است که هنوز چند ماهى از شهادت حسین علیه السلام بیش نگذشته بود که قیام ها یکى پس از دیگرى شروع شد تا حکومت اموى را ریشه کن نمود.

آرى مـردم با شهادت حسین علیه السلام درس آزادى و آزادگى را از دانشگاه خون و شهادت کربلا آموختند و براى بدست آوردن حریت بپا خاستند.

 

ج ـ اخلاق اسلامى و انسانى :

از زمـان رحلت رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله هیچ یک از خلفاء همانند على علیه السلام به فکر تربیت روحى و اخلاقى جامعه نبودند اما آنقدر مشکلات براى حضرت على عـلیه السلام ایجاد کردند که نتـوانست راهى را براى تنویر افکار عمومى و اخلاق اسلامى و هدایت روحى جامعه پیش گرفته بود به مقصد برساند.

محرم

و در زمان حکومت اموى نه تنها در مسیر تربیت جامعه قدمى برنداشتند بلکه مى کوشیدند تا جامعه را به فساد بکشانند زیرا حکومتهاى فاسد با جامعه صالحه نمى توانند کنار بیایند چه که مردم صالح و شایسته همواره مخالف حکومت هاى ضد خدایى هستند از این رو کوشیدند تا مردم را همانند خود بسازند و لذا مردم در این دوران بحکم (( النّاس على دین ملوکهم )) نه تنها پاى بند به صلاح نبودند بلکه ترسی هم از ارتکاب فساد در آنها نبود و مـظاهر فساد اخلاق از قبیل دروغ ، نقض عهد، لهو و لعب در همه جا به چشم مى خورد، چنانکه رئیس حکومت اموى معاویة بن ابى سفیان پس از پیمان با حضرت حسن بن على علیه السلام اظهار داشت که به هیچ یک از شرایطى که در قرارداد به نفع حسن بن على قرار داده عـمـل نخـواهد کرد و حاکم کوفـه نیز به امـانى که به مـسلم بن عقیل داده بود وفا نکرد.

و مردم کوفه که با همین سیره نشو و نما کرده بودند به سادگى پشت پا به همه وعده هایی که به حسین علیه السلام داده بودند زدند و منکر همه نامه هاى خود شدند و چه ننگى بالاتـر از این که فـرزند پـیغـمـبر و سید جوانان اهل بهشت را براى قبول مسئولیت پیشوایى خود دعوت نمایند و اصرار ورزند که اگر نیایى در پیشگاه خدا با تو احتجاج خواهیم کرد و چون دعوت آنان را پذیرفت در مقابلش صف آرائى نموده و خونش را بریزند.

امـام عـلیه السلام در روز عـاشورا خطاب به مردم کوفه فرمود: اى شیث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوه هاى ما رسیده و باغات ما سرسبز است اگر بسوى ما بیایى بر سپاه مجهزى وارد خواهى شد؟

این تیره بختان با کمال وقاحت و بدون هیچ شرم و حیا گفتند: ما چنین نامه هائى ننوشتیم !

امام متعجّبانه فرمود: آرى به خدا قسم نوشتید و لذا تن به شهادت داد تا اخلاق اسلامى و انسانى را که در جامعه آن روز مرده بود زنده کند.

 


منبع: آنچه در کربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


بزرگترین فلسفه قیام حسینى

خورشید کربلا

با توجه به اینکه حسین علیه السلام از قدرت بنى امیه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و رفتارکوفـیان را با پدرش على علیه السلام و برادرش امام مجتبى دیده بود، پس چرا قیام کرد و مانند برادرش حضرت امام حسن علیه السلام با حکومت وقت کنار نیامد؟

1 ـ ریشه کن کردن مظالم حکومت اموى

یکى از بزرگترین فلسفه قیام حسینى ایستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حکومت اموى مخصوصا نسبت به شیعیان و تصفیه حساب حکومت با شیعه بود .

مـظالم حکومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آید که ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى کنیم :

الف ـ سلب امنیت :

حکام امـوى براى آنکه بیشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس کشیدن را حتى از مردم سلب کنند در سراسر کشور اسلامـى چنان ترس و وحشتى به وجود آورده بودند که فوق آن مـتـصور نبود، افـراد بى گناه را به جاى گناهکار و مطیع را به جاى مخالف مجازات مى کردند، با ظن و گـمـان و تـهمت افراد را تحت فشار قرار مى دادند، نیکان و خوبان را بدون مـحاکمه به زندان مى انداختند.

هیچـکس بر مـال و جان خود ایمن نبود و لذا حسین علیه السلام قیام کرد تا این ستمها و ظلم ها را ریشه کن نماید.

 

ب ـ تحقیر امت اسلامى :

یکى از کارهاى خطرناک حکومت اموى تحقیر و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصا شیعیان امـیرالمؤمنین حضرت على بن ابیطالب علیه السلام بوده است ، و یکى از نشانه هاى این تحقیر داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شیعیان یعنى همان طورى که دامها را به مـنظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مى نهند و یا غلامان زر خرید حبشى را عـلامـت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند، با شیعیان و مؤمنین راستین و دوستان على علیه السلام چنین مى کردند حسین علیه السلام قیام کرد تـا باب عـزت و آزادى را بر روى آنان بگشاید و از این کابوس خـطرناکى که حیات و زندگـى آنان را در گرداب عمیقى قرار داده است نجات بخشد، چـنانکه در تـاریخ ثـبت است حجاج بن یوسف ثـقـفـى، گـردن انس بن مـالک و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستى با على علیه السلام داغ نهاد.1

یکى از بزرگترین فلسفه قیام حسینى ایستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حکومت اموى مخصوصا نسبت به شیعیان و تصفیه حساب حکومت با شیعه بود

2ـ دفع ظلم از شیعه

حسین عـلیه السلام از مـشاهده ظلم هایى که از ناحیه معاویه بر شیعیانش می گذشت در رنج بود که ستـم بر آنان را به حد اعـلا رسانیدند، خـونهایشان را بدون دلیل مـى ریخـتـند، حتى بزرگانى را که نمى توانستند مستقیما با آنها مواجه گردند و عـلنا آنها را بکشند ترور مى کردند، و در این زمینه بى شرمى را بجایى رسانیدند که مـعـاویه به کشتن یاران على افتخار مى کرد، چنانچه به حسین علیه السلام اظهار داشت : یا ابا عبدالله مى دانى که یاران پدرت را کشتیم و آنان را حنوط کردیم و کفن نمودیم و بر آنها نماز خواندیم و دفن کردیم ، حسین در جواب معاویه فرمود: لیکن، اگر دوستان شمـا را بکشم نه آنها را غسل مى دهیم و نه کفن مى کنیم و نه دفن خواهیم کرد (حسین علیه السلام با این جمـله مـعاویه را محکوم کرد یعنى معاویه دوستان على را مؤمن و مسلمان مى داند که احکام اسلامـى را درباره شان اجرا مى کند و با این عقیده آنها را بدون جرم به قـتـل مى رساند) معاویه منتهى درجه کوشش خود را در دشمنى با دوستان على بکار برد و به هر نحو ممکن با آنها تصفیه حساب کرد که ما به چند نمونه از آنها اشاره مى کنیم :

کربلا

1 ـ بزرگـان آنان را مـانند حجربن عـدى و عـمـرو بن حمـق خـزاعـى و صیفـى بن فسیل را اعدام کرد.

2 ـ عده اى را مانند میثم تمار به دار آویخت و مثله کرد.

3 ـ عده اى را زنده بگور کرد.

4 ـ خانه افرادى از شیعیان على علیه السلام را خراب کرد.

5 ـ براى زنان شیعه ایجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى که در جنگ صفین با على علیه السلام بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخیر با رقیه و سوده بنت عـمـاره و ام البراء و بکاره هلالیه ، اروى بنت حارث و دارمیه حجونیه ، به فرماندارانش نوشت که زنان را جلب کرده به شام بفرستد، معلوم است براى یک زن چقدر سخت مى گـذرد که او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائل آن روز جلب کنند به ویژه آنکه وسیله مامورین مرد انجام گیرد.

6 ـ به استانداران و فرمانداران اعلان کرد: گواهى دوستان على را در محاکم نپذیرند.

7 ـ همـچـنین طى بخـشنامـه اى دستـور داد حقـوق یاران عـلى را از بیت المال قطع کنند.

8 ـ حدود پنجاه هزار نفر از شیعیان را به خراسان یعنى ایران امروز تبعید نمود.

چون حسین علیه السلام از رفتار معاویه احساس خطر بیش از حد را نمود آن نامه تاریخى را براى معاویه نگاشت که در آن اعمال و خلافکاری هایش را یادآور شد و او را به اعمالش توبیخ کرد. 2

حسین عـلیه السلام که شنیدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برایش دشوارتـر بود براى رسیدن به مـیدان جهاد و شهادت در راه خدا پر می کشید و لحظه شمارى می کرد، پس حسین علیه السلام قیام کرد تا آثار نبوت و خاندان پیامبر را احیا کند و موقعیت اسلامى آنان را بازگرداند

3 ـ احیاى اهل بیت

یکى از کارهاى مـعـاویه این بود که به هر طریق مـمـکن مـى کوشید تـا نام و یاد اهل بیت رسول اللّه را مـحو و نابود کند و آثـار و فضایل و مناقب آنان را ریشه کن نماید، از جمله راه هایى که معاویه براى رسیدن به این هدف در پیش گرفته بود اینهاست :

نوجوان کربلا

1 ـ وضع و جعل اخبار و احادیث از زبان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در پائین نشان دادن مقام آنان .

2 ـ مى کوشید تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پیغمبر تربیت کند.

3 ـ هر که فـضائل على علیه السلام و خاندانش را ذکر مى کرد با سخت ترین عقوبات کیفر مى داد!

4 ـ به استـانداران و فـرمـانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بیت را لعن و سبّ (دشنام ) نمایند!

حسین عـلیه السلام در کنفـرانس سیاسى بزرگـى که در مـکه مـکرمـه تـشکیل داد و مـسلمـانان سراسر کشور اسلامى آن روز شرکت داشتند مردم را از هدف شوم معاویه که مى خواهد موقعیت اسلامى اهل بیت را ساقط نماید آگاه ساخت .

حسین عـلیه السلام که شنیدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برایش دشوارتـر بود براى رسیدن به مـیدان جهاد و شهادت در راه خدا پر میکشید و لحظه شمارى میکرد، پس حسین علیه السلام قیام کرد تا آثار نبوت و خاندان پیامبر را احیا کند و موقعیت اسلامى آنان را بازگرداند. 3

 

4 ـ از بین بردن بدعت

یکى دیگـر از کارهاى حکومت اموى در برابر اسلام ایجاد بدعت و نشر آن بود تا بدین وسیله اسلام را تـحریف و از مـسیر صحیح منحرف نماید و روش حکومت اموى در این مسیر بدعـت هاى جاهلى را زنده مى کرد تا در مقابل ، سنت هاى اسلام را از بین ببرد چنانکه امام علیه السلام در نامه اى که براى مردم بصره نگاشت به این حقیقت اشاره کرد:

فـانّ السنة قـد امـیت و البدعـة قـد احییت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى سپـردند و بدعـت ها را زنده کردند، یا در نقـل دیگـرى است ؛ فانى ادعوکم الى احیاء معالم الحق و اماتة البدع ; شما را به زنده کردن مـعـارف اسلامـى و از بین بردن بدعـتـها دعـوت مـى کنم .4 و بهمین دلیل حسین عـلیه السلام قـیام کرد تـا رسوم جاهلیت را ریشه کن ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله را احیا نموده و در میان جامعه اسلامى رواج دهد.


منبع: آنچه در کربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


تولد دوباره اسلام با قیام امام حسین (علیه السلام)

درباره کربلا

این سؤال در ذهن بسیارى از افراد به وجود می آید: که با توجه به اینکه حسین علیه السلام از قدرت بنى امیه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود پس چرا قیام کرد و مانند برادرش حضرت امام حسن علیه السلام با حکومت وقت کنار نیامد؟

که در اینجا به چند مورد از علل قیام اشاره می کنیم:

1 ـ حمایت از دین

حسین عـلیه السلام با حکومت اموى آنهم با حاکمى چون یزید با اعتقادى کاملا بر ضد اسلام و مـنکر آئین قـرآن مواجه شده چنانکه از این شعر یزید عقیده فاسدش کاملا آشکار میگردد:

 

لعبت هاشم بالملک فلا

 

خبر جاء و لا وحى نزل

                            

« خاندان هاشم سر حکومت بازى کردند وگرنه وحى و خبرى از ناحیه غیب نیامده »

این شعر نشانگر آن است که یزید بن معاویه به همان عقیده جاهلیت و بت پرستى باقى بود و مـعـتـقـد به بهشت و دوزخ نیست و پر واضح است که یزید با این عقیده براى نابودى اسلام و قـرآن مـى کوشد و لذا حسین، جان خود و یارانش را فداى اسلام کرد تا باقى بمـاند که اگر خون حسین نبود از اسلام نشانى و از قرآن نامى نمى ماند و تمام زحمات پیامبر اسلام نابود مى شد، بنابراین خون حسین و اهلبیت و یارانش ، پیغمبر و زحماتش را احیا کرد چـنانکه فـرمـایش رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره حسین که فـرمود: « حسین منى و انا من حسین »

به همین معنى اشاره دارد زیرا همانطورى که حسین از رسول خـدا تـولد یافـت با شهادت حسین هم رسول خدا و تمام اهداف مقدسش تولدى دوباره یافت .

 

2 ـ حفظ مقام خلافت

خـلافـت در اسلام عـبارت است از جانشینى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم یعنى خـلیفـه باید نمـونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پیامبر اسلام باشد، زیرا خلیفه و جانشین بنیانگذار حکومت اسلامى مى بایستى وسیله اى براى تحقق عدالت اسلامى و قـضاوت عـلیه تـخـلفـاتـى باشد که انجام مى گیرد، بنابراین اگر خلیفه فرد شایسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق مى دهد و چنانچه منحرف شد، مسیر جامعه را هم به انحراف مى کشاند، از اینجا است که اسلام اهمیت فراوانى به موقعیت خلیفه داده و براى کسى که متصدى مقام خلافت مى شود سه شرط اساسى قرار داده است :

1 ـ عدالت

 2 ـ امـانت

 3 ـ خـبرویّت نسبت به امور اقتصادى ، ادارى ، سیاسى ، و همه آنچه را که جامعه بدان نیاز دارد.

حسین عـلیه السلام در اولین نامـه اى که به مـردم کوفه نوشت به این شرط اشاره فرمود:

«به جانم قـسم امـام نیست مـگـر آنکه به کتـاب خـدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضاى خدا قرار دهد. »

پـس خـلافـت تـنها یک سلطه ارضى نیست بلکه خـلافـت نیابت از رسول خـدا است لیکن حسین عـلیه السلام مى بیند که مقام جدش در اختیار فردى قرار گـرفـتـه که تـمـام اوقـاتـش را به مـیگـسارى و عیاشى و شکار و تفریح نامشروع مى گـذارند و جز رسیدن به شهوات نفـسانى هدفى ندارد و بى شرمانه مقام خلافت را بازیچـه و مـلعـبه هواى نفس قرار داده است لذا قیام کرد تا خلافت اسلامى را به جایگاه اصلیش برگرداند.

حسین عـلیه السلام در اولین نامـه اى که به مـردم کوفه نوشت به این شرط اشاره فرمود: «به جانم قـسم امـام نیست مـگـر آنکه به کتـاب خـدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضاى خدا قرار دهد»

3 ـ آزادسازى اراده امت

در زمـان حکومـت مـعـاویه و پـسرش یزید از مردم سرزمین اسلامى سلب اراده و اختیار شده بود، اجسادى بى روح و کالبدى بى اراده گشته بودند که به تعبیر امیرالمؤمنین على علیه السلام « اشباح الرجال و لا رجال »

محرم، کربلا

بودند، آنچنان قید و بند نه تنها بر دست و پاى آنان بلکه بر قلب و فکر و اراده آنان زدند که قدرت تفکر را حتى از جامعه سلب کرده بودند، حکومـت امـوى مـسلمـانان را آنچنان تحذیر کرده بود که هر گونه تحرک برخلاف میل و خواسته حکومت از آنان زایل گشته بود و لذا در تاریخ مکرر مى خوانیم که مـردم به حسین عـلیه السلام مـتـمـایل بودند امـا کوچـکتـرین اقـدامـى برخـلاف امـیال حکومـت از مـردم صادر نمى شد و بدون اراده همچون بندگان و بردگان زر خرید، فرامین حکومت را بدون چون و چرا اجرا مى کردند و از فرماندهانشان پیروى مى نمودند و حسین علیه السلام قدم به میدان کارزار و جهاد اسلامى نهاد تا روح عزت و کرامت انسانى را به جامعه اسلامى بدمد و اراده و فکر و اندیشه مسئولیت فردى و اجتماعى را که از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.

حسین تن به شهادت داد تا جامعه اسلامى به کیان خود بازگردد، لذا شهادت آن حضرت نقطه تحولى در تاریخ اسلام و مسلمین گردید، و مسلمانان به کیان خود بازگشتند و به نیروى اندیشه و عـزم و اراده مـسلح شدند و تمام قیودى را که بر دست و پا و زبان و قـلبشان زده بودند گسستند و ترس و خوف و انقیاد و اطاعت بى چون و چرا به تحرک و قـیام و انقلاب مبدل گشت ، قیام ها و نهضت ها با شعار « یا لثارات الحسین » شروع شد و این شعـار آنچـنان کوبنده بود که پایه هاى حکومت اموى را به لرزه در آورد و سرانجام آنرا از بیخ و بن برکند.

 

4 ـ پیشگیرى از ترور

حسین عـلیه السلام احساس کرده بود که یزید قصد نابودى او را دارد چنانکه خواهد آمد حتـى اگـر با امویان کنار مى آمد باز هم او را رها نمى کردند تا آنکه خونش را بریزند زیرا:

1 ـ حسین بزرگترین شخصیت اسلامى بود که در دلهاى مردم قرار داشت و از اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است که وجود چنین شخصیتى بر امویان گران است که حکومت و قـدرت در دست آنان باشد لیکن حسین در دل مردم جاى داشته باشد و این موقعیت حقد و حسادت امـویان را بر مـى انگـیخـت تـا حسین را به هر شکل ممکن از میان بردارند.

درباره کربلا

2 ـ اصولا بنى امیه نه تنها با حسین یا پدرش على و برادرش حسن دشمن بودند بلکه با رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و اسلام دشمنى ریشه دار داشتند که در جنگ بدر عـده زیادى از آنان را کشتـه و آنها را شکست داد و این سابقه فراموش نشده بود، بلکه یزید انتـظار مـى کشید تـا انتـقـام اقـوام و بستـگـان خـود را از ذریّه رسول خدا بگیرد و در تاریخ ثبت شده است که یزید گفته است :

 « از خـنذف نیستـم اگر از فرزندان احمد (پیامبر) انتقام آنچه را که او انجام داد نگیرم . »

و بعد از آنکه انتقام خود را گرفت چنین مى سراید:

 «سادات و بزرگان قوم را کشتیم و کشتار بدر را جبران کردیم . »

و به همین دلیل حسین علیه السلام اعلان کرد: بنى امیه از او دست نمى کشند تا او را به شهادت برسانند چنانکه به برادرش محمدبن الحنفیه فرمود:

« اگـر در سوراخ جانورى پـناه ببرم هر آینه مـرا بیرون خـواهند آورد تـا به قتل برسانند. »1

و نیز به جعفر بن سلیمان صنبعى فرمود:

« به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنکه قلب مرا از درونم خارج کنند. »

با این مـقـدمات حسین یقین داشت بالاخره به هر شکلى شده او را خواهند کشت منتهى ممکن است به گـونه اى کشته شود که قاتلش معلوم نگردد و خونش هدر برود لذا قیام کرد تا با کشته شدن در میدان جنگ و اختیار کردن مرگ با عزت پایه هاى حکومت ستم پیشه بنى امیه را به لرزه درآورد و به اهداف مقدس اسلامى برسد.

منبع: آنچه در کربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


مسئولیت دینی اجتماعی در قیام امام حسین (علیه السلام)

کربلا، حرم امام حسین

این سؤال در ذهن بسیارى از کسانى که از مقررات و وظائف اسلامى و حقایق تاریخى بى اطلاعـند، به وجود می آید: که با توجه به اینکه حسین علیه السلام از قدرت بنى امیه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و با شناختى که از مردم کوفه داشت و تـجربه کرده و دیده بود کوفـیان با پدرش على علیه السلام و برادرش امام مجتبى چـگـونه رفـتار کردند و این شناخت و آگاهى از گفته هایش کاملا آشکار مى گردد چنانکه فـرمـود :« مردم برده و بنده دنیایند، دین چرخش زبان آنها است به هر سو که نفعشان ایجاب کند مى چرخد، هنگام گرفتارى دینداران اندک میشوند.»

پس چرا قیام کرد و مانند برادرش حضرت امام حسن علیه السلام با حکومت وقت کنار نیامد؟

1 ـ مسئولیت دینى حسین علیه السلام

اسلام عزیز هر فرد مسلمان را در برابر حوادثى که براى مردم و جامعه اش ‍ پیش مى آید که با دین آنها ضدیت دارد، یا مخالف مصالح اقتصادى ، اجتماعى و... مى باشد وظیفه دار و مـسئول مـى داند، چـنانکه رسول گـرامـى اسلام فـرمـود : کلّکم راع و کلّکم مـسئول عـن رعـیّتـه «همـه شمـا سلطانید و همـه تـان در رابطه با رعیت مواخذه می شوید.»

همه شما نسبت به هم مسئولید.و حسین عـلیه السلام که مى داند مسلمانان در فقر و سختى بسر مى برند اما یزید که خود را حاکم بر مردم و خلیفه مسلمین قلمداد مى کند محرمات الهى را مرتکب مى شود، شراب مـى خـورد و قـمـار مـى بازد و بر سگـها و مـیمـونها خلخال طلا میپوشد و با سنت پیامبر مخالفت مى ورزد، وظیفه و مسئولیت دینى اش او را وادار به قـیام عـلیه چنین حکومت طاغى و یاغى و جبارى نمود، چنان که حضرت در برابر حر و لشکریانش به سخنرانى پرداخت و فرمود:

«اى مردم ! همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که سلطان ستمکارى را ببیند که مـحرمات الهى را حلال مى شمارد و با خدا پیمان شکنى مى کند و با سنت و روش رسول خـدا مـخـالفـت مى ورزد، در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى کند، قولا یا عملا بر او ایراد نگیرد بر خدا است که او را با همان سلطان محشور گرداند و در جایگاه ستمکاران جاى دهد! »

از این رو و به ویژه با آن همه نامه ها که به حسین علیه السلام نوشتند و بیعت مردم با او، عذرى براى حسین باقى نمى گذاشت و در تاریخ مورد انتقاد قرار مى گرفت .

حسین عـلیه السلام به لحاظ مـوقـعـیت اجتـمـاعـیش خـود را در برابر امـت اسلامى مـسئول مـى بیند تا در مقابل ظلم و بیدادگرى که از ناحیه حکومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخیزد، گرچه این مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبیعى در مورد امام حسین عـلیه السلام با توجه به امامت او از یکسو و انتسابش به پیامبر از سوى دیگر تاکید بیشترى پیدا مى کند و توقع جامعه اسلامى را بیشتر برمى انگیزد، و امام علیه السلام این مـسئولیت را احساس مى کرد و سکوت در برابر جنایات یزید را جایز نمى شمرد
واقعه کربلا و ادبیات شیعه

ممکن است گفته شود که چرا امام حسن علیه السلام قیام نکرد؟

مـا در شرح امـام مجتبى علل کنار آمدن وى را با معاویه نگاشته ایم و در اینجا به اختصار مـى گـوییم عـلاوه بر آنکه اکثـر فرماندهان سپاه امام حسن به معاویه پیوستند و حتى برخـى از اطرافـیان امـام مـجتـبى به مـعـاویه نوشتند که حاضرند امام را دست بسته تحویل وى دهند، و از طرفى معاویه با سیاست مکارانه اش ظاهر اسلام را رعایت مى کرد و مـانند پـسرش نبود که عـلنا به فـسق و فـجور اشتـغـال ورزد، و شرابخـورى و قـمـاربازى و سایر اعـمـال مـنافـى اسلام به ظاهر از او دیده نمى شد از اینرو امام مجتبى براى حفظ دین و جلوگیرى از سفک دماء مسلمین با وى کنار آمد.

 

2 ـ مسئولیت اجتماعى امام حسین علیه السلام

حسین عـلیه السلام به لحاظ مـوقـعـیت اجتـمـاعـیش خـود را در برابر امـت اسلامـى مـسئول مـى بیند تا در مقابل ظلم و بیدادگرى که از ناحیه حکومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخیزد، گرچه این مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبیعى در مورد امام حسین عـلیه السلام با توجه به امامت او از یکسو و انتسابش به پیامبر از سوى دیگر تاکید بیشترى پیدا مى کند و توقع جامعه اسلامى را بیشتر برمى انگیزد، و امام علیه السلام این مـسئولیت را احساس مى کرد و سکوت در برابر جنایات یزید را جایز نمى شمرد، از این رو براى ایفاء این مسئولیت بزرگ و خطیر به پاخاست تا آنکه شخص شخیص خود و همـه اهل بیتش را در این راه فدا کرد و عدالت اسلامى و حکم قرآن را در میان مردم به اجرا در آورد.

 

3 ـ اقامه حجت بر امام علیه السلام

با توجه به اینکه نامه هاى بسیارى تا حدود دوازده هزار نامه براى حسین علیه السلام نوشتـند و آمـادگـى خود را براى کمک با لشکر صدهزار نفرى اعلان نمودند، آنهم از شهر کوفـه که بزرگـتـرین شهر نیرو خـیز اسلامـى است ، تـا آنجا که او را مـسئول به حساب آوردند که اگـر امامت و خلافت را نپذیرد در پیشگاه خدا با او احتجاج خـواهند کرد، و معلوم است که اگر حسین علیه السلام اجابت نمى کرد در برابر خدا و امت اسلامـى مـسئول و مـؤاخـذ بود و تـاریخ هم حسین عـلیه السلام را مـسئول مـى شمـرد و او را مـؤاخـذه مـى نمـودند، بنابراین حجت بر امام تمام شد و عذرى برایش باقى نگذاشت .


منبع:آنچه در کربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


آدم، سلیمان، نوح و کربلا

کربلا

جبرئیل براى آدم روضه مى خواند

صاحب کتـاب درالثـمـین در ذیل آیه شریفـه فـتـلقـى آدم ... نقـل مـى کند که چـون خـداى متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامى خمسه آل عبا را مشاهده کرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئیل پرسید: اینان کیستند؟

جبرئیل آنها را مـعـرفـى کرد و سپس گفت خدا را به این اسامى بخوان تا توبه ات را بپـذیرد، آدم پـرسید چگونه بخوانم ، جبرئیل گفت : بگو یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على ، یا فاطر بحق فاطمة ، یا محسن بحق الحسن و ... .

وقـتـى جبرئیل نام حسین را برد قلب آدم على نبینا و آله و علیه السلام شکست و اشکش جارى شد، گفت : برادرم جبرئیل چرا هنگامى که نام پنجمى را بر زبان جارى نمودم قلبم شکست و اشکم جارى شد؟

جبرئیل گـفـت : براى این فـرزندت مصیبتى روى مى دهد که مصائب در پیش ‍ آن کوچک و حقیرند.

آدم گفت : اى برادر آن مصیبت چگونه است ؟

جبرئیل گـفـت : «او را با لب تشنه مى کشند در حالى که غریب و بیکس و تنها است و یار و یاورى ندارد

 و اگر ببینى اى آدم او را در آن روز که مى گوید: واى از تشنگى و کمى یار و یاور و تـشنگـى چـنان بر او غـلبه کند که آسمـان به چـشمـش تـیره و تـار آید مثل اینکه دود فاصله شده است پس هیچکس او را یارى نکند مگر با شمشیر که بجانش افتند و او را مـانند گـوسفند ذبح کنند و سرش را قفا ببرند و دشمنان پس از کشتن اموالش را غـارت نمایند و سرهاى او و یارانش را شهر به شهر و دیار به دیار بگردانند و زنانش را اسیر نمایند.

و این چنین در علم خداى واحد منان گذشته است ».

سپس آدم و جبرئیل گریستند مانند زنى که فرزندش مرده باشد. 1

 

کشتى نوح در کربلا متلاطم مى شود

وقـتـى طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پیغمبر با یاران در کشتى نشسته و دنیا را گـردش مـى کرد به سرزمـین کربلا رسید کشتى دچار گرداب شد و زمین آنرا بسوى خـود مـى کشید و نوح از غـرق شدن ترسید و دست به دعا برداشت و عرض کرد: پـروردگـارا مـن همـه روى کره زمـین را با کشتى زیر پا گذاشتم و در هیچ جا دچار چنین گرفتارى نشدم که در این نقطه به آن مبتلا گشته ام .

جبرئیل نازل شد و گفت : اى نوح اینجا سرزمینى است که حسین نوه محمد خاتم پیامبران و فرزند خاتم اوصیاء را مى کشند.

نوح پرسید: قاتل او کیست ؟

جبرئیل گفت : قاتل او لعین آسمانهاى هفتگانه و زمین است .

پس نوح هم چهار بار قاتل حسین علیه السلام را لعنت کرد و کشتى به سلامت از آن ورطه رهائى یافت و در جودى به زمین نشست.2

 

بساط سلیمان متزلزل مى شود

حضرت سلیمان پیغمبر بر بساط خود نشسته و در هوا به سیر و سیاحت مى پرداخت وقتى به سرزمین کربلا رسید باد بساطش را سه بار درهم پیچید که سلیمان ترسید سقوط کند پـس از آنکه باد ساکت شد بساط سلیمان در زمین کربلا فرود آمد و سلیمان باد را گـفـت چـرا چـنین کردى ؟ پـاسخ داد: اینجا سرزمینى است که حسین علیه السلام کشته مى شود، سلیمان پرسید که حسین کیست ؟ باد گفت او نوه محمد مختار و پسر على کرار است .

سلیمان گفت چه کسى او را مى کشد؟

باد گفت : لعنت شده اهل آسمانها و زمین یزید بن معاویه .

سلیمـان دستها را بلند کرد و یزید را نفرین نمود لعنت فرستاد و جن و انس امین گفتند، آنگاه باد وزیدن گرفت و بساط، حرکت نمود. 3



اجر حسین علیه السلام در قبال شهادت

محرم

 محمد بن مسلم که یکى از اصحاب اجماع است روایت مى کند: شنیدم امام باقر و امام صادق عـلیهمـاالسلام مـى فـرمـودند: بدرستـیکه خـداى تـبارک و تـعـالى در قـبال شهادت امـام حسین علیه السلام امامت را در فرزندان و ذریه او قرار داد و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسین علیه السلام مدتى را که می رود به زیارت تا برمی گردد جزء عمر او بحساب نمى آید. 

 محمد بن مسلم میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم : اینکه فرمودید، لطفى است درباره کسانى که از ناحیه امام حسین علیه السلام به آنها میرسد (از فرزندانش که امـامت به آنها میرسد و از زائرین که ثواب زیارت را مى برند و بیماران که از تربتش شفا مى یابند، پس خدا به شخص ‍ امام حسین در ازاء شهادت چه عوض میدهد؟

امـام صادق عـلیه السلام فرمود: خداوند متعال امام حسین را به پیامبران ملحق مى فرماید و در بهشت مـقـام و مـنزلت پـیامبر را دارد، سپس آیه 21 سوره طور را تلاوت فرمود: کسانیکه ایمان آوردند و ذریه آنها در ایمان از آن پیروى نمودند ذریه آنان را بایشان ملحق مى سازیم . 1

ارزش اعـمال انسان رابطه مستقیم با آثار عمل دارد هر عملى داراى اثر بیشتر باشد ارزش آن بیشتر است حسین علیه السلام با شهادت در راه خدا دین الهى را بیمه کرد و لذا خدا هم اجر و پـاداش مـستـمـر و طولانى به حسین عـطا مـى کند.

1 ـ امـامـت را در نسل او قرار مى دهد .

2 ـ خاک قبر حسین شفاى بیمارانى مى گردد که از معالجه به پزشک مـایوس شده اند.

 3 ـ دعـا در نزد قبر حسین مستجاب مى گردد.

 4 ـ سفر زیارت از عمر زوار بحساب نمى آید.

پس خداوند تبارک و تـعـالى حکایت شهادت حسین را در کربلا براى زکریا بیان کرد و فرمود: کهیعص فـالکاف اسم کربلا و الهاء هلاک العتره الطاهرة و الیاء یزید و هو ظالم الحسین و العین عطشه و الصاد صبره  " کاف اشاره به کربلا است و ها اشاره به شهادت و هلاکت عترت طاهرین است و یاء اشاره است به یزید که او ستمکار به حسین است و عین کنایه از تشنگى و عطش حسین است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسین "

خدا داستان کربلا را براى انبیاء حکایت مى کند

تبلیغات وِیژه محرم

سعـد بن عـبدالله مـى گـوید: از حضرت قـائم عـلیه السلام تـاویل کهیعص ‍پرسیدم حضرت فرمود: این حروف از اخبار غیبى است که خدا بنده خود زکریاى پیامبر را آگاه فرمود سپس براى حضرت محمد صلى الله علیه و آله آن قصه را بیان کرده است ، هنگامیکه زکریا از پروردگار خواست که اسامى پنج تن را به او تـعلیم فرماید جبرئیل به امر پروردگار نزد زکریا آمد و اسماء خمسه را به وى آموخت و زکریا هر وقت نام محمد و على و فاطمه و حسن صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین را مى برد شاد مـى شد و غم و اندوه او برطرف مى شد اما وقتى به نام حسین علیه السلام مى رسید اندوه عـمیقى تمام وجودش را فرا مى گرفت و گریه گلویش را مى فشرد و دچار حزن شدیدى مى شد لذا روزى عرض کرد خدایا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را مى برم مـوجب تسلى خاطرم مى شود لیکن وقتى نام حسین علیه السلام را بر زبان جارى مى سازم اشکم فرو مى ریزد و اندوه فراوان بر من مستولى مى گردد، پس خداوند تبارک و تـعـالى حکایت شهادت حسین را در کربلا براى زکریا بیان کرد و فرمود: کهیعص فـالکاف اسم کربلا و الهاء هلاک العتره الطاهرة و الیاء یزید و هو ظالم الحسین و العین عطشه و الصاد صبره

" کاف اشاره به کربلا است و ها اشاره به شهادت و هلاکت عترت طاهرین است و یاء اشاره است به یزید که او ستمکار به حسین است و عین کنایه از تشنگى و عطش حسین است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسین "

وقتى زکریا این حکایت را شنید سه روز از مـسجد خارج نشد و از پذیرش مردم در این سه روز امتناع نمود و به گریه و مرثیه خوانى مشغول گردید و مى گفت : الهى آیا این چنین جنایت هولناکى درباره فرزند بهترین مخلوقاتت به وقوع مى پیوندد؟!

خـدایا چـنین حادثـه ناگـوارى را براى نابودى ذریه پـیامـبرت نازل مى فرمائى بار الها آیا لباس مصیبت بر قامت على و فاطمه مى پوشانى ؟!

خدایا آیا این مصیبت جانکاه را به ساحت مقدس آنان روا مى دارى ؟ سپس از خدا درخواست نمود که در سن پیرى فرزندى به او کرامت فرماید که او را دوست بدارد آنگاه حادثه مؤلمه براى وى مـقـدر فرماید مانند فاجعه اى که براى محمد صلى الله علیه و آله و سلم حبیب خـود مـقـدر فـرموده است و خدا هم دعایش را مستجاب فرمود یحیى را به او کرامت فرمود و به فاجعه اى مبتلا گردید (که سرش را بریدند و براى طاغوت زمان فرستادند.)

و مدت حمل یحیى و امام حسین شش ماه و هر دو یکسان بودند. 2



تبدیل تربت کربلا به خون

خواب ام الفضل

امام حسین،‌محرم

ام الفـضل لبابه بنت حارث زوجه عباس عموى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در خـواب دید که قطعه اى از گوشت بدن رسول خدا از بدن شریفش جدا شد و در دامن ام الفـضل افـتـاد خـدمـت رسول خـدا عـرض کرد خـواب دیده ام . رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: چه خواب دیده اى ؟

ام الفـضل خـواب خـود را تـعـریف کرد پیامبر فرمود: رؤیاى صادق است بزودى فاطمه صاحب پسرى خواهد شد که تو او را در دامن خود پرورش ‍ مى دهى ، وقتى امام حسین متولد گـشت و ام الفـضل نگـهدارى او را به عـهده گـرفـت روزى حسین را خدمت پیامبر برد و رسول خـدا او را بغـل گـرفـتـه و چـشمـانش پـر از اشک شد، ام الفـضل گـفـت پـدر و مـادرم به فـدایت چـرا شمـا را گـریان مـى بینم ؟ رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و سلم فـرمـود: جبرئیل نزد من آمد و مرا آگاه ساخت که امتم بزودى این فرزندم را خواهند کشت.1

 

ام سلمه و خاک قبر حسین علیه السلام

انس خدمتگذار رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از آن حضرت روایت کرده که فرمود: یکى از فرشتگان مقرب پروردگار اجازه گرفت تا مرا زیارت کند و آن روز پیامبر در خانه ام سلمه و نوبت او بود. رسول خدا ام سلمه را فرمود: در را ببند کسى وارد نشود، ام سلمـه جلو در بود که حسین وارد شد و دوان دوان خـود را در دامـن رسول خدا افکند حضرت او را مى بوئید و مى بوسید، فرشته الهى به پیامبر گفت این فرزندت را امت تو مى کشند اگر بخواهى محل کشته شدنش را به شما نشان مى دهم سپس ‍ سرزمـین کربلا را به حضرت نشان داد و یک قـبضه از خـاک مـحل قـبر حسین را به پـیامـبر تـسلیم کرد، رسول خدا آنرا بوئید و فرمود سرزمین کربلاست پـیامـبر تـربت را به ام سلمـه داد و فـرمـود هرگـاه این خـاک تـبدیل به خون شد بدان که حسینم شهید گردیده.2 ام سلمه خاک را در شیشه اى قـرار داد، مـى گـوید: شبى که حسین در صبحگاهش به شهادت رسید ندائى شنیدم که مى گفت :

 

ایها القـاتـلون جهلا حسینا

 

فـابشرو بالعـذاب و التذلیل

قـد لعـنتـم عـلى لسان

 

داود و مـوسى و حامـل الانجیل

سلمـى یکى از زنان انصار نقل مى کند: روزى بر ام سلمه وارد شدم او را گریان دیدم گفتم : چرا گریه مى کنى ؟

فـرمـود: رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و سلم را در خواب دیدم که سر و صورت و محاسنش خاک آلود است پرسیدم یا رسول الله چرا ترا این چنین مى بینم ؟ فرمود: شهادت فرزندم حسین را در کربلا مشاهده نمودم

1 ـ  اى کسانیکه از روى جهالت حسین را کشتید شما را به عذاب و خوارى بشارت باد.

2 ـ بدرستـى که داود و مـوسى صاحب کتـاب انجیل شما را لعنت کرده اند .

ام سلمـه مـى گـوید از شنیدن این اشعار گریان شدم و به سراغ شیشه رفتم دیدم تغییر نکرده است لحظه به لحظه از آن خـبر مـى گـرفـتـم تـا در آن روز دیدم شیشه تبدیل به خون شده است.

محرم

و در روایت دیگـر از ام سلمه نقل مى کند که شبى پیامبر از نزد ما غایت شد و پس از مدت درازى برگشت در حالیکه گرد آلود بود و مشتش گره کرده ، گفتم چرا گرد آلود به نظر مـى رسید؟ فـرمـود: به سرزمین عراق جایى که آنرا کربلا مى گویند رفتم و قتلگاه فـرزندم حسین و گروهى از فرزندان و اهل بیت خود را مشاهده کردم و اینکه در دست من است مـشتـى از خـاک قتلگاه است که خون آنها در آنجا به زمین ریخته مى شود و آن مشت خاک سرخ رنگـى بود که به من داد و فرمود آن را محفوظ نگهدار من آن خاک را در شیشه اى ریختم و درب آن را بستـم و هنگامى که حسین علیه السلام از مکه معظمه بسوى عراق حرکت فرمود هر روز و شب شیشه محتوى خاک را مى نگریستم و براى مصیبت حسین گریه مى کردم تا آنکه روز دهم مـحرم که امـام حسین به شهادت رسید اول روز شیشه را نگـاه کردم بحال خـود بود ولى در آخـر وقـت خـاک مـحتوى شیشه را بصورت لخته خون دیدم صدا را به ضحه و ناله بلند کردم ولى از ترس دشمن موضوع را پوشیده داشتم و آن روز را هرگز از یاد نخواهم برد.3

 

پیامبر در خواب ام سلمه و ابن عباس

سلمـى یکى از زنان انصار نقل مى کند: روزى بر ام سلمه وارد شدم او را گریان دیدم گفتم : چرا گریه مى کنى ؟

فـرمـود: رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و سلم را در خواب دیدم که سر و صورت و محاسنش خاک آلود است پرسیدم یا رسول الله چرا ترا این چنین مى بینم ؟ فرمود: شهادت فرزندم حسین را در کربلا مشاهده نمودم .

و همـچـنین از ابن عـباس روایت شده که نیمـه روزى رسول خـدا صلى الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم که غبارآلود و ژولیده مو است و شیشه اى در دست دارد و خـون هایی را از زمـین جمـع کرده در شیشه مـى ریزد، سؤال کردم یا رسول الله این خونها چیست ؟ فرمود: اینها خون حسین و اصحاب او است و این روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى بود.4



چرا امام حسین علیه السلام در زمان معاویه قیام نکرد؟

امام حسین،‌محرم

سکوت امـام حسین در زمان امام مجتبى بخاطر آن بود که حضرت مجتبى را امام با خود مى دانست و ‏مـخـالفـت با او را جایز نمى شمرد و پس از شهادت آنحضرت نیز تا زمانیکه معاویه در قید حیات بود حضرت ابا ‏عبدالله الحسین علیه السلام به احترام عهدى که امام حسن عـلیه السلام با معاویه بسته بود سکوت اختیار ‏نمود، اما با فوت معاویه و روى کار آمـدن یزید که برخـلاف مـواد عهدنامه بود: که معاویه حق ندارد براى خود ‏جانشین تعیین کند، امام حسین علیه السلام ، علیه دستگاه طاغوتى یزید قیام نمود.

چنانکه شیخ مفید بنقل از کلبى و مدائنى و دیگر مورخین گفته است : پس ‍از رحلت امام حسن ، شیعیان عراق ‏به جنب و جوش افتادند و به امام حسین نامه نوشتند که حاضرند معاویه را خـلع نمـوده و با او بیعت نمایند لیکن ‏امام حسین علیه السلام امتناع فرمود و متذکر شد که بین او و معاویه عهد و پیمانى است که تا مدت آن ‏منقضى نگردد نقض آنرا جایز نمى داند و وقتى معاویه درگذشت نظر خود را اعلام خواهد داشت. 1

 

وصیت معاویه درباره حسین

مـعـاویه در نیمه رجب سال 60 هجرى درگذشت و یزید را به جانشینى خود تعیین نمود و هنگـام مـرگ به وى ‏وصیت و نصیحت نمود به اینکه : من گردن گردنکشان را براى تو خـاضع ساخـتـم و شهرها را برایت محکم و ثابت ‏و پابرجا نمودم و سلطنت را براى تو طعـمـه قـرار دادم امـا از سه نفر درباره تو مى ترسم که با تو مخالفت نمایند ‏و از در منازعت درآیند، یکى عبدالله بن عمر و دیگرى عبدالله بن زبیر و سومى حسین بن على است .

امـا عـبدالله بن عـمـر بن خطاب با تو خواهد بود او را ملازم خود گیر و طردش منماى اما عـبدالله بن زبیر او همانند ‏شیرى که بر شکارش ‍حمله ور مى شود به تو حمله خواهد کرد و همانند روباهى که با سگ به مکر و خدعه ‏مى پردازد با تو معامله خواهد نمود پس اگر بر او پیروز گشتى بند از بندش جدا ساز.

‏«و امـا حسین پـس بتـحقـیق مـى دانى بهره و نصیب او را از رسول خدا و از گوشت و خون رسول خدا است و ‏همچنین مى دانى که مردم عراق لا محاله او را بسوى خود فرا مى خوانند آنگاه پشت به او خواهند کرد و او را ‏بیکس و تنها خواهند گذاشت و در حقش جفا خواهند نمود پس وقتى بر او ظفر یافتى و پیروز گشتى مقام و ‏منزلتش را در نزد رسول خدا بیاد آر و بکردارش مؤ اخذه مکن ، بعلاوه اینکه او از خویشاوندان رحمى ما است و ‏بپـرهیز از اینکه بدى به او برسانى یا عمل زشتى از تو مشاهده نماید.»2

مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسین از اینجا برود بیعت نخواهد کرد و تو هم قدرت چنین کارى را ندارى مـگـر ‏آنکه گـروه کثیرى از طرفین کشته شوند پس بهتر است که او را نگذارى برود و زندانیش کن تا بیعت کند و یا ‏گردنش را بزن. امام حسین علیه السلام از سخنان مروان خشمگین شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن کبود ‏چشم ) تو به کشتن من امر مى کنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشکار نمودى

نامه یزید به والى مدینه

در این وقت یعنى هنگام مرگ معاویه ، ولیدبن عتبة ابى سفیان پسر عموى یزید فرماندار مدینه و عمروبن ‏سعیدبن عاص فرماندار مکه و عبیدالله بن زیاد والى بصره و نعمان بن بشیر انصارى والى کوفـه بودند، یزید ‏بمحض ‍آنکه بجاى پدر نشست به پسر عمویش ولیدبن عتبه نوشت که معاویه هلاک شده و او را دستور داد از ‏مردم مدینه براى وى بیعت بگیرد و در نامه کوچکى هم نوشت که حسین و عبداللّه بن زبیر و عبدالله بن عمر را ‏احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را براى مـن به شام بفرست و ‏وصیت و سفارش پدرش را درباره پرهیز از کشتن حسین علیه السلام نادیده گرفت .

چون نامه یزید به ولید رسید از مرگ معاویه ناراحت گردید و به سراغ مروان فرستاد و او را احضار و نامه را با او در ‏میان نهاد و به مشورت پرداخت مروان گفت مصلحت را در این مـى بینم که آنها را بخـواهى و قبل از اینکه از ‏مرگ معاویه باخبر شوند از آنها بیعت بگـیر و اگـر بیعت نکردند گردنشان را بزن زیرا اگر از مرگ معاویه آگاه شوند ‏هر یک به سوئى خواهند رفت و در آنجا اعلان مخالفت مى کنند و مردم را به بیعت خود مى خوانند.

 

حسین علیه السلام و والى مدینه

امام حسین،‌محرم

ولید در همان شب به سراغ امام حسین فرستاد و او را احضار کرد، امام حسین علیه السلام سى نفر از جوانان ‏بنى هاشم و غلامان خود را در حالیکه مسلح بودند با خود برد و به آنها فـرمـود در جلو در بنشینید اگـر صدایم ‏بلند شد داخل شوید تا از من دفاع کنید و در غیر این صورت حرکت نکنید تا من برگردم و خود بر ولید وارد شد ‏مروان حکم نیز حضور داشت ، ولید امام را از جریان مرگ معاویه و جانشینى یزید آگاه ساخت و نامه یزید را در ‏مورد اخذ بیعت از امام مطرح کرد امام حسین علیه السلام کلمـه استـرجاع ( انّا للّه و انّا الیه راجعـون ) بر زبان ‏جارى ساخت و سپس فرمود: من تـصور مـى کنم که هدف شما بیعت پنهانى نباشد و بر آن هستى که در ‏حضور مردم بیعت آشکارا صورت گیرد ولید گفت : چنین است .

امام فرمود: پس شب را به صبح برسان تا راءى خود را در این امر بیابى .

ولید گفت : بروید در امان خدا تا فردا شما را در میان مردم ببینم .

مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسین از اینجا برود بیعت نخواهد کرد و تو هم قدرت چنین کارى را ندارى مـگـر ‏آنکه گـروه کثیرى از طرفین کشته شوند پس بهتر است که او را نگذارى برود و زندانیش کن تا بیعت کند و یا ‏گردنش را بزن .

امام حسین علیه السلام از سخنان مروان خشمگین شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن کبود ‏چشم ) تو به کشتن من امر مى کنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشکار نمودى .

و پـس از بیان این مطلب در میان خاندان و یاران خود از نزد ولید خارج شد. پس از آنکه امـام حسین بیرون رفت ‏مروان به ولید گفت با پیشنهاد من مخالفت کردى، بخدا دیگر به حسین دست نخواهى یافت .

ولید گـفـت : واى بر تـو مـى خـواهى دین و دنیاى مـرا نابود کنى، اگـر تمام دنیا مال من مى شد هرگز دستم را ‏بخون حسین نمى آلودم، سبحان الله من حسین را بکشم براى اینکه با یزید بیعت نمى کند، بخدا قسم ‏هرکس در کشتن حسین دست بیالاید خدا را ملاقات خـواهد کرد در حالیکه میزان اعمالش سبک باشد (حسنه ‏اى نداشته باشد) و خدا او را نظر نکند و تزکیه ننماید و به عذاب دردناک معذب گردد. 3

 

منبع: آنچه در کربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


عزت نفس حسین علیه السلام

محرم، امام حسین

یکى از خـصوصیات و امتیازات بارز حسین بن على علیه السلام که او را از همه مجاهدان تـاریخ بشریت ممتاز ‏ساخته است اباء از ضیم است . تا آنجا که ملقب به (اتى الضیم )1 گـشتـه که این لقـب از مـشهورتـرین ‏القـاب است بلکه حسین مثل اعلاى این عنوان و مصداق بارز آن به حساب آمده است .

مـورخ مـشهور یعقوبى حسین علیه السلام را به (شدیدالعزه ) توصیف کرده ، و ابن ابى الحدید مى گوید: ‏حسین سید اهل اباء است که حمیت و غیرت را به مردم جهان آموخت و فرمود: کشته شدن با شمشیر، ‏زندگى است لیکن زندگى با ذلت مرگ است .

چنانکه یکى از شعراى سرشناس (عبدالغربن نباته سعدى ) درباره اش ‍مى گوید:‏

 

والحسین الذى راى المـوت فـى العـز ‎ ‎

 

‎ ‎ للّه حیاة و العـیش فـى الذل‎ ‎قتلا

 

‏« حسین کسى است که مرگ با عزت را حیات و زندگى ذلت بار را مرگ مى داند. » 

مصعب بن زبیر مى گوید: ‏

یعـنى «حسین مرگ با شرافت را بر زندگى ذلت بار ترجیح داد»، سپس به این بیت متمثل مى شود:‏

یعـنى : «مـردان بزرگى از آل هاشم در کربلا در برابر ظلم مقاومتى به خرج دادند که براى بزرگان تاریخ سنت و ‏الگو شد.»

سخنان حسین علیه السلام در روز عاشورا عالیترین و برترین بیان در مورد حفظ حیثیت و عزت نفس مى باشد:

‏« همـانا زنازاده پـسر زنازاده مـرا مـیان دو امـر مـخیر ساخته کشته شدن با شمشیر یا پـذیرش ذلت چـه دور ‏است ذلت از مـا، که خدا و رسولش و مؤمنین ذلت را براى من نمى پسندند بلکه پدران و مادرانى که در دامن ‏پاکشان مرا پرورش داده اند و مردان غیور و با حمیت و انسان هایی که امتناع مى ورزند از اینکه طاعت ‏انسانهاى پست را بر کشته شدن ترجیح دهند.»‏

این عـزت نفـس حسین است که نمى گذارد تسلیم مردمى پست و فرومایه همچون ابن زیاد دست نشانده ‏بنى امیه بشود تا هر گونه بى احترامى را درباره اش انجام دهند و لذا چون کوه در برابر سپاه کوفه مى ایستد و ‏بدون هیچ دغدغه و هراسى از گرگان بنى امیه درس زندگى با عزت را به جهانیان مى آموزد و فریاد مى کشد:

و الله لا اعـطیکم بیدى اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید انى عذت بربّى و ربّکم ان ترجمون .

‏« بخـدا سوگند مانند افراد فرومایه تسلیم شما نمى شوم و مانند بردگان هم فرار نمى کنم و تنها به خداى خود ‏و خداى شما پناه مى برم از اینکه خون مرا بریزید. »

شعراى اهل بیت در ترسیم و تنظیم این صفت ممتاز حسین علیه السلام به مسابقه پرداخته و بهترین اشعار را ‏در این زمینه سروده اند که از جمله اشعار ابو تمام است :‏

‏1 ـ « انسانیکه از پـذیرش ذلت در روز جنگ آنچـنان خـود را دور مى دارد که گویا پذیرش ذلت کفر است یا کفر از ‏آن بهتر است . »

‏2 ـ « پاى خود را در باتلاق مرگ محکم کرد و به آن خطاب کرد در روز قیامت از زیر چنین قدمى باید محشور ‏شد.»

‏3 ـ « لباس سرخ مـرگ را بر تـن کرد امـا هنوز شب نشده به سندس سبز بهشتى تبدیل گردید. » 

این عـزت نفـس حسین است که نمى گذارد تسلیم مردمى پست و فرومایه همچون ابن زیاد دست نشانده ‏بنى امیه بشود تا هر گونه بى احترامى را درباره اش انجام دهند و لذا چون کوه در برابر سپاه کوفه مى ایستد و ‏بدون هیچ دغدغه و هراسى از گرگان بنى امیه درس زندگى با عزت را به جهانیان مى آموزد و فریاد مى کشد: ‏« بخـدا سوگند مانند افراد فرومایه تسلیم شما نمى شوم و مانند بردگان هم فرار نمى کنم و تنها به خداى خود ‏و خداى شما پناه مى برم از اینکه خون مرا بریزید»

سید حیدر حلى نیز در این زمینه چنین سروده است:

محرم

‏1 ـ «حکومـت بین امـیه طمـع کرد که حسین را خوار سازد لیکن خدا و شمشیر از آن امتناع دارد» 

‏2 ـ «آخر چگونه گردنى که جز براى خدا خم نشده در برابر ناکسان خم گردد. »

‏3 ـ «جز زندگـى با عـزت را نمـى پـذیرد حتـى اگـر در این ره جان خـود را از کف بدهد. » 

آرى بنى امیه میخواستند که حسین در برابر ظلم و جور حکومت خودکامه آنان تسلیم گردد و زبان به اعـتـراض ‏نگـشاید و از ایراد و انتـقـاد لب فـرو بندد، و چـون این عـمل براى حسین سرور آزادگان ذلت و خوارى در برداشت ‏که نه خدا بر آن رضایت داشت و نه با عزت نفس حسین سازگار بود و حسین از جد و پدر آموخته بود که جز در ‏برابر اراده خـدا و حق در برابر هیچ قـدرتـى نباید گـردن کج نمـود لذا از مرگ و شهادت استـقـبال مى کند که ‏عزتش در آن است امام تسلیم خواسته هاى آنان نمى شود که همراه با ذلت است. 2

 

اباة الضیم کیانند؟

اباة الضیم یعنى کسانى که هرگز زیر بار ظلم و ذلت و خوارى نرفته اند در تاریخ گـذشتـگـان مـخـصوصا تاریخ ‏اسلام و به ویژه تاریخ شیعه که پس از وقوع حادثه جانگـداز کربلا و شهادت امـام حسین عـلیه السلام شیعیان ‏و پیروان آنحضرت از آن بزرگوار الگو برداشته و راه آن حضرت را دنبال کردند نام افراد زیادى ثبت شده است .

پـیشگام در این خصلت و امتیاز در تاریخ اسلام حضرت مولاى متقیان امیر مؤمنان على علیه السلام است که ‏پس از ورود به صفین و قرار گرفتن شریعه در اختیار سپاه شام و منع آب از سپـاهیان عـلى عـلیه السلام آن ‏حضرت با این جملات یارانش را براى تصرف شریعه تحریک نمود:

‏« سپاه شام جنگ را بر شما تحمیل کردند در این مورد یا مى باید ذلت و عقب ماندگى را بپذیرید یا شمشیرها ‏را از خونها سیراب کنید، که مرگ شما در حیات شما است در حالیکه سرافکنده اید، لیکن حیاة و زندگى در مرگ ‏شما است در صورتیکه مرگ شرافتمندانه را اخـتـیار کنید، همـانا مـعـاویه عـده اى از ستـمـکاران و گـمـراهان را ‏گـسیل کرده که چون حقیقت بر آنها پوشیده است گلوهایشان را هدف تیرهاى شما قرار داده اند.»

از جمـله اباة الضیم یزید بن مهلب است و دیگر زید بن على بن الحسین علیهماالسلام و مـحمد و ابراهیم ‏پسران عبدالله محض که بحمدالله در کتاب شاگردان مکتب امام مکتوب است و همـچـنین یحیى بن زید و سایر ‏سادات از نسل امیرالمؤمنین علیه السلام که ابن ابى الحدید در جلد اول شرح نهج البلاغـه از صفـحه 300 ذیل ‏خطبه یاد شده حالات بیشتر آنان را ذکر نموده است.3

 

منبع: آنچه در کربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


علل سکوت امام حسین (علیه السلام) در عصر معاویه

امام حسین(ع)

تلاش هاى امام حسین (علیه السلام) جهت حفظ و احیاى اسلام

امام حسین (علیه السلام)، سرور آزادگان جهان ، بعد از شهادت برادر بزرگوارش ، امام مجتبى (علیه السلام)، ‏حدود ده سـال بـا مـعـاویـه مـعـاصـر بـود. در ایـن مـدت ، سـیـاسـت آن حـضـرت (علیه السلام) در مـورد مسائل ‏فرهنگى ، سیاسى و اجتماعى همانند برادرش بود. و قیام به شمشیر را در برابر مفاسد و جـنـایـات معاویه در ‏آن شرایط به مصلحت اسلام نمى دید. ولى عدم جنگ به معناى بى تفاوت بـودن نـسـبـت بـه جـریـانـات حـاکـم ‏نـبـود. چـه ایـنـکـه امـام حـسـیـن (علیه السلام) در ایـن مـدت بـا ارسـال نـامه هاى متعدد به معاویه بدعت ها و ‏انحراف هاى او را یادآورى مى کرد و مصرّاً از او مى خواست که مرتکب این خلاف ها نشود. نامه هاى حضرت ‏‏(علیه السلام) به معاویه را قبلاً در بحث بدعت هاى مـعـاویـه نـقـل کـردیـم . و در این مدت امام حسین (علیه ‏السلام) جهت آگاهى بخشیدن به مردم و معرّفى چهره کـریـه امـوى هـا نیز تلاش مستمرّ داشت به عنوان ‏نمونه سخنرانى حضرت (علیه السلام) در مِنا را متذکر مى شویم .

امـام حـسـین (علیه السلام) در سخنرانى خود براى افراد متنفذ و دانشمندانى که در (منا) گرد هم آمده بودند ‏ضـمـن اینکه آنها را مقصّر اصلى دانست که زمینه را براى حکومت بنى امیّه فراهم کرده اند، خیانت هـاى ‏مـعـاویـه را یـادآورى نـمـود. امـام (علیه السلام) معاویه را دیکتاتورى خواند که از ارزش هاى اسلامى فاصله ‏گرفته است . و فرمود:

‏(... جـریـان ادارى کـشـور و صـدور احـکام دادگاهى و تصویب برنامه هاى کشور باید به دست دانشمندان ‏روحانى که امین حقوق الهى و داناى حلال و حرامند سپرده شود امّا اینک مقامتان را از شما بـاز گـرفته و ربوده ‏اند. اگر شما مردانى بودید که بر شکنجه و ناراحتى شکیبا بودید و در راه خدا حاضر به تحمّل ناگوارى مى شدید ‏مقرّرات براى تصویب پیش شما آورده مى شد و بـه دسـت شـمـا صـادر مـى گـردیـد و مـرجـع کـارهـا بـودیـد. امـا ‏بـه سـتـمـکـاران مـجـال دادیـد ایـن مـقـام را از شما بستانند، و گذاشتید حکومتى که قانوناً مقیّد به شرع است ‏به دلبـسـتـگـیـتـان بـه زنـدگـى گـریـزان دنیا. شما با این روحیه و رویّه ، توده ناتوان را به چـنگال این ستمگران ‏گرفتار کردید تا یکى برده وار سرکوفته باشد و دیگرى بیچاره وار سرگرم تامین آب و نانش . حکّام خودسرانه در ‏منجلاب سلطنت غوطه ورند و با هوسبازى خویش نـنـگ و رسوایى به بار مى آورند، در هر شهر، سخنورى ‏مزدور بر منبر مى رود. خاک وطن زیر پـایـشـان پـراکنده و دستشان در آن گشاده است . مردم بنده ایشان اند و ‏ناتوان از دفاع خویش . حـاکـمـى دیـکـتاتور است و حاکمى دیگر کینه ورز و بدخواه و آن دیگرى کوبنده بیچارگان ، ‏و فـرمـانـروایـى مسلّط که نه خدا را مى شناسد و نه روز جزا را شگفتا که جامعه در تصرّف مرد دغلباز و ستمکار ‏است ...!)1

امـام حـسـیـن (علیه السلام) براى هدایت امّت اسلام و مخالفت با انحرافات حزب اموى تلاش مستمر داشت ‏اما ایـنـکـه چـرا حـضرت (علیه السلام) علناً وارد صحنه کارزار و نبرد با معاویه نشد و پس از مرگ وى قیام کرد ‏مطلبى است که اجمالاً آن را بررسى مى کنیم .‏

عـامـل دیـگـرى کـه مـانـع قـیـام امـام حـسـیـن (علیه السلام) در دوران مـعاویه بود زرنگى و زیرکى او درحلّ ‏مسائل سیاسى و اجتماعى و جایگاه دینى او در جامعه بود. مـعـاویـه بـا گـمـاشـتـن مـامـوران مـخـفـى تـمـام ‏حـرکـات امـام حـسـیـن (علیه السلام) را بـا دقـّت کـنـتـرل مـى کـرد

علل سکوت امام حسین (علیه السلام) در عصر معاویه

1ـ شرایط سیاسى و اجتماعى عراق

امام حسین(علیه السلام)

یـکـى از عـلل عـدم قیام امام حسین (علیه السلام) در عصر معاویه ، اوضاع خاصّ سیاسى و اجتماعى حاکم بر ‏عـراق بـود. عـراق بـه عـنـوان مـرکـز خـلافـت عـلى (علیه السلام) و پـایـگـاه طـرفـداران اهل بیت (علیه السلام) ‏همانند عصر امام حسن (علیه السلام) گرفتار دنیاطلبى و مرعوب قدرت اموى ها بود و آمادگى بـراى قـیـام و ‏انـقـلاب را نـداشـت . لذا امـام حـسـیـن (علیه السلام) انـقـلاب در دوران مـعـاویـه را چـیـدن میوه قبل از رسیدن ‏آن تلقّى مى کند و به کسانى که بعد از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) از او خواستند تا قیام ضدّ معاویه را ‏رهبرى نماید فرمود:

‏(... امـّا راى مـن ایـن اسـت که امروز موقع انقلاب نیست ، مادامى که معاویه زنده است سر جاى خود ‏بـنـشـیـنـیـد، در خـانـه هـا را بـه روى خـود بـبـنـدیـد و خـود را از مـوارد اتـّهـام دور سازید.)2

در این دوران ، شیعیان به رهبرى امام حسین (علیه السلام) در بازگو نمودن جنایت هاى معاویه و آماده کردن ‏زمینه هاى اجتماعى براى انقلاب همواره تلاش ‍مى کردند. چنانکه خبر حسین (علیه السلام) با دوستانش در ‏ایـن بـاره سـخـن گـفـت . لذا (مـروان بـن حـکـم ) احـتـمـال شـورش عـدّه اى از اهـل عـراق و رجـال ، نـزد ‏حـسین بن على رفت و آمد مى کنند. من این موضوع را تحقیق نمودم ، اطّلاع رسـیـد کـه حـسـیـن ، هـم اکنون ‏مصمّم به شورش و سرپیچى از اطاعت شماست نظر خود را در این باره ابلاغ کن .)3

 

2 ـ شخصیّت معاویه

عـامـل دیـگـرى کـه مـانـع قـیـام امـام حـسـیـن (علیه السلام) در دوران مـعاویه بود زرنگى و زیرکى او درحلّ ‏مسائل سیاسى و اجتماعى و جایگاه دینى او در جامعه بود. مـعـاویـه بـا گـمـاشـتـن مـامـوران مـخـفـى تـمـام ‏حـرکـات امـام حـسـیـن (علیه السلام) را بـا دقـّت کـنـتـرل مـى کـرد. اگـر حـضـرت (علیه السلام) در زمـان او ‏نـهـضـت خـود را آغـاز مـى کـرد بـه احـتـمـال قـوىّ قـبل از اینکه انقلاب او به جایى برسد و در جامعه مطرح شود ‏آن حضرت (علیه السلام) را بـه شـهـادت مـى رسـانـد چـنانکه امام حسن (علیه السلام) و مالک اشتر به طور ‏مرموز توسط معاویه به شهادت رسیدند.

و از سوى دیگر معاویه آدم ظاهرالصلاحى بود و هرگز علناً مرتکب خلاف نمى شد. و سعى مى کـرد بـه بـدعـت ‏هـا و جـنـایـت هـاى خـود رنـگ دیـنـى بـدهد. چنانکه او براى مخالفت با على (علیه السلام) قـتـل عـثـمـان را ‏بـهـانـه قـرار داد و در جـریـان حـکمیت موقعیت خود را به نام دین محکم ساخت. لذا هـرگـونـه مـبـارزه و جـنـگ ‏با معاویه نه تنها شکست نظامى در پى داشت بلکه شکست اجتماعى و معنوى را نیز نزد مردمى که چهره ‏کریه معاویه را نمى شناختند به همراه داشت . بنابراین قیام به نفع اسلام و مسلمانان نبود.

3- قرارداد صلح 

مـانـع دیـگـرى که در دوران معاویه براى قیام وجود داشت پیمان صلحى بود که معاویه با امام حـسـن (علیه ‏السلام) بـسـتـه بـود. گـرچـه مـعـاویـه از روز نـخـسـت احـتـرامـى بـه صـلحـنـامـه قایل نبود امّا هر موقع لازم مى ‏دید از آن علیه اهل بیت (علیه السلام)بهره مى گرفت . بعنوان نمونه نامه مـعـاویـه بـه امـام حـسـیـن (علیه ‏السلام) را مى توان ذکر کرد. او وقتى متوجّه شد امام (علیه السلام) اقداماتى براى آمادگى مردم براى قیام بر ‏ضد حکومت مى نماید نوشت : (گزارش پاره اى از کارهاى تو به من رسیده است که اگر صحّت داشته باشد، ‏من آنها را شایسته تو نمى دانم . سوگند به خدا هر کـس پـیـمـان و مـعـاهـده اى بـنـدد بـایـد بـه آن وفـا کـنـد، ‏مـخـصـوصاً شخص بزرگ و شریفى مثل تو، با خود باش و به عهد خود وفا کن . اگر با من مخالفت کنى ، با ‏مخالفت روبه رو مى شـوى و بنابراین قیام امام حسین (علیه السلام) در زمان معاویه ظاهراً نوعى مخالفت با ‏قرارداد صلح نیز به شمار مى رفت .

 

منبع: زمینه های قیام امام‎ ‎حسین(علیه السلام)؛ حسین عبدالمحمدی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد