سایت حب الحسین

ویژه نامه محرم 1389

مقالات89

ارزش عزاداري در احاديث

عزاداري

سابقه عزادارى و سوگوارى بر مظلوميت خاندان پيامبر عليهم السّلام بسيار ديرينه است و برپايى مراسم سوگوارى براى ائمّه و احياى خاطره شكوهمند و الهام بخش حيات و جهاد و شهادتشان ، همواره در تاريخ ، حركت آفرين و بيدارگر بوده است .

سنّت شعر گفتن و مرثيه خواندن و گريستن و گرياندن در مجالس سوگ اهل بيت نيز، مورد تشويق و دستور امامان بود، چرا كه عزادارى ، رساندن صداى مظلوميّت آل على به گوش مسلمانان بود و رسالتى عظيم داشت. اقامه مجالس به ياد آنان ، بيان رنجهاى جانكاه پيشوايان حق و خون دلهاى ائمه عدل ، فاش ساختن و آشكار كردنِ ناله مظلومانه آنان در هياهوى پرفريب اغواگران بود و عزادارى براى شهيد، انتقالِ فرهنگ شهادت به نسلهاى آينده تلقّى مى شد ... و اين خط همچنان ادامه يافت ، تا اكنون.1

در اينجا به برخى از احاديث مربوط به اين سنّت ارزشمند و سازنده اشاره مي کنيم:

آتش عشقِ حسينى

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

براى شهادت حسين عليه السلام ، حرارت و گرمايى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود.

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 556

 

عاشورا، روز غم

امام رضا عليه السّلام فرمود:

هر كس كه عاشورا، روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد، خداوند روز قيامت را براى او روز

شادى و سرور قرار مى دهد.

لبحارالانوار، ج 44، ص 284

 

محرّم ، ماه سوگواري

امام رضا عليه السّلام فرمود:

هرگاه ماه محرّم فرا مى رسيد، پدرم موسى بن جعفر(عليه السّلام ) ديگر خندان ديده نمى شد و غم و افسردگى بر او غلبه مى يافت تا آن كه ده روز از محرّم مى گذشت ، روز دهم محرّم كه مى شد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود.

امالى صدوق ، ص 111

 

ديده هاى خندان

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

فاطمه جان !روز قيامت هر چشمى گريان است ؛ مگر چشمى كه در مصيبت و عزاى حسين گريسته باشد، كه آن چشم در قيامت خندان است و به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى شود.

بحارالانوار، ج 44، ص 293

 

سالگرد سوگ حسين عليه السّلام

حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

يك سال تمام ، هر شب و روز بر حسين بن على عليه السّلام نوحه خوانى شد و سه سال ، در روز شهادتش سوگوارى برپا گشت .

بحارالانوار، ج 79، ص 102

 

بودجه عزادارى

امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:

پدرم امام باقر عليه السّلام به من فرمود:

اى جعفر! از مال خودم فلان مقدار وقف نوحه خوانان كن كه به مدّت ده سال در(منا) در ايام حجّ، بر من نوحه خوانى و سوگوارى كنند.

بحارالانوار، ج 46، ص 220

امام رضا عليه السّلام فرمود: هرگاه ماه محرّم فرا مى رسيد، پدرم موسى بن جعفر(عليه السّلام ) ديگر خندان ديده نمى شد و غم و افسردگى بر او غلبه مى يافت تا آن كه ده روز از محرّم مى گذشت، روز دهم محرّم كه مى شد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود

نوحه خوانى سنّتى

ابو هارون مكفوف مى گويد:

خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم . امام به من فرمود: (برايم شعر بخوان ). پس برايش اشعارى خواندم . فرمود: اينطور نه ، همان طور كه (براى خودتان ) شعرخوانى مى كنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيدالشهدا مرثيه مى خوانى .

بحارالانوار، ج 44، ص 287

 

پاداش شعر گفتن براى حسين عليه السّلام

امام صادق عليه السّلام به جعفربن عفان فرمود:

هيچ كس نيست كه درباره حسين عليه السّلام شعرى بسرايد و بگريد و با آن بگرياند مگر آن كه خداوند، بهشت را بر او واجب مى كند و او را مى آمرزد.

رجال شيخ طوسى ، ص 289

 

سرودن براى اهل بيت عليهم السّلام

محرم

امام صادق عليه السّلام فرمود:

هركس در راه ما و براى ما يك بيت شعر بسرايد، خداوند براى او خانه اى در بهشت ، بنا مى كند.

وسائل الشيعه ، ج 10، ص 467

 

اصحاب مدح و مرثيه

امام صادق عليه السّلام فرمود:

خدا را سپاس كه در ميان مردم ، كسانى را قرار داد كه به سوى ما مى آيند و بر ما وارد مى شوند و ما را مدح و مرثيه مى گويند.

وسائل الشيعه ، ج 10، ص 469

 

شعر خوانى در ايّام عزا

امام رضا عليه السّلام به دعبل (شاعر اهل بيت ) فرمود.

اى دعبل ! دوست دارم كه برايم شعرى بسرايى و بخوانى ، چرا كه اين روزها (ايام عاشورا) روز اندوه و غمى است كه بر ما خاندان رفته است .

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 567

 

مرثيه ، نصرت اهل بيت عليهم السّلام

امام رضا عليه السّلام فرمود:

اى دعبل ! براى حسين بن على عليه السّلام مرثيه بگو، تو تا زنده اى ، ياور و ستايشگر مايى ، پس تا مى توانى ، از يارى ما كوتاهى مكن .

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 567

على عليه السّلام فرمود:

خداوند براى ما، شيعيان و پيروانى برگزيده است كه ما را يارى مى كنند، با خوشحالى ما خوشحال مى شوند و در اندوه و غم ما، محزون مى گردند.

غررالحكم ، ج 1، ص 235

 

سوگوارى در خانه ها

امام باقر عليه السّلام نسبت به كسانى كه در روز عاشورا نمى توانند به زيارت آن حضرت بروند، اينگونه دستور عزادارى دادند و فرمودند:

عليه السّلام ندبه و عزادارى و گريه كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه اش با اظهار گريه و ناله بر حسين عليه السّلام ، مراسم عزادارى برپا كند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت گويى در سوگ حسين عليه السّلام در خانه هايشان ملاقات كنند.

كامل الزيارات ، ص 175

امام صادق عليه السّلام فرمود: هركس در راه ما و براى ما يك بيت شعر بسرايد، خداوند براى او خانه اى در بهشت ، بنا مى كند

همدلى با عترت

امام رضا عليه السّلام به ريّان بن شبيب فرمود:

اگر تو را خوشحال مى كند كه در درجات والاى بهشت با ما باشى ، پس در اندوه ما غمگين باش و در شادى ما خوشحال باش .

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 549

محرم

فرشتگان سوگوار

امام صادق عليه السّلام فرمود:

چهار هزار فرشته نزد قبر سيدالشهدا عليه السّلام ژوليده و غبارآلود، تا روز قيامت بر آن حضرت مى گريند.

كامل الزيارات ، ص 119

 

مجالسى به ياد اَئمّه عليهم السّلام

امام رضا عليه السّلام فرمود:

هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن ، امر (و خطّ و مرام ما) احيا مى شود، دلش در روزى كه دلها مى ميرند، نمى ميرد.

بحارالانوار، ج 44، ص 278

 

نَفَسهاى تسبيح

امام صادق عليه السّلام فرمود:

نَفَس كسى كه بخاطر مظلوميّت ما اندوهگين شود، تسبيح است و اندوهش براى ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست .

سپس امام صادق عليه السّلام افزود:

اين حديث را بايد با طلا نوشت !

امالى شيخ مفيد، ص 338

 

مجالس حسينى

امام صادق عليه السّلام از(فُضيل) پرسيد:

آيا (دور هم ) مى نشينيد و حديث و سخن مى گوييد؟

گفت : آرى

فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم ، پس امرِ (امامت ) ما را زنده بداريد. خداى رحمت كند كسى را كه امر و راه ما را احيا كند. وسائل الشيعه ، ج 10، ص 392

 

احياء خط اهل بيت عليهم السّلام

امام صادق عليه السّلام فرمود:

به زيارت و ديدار يكديگر برويد، با هم به سخن و مذاكره بنشينيد و امر ما را: (كنايه از حكومت و رهبرى ) زنده كنيد.

بحارالانوار، ج 71، ص 352

 

منبع: چهل حديث عزادارى، جواد محدّثى


پي نوشت:

1. در اين زمينه ها ر. ك . (فرهنگ عاشورا) از نويسنده .


ارزش گريستن و گرياندن در احاديث

محرم

در مجالس حسيني احساس و عاطفه ، به كمك شعور مى آيد و مكتب عاشورا زنده مى ماند و اشك ، زبان گوياى احساسهاى عميق يك انسان متعهّد و پاى بند به خطّ حسينى و كربلايى است .

اشك ، دليل عشق است و نشانه پيوند.

 

اشك ، زبان دل است و شاهد شوق .

دلى كه به حسين عليه السّلام و اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عشق دارد، بى شك در سوگ آنان مى گريد و با اين گريه ، مهر و علاقه درونى خود را نشان مى دهد و گريه بر حسين عليه السّلام تجديد بيعت با كربلا و فرهنگ شهادت است و امضاى راه خونين شهيدان .

خود پيامبر و على و فاطمه و... عليهم السّلام و فرشتگان و كرّوبيان و جنّ و انس بر مظلوميّت آل اللّه گريسته و مجالس عزا و گريه برپا كرده اند. حتى انبياى گذشته هم اشكى ريزان و دلى سوزان و توسّل و توجّهى به خاندان عصمت و اسوه هاى شهادت داشته اند.1

در اينجا به برخى از احاديث مربوط به اين سنّت ارزشمند و زيبا اشاره مي کنيم:

 

كُشته اشك

حسين بن على عليه السّلام فرمود:

من كُشته اشكم . هيچ مؤمنى مرا ياد نمى كند مگر آنكه (بخاطر مصيبتهايم ) گريه مى كند.

بحارالانوار، ج 44، ص 279

 

يك قطره اشك

حسين بن على عليه السّلام فرمود:

چشمان هر كس كه در مصيبتهاى ما قطره اى اشك بريزد، خداوند او را در بهشت جاى مى دهد.

احقاق الحق ، ج 5، ص 523

 

بهشت ، پاداش عزادارى

امام سجّاد عليه السّلام فرمود:

هر مؤمنى كه چشمانش براى كشته شدن حسين بن على عليه السّلام و همراهانش اشكبار شود و اشك بر صورتش جارى گردد، خداوند او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد.

ينابيع الموده ، ص 429

 

به ياد فرزندان فاطمه عليها السّلام

امام سجاد عليه السّلام فرمود:

من هرگز شهادتِ فرزندان فاطمه عليها السّلام را به ياد نياوردم ، مگر آنكه بخاطر آن ، چشمانم اشكبار گشت .

بحارالانوار، ج 46، ص 109

 

اشك على عليه السّلام در سوگ شهداى كربلا

امام باقر عليه السّلام فرمود:

اميرالمؤمنين عليه السّلام با دو تن از يارانش از )كربلا( گذر كردند، حضرت ، هنگام عبور از آنجا، چشمهايش اشك آلود شد، سپس فرمود:

اينجا مركبهايشان بر زمين مى خوابد، اينجا محلّ بارافكندنشان است و اينجا خونهايشان ريخته مى شود، خوشا به حال تو اى خاكى كه خون دوستان بر روى تو ريخته مى شود!

بحارالانوار، ج 44، ص 258

امام سجّاد عليه السّلام فرمود:

هر مؤمنى كه چشمانش براى كشته شدن حسين بن على عليه السّلام و همراهانش اشكبار شود و اشك بر صورتش جارى گردد، خداوند او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد

محرم

اشك ، حجاب دوزخ

امام باقر عليه السّلام پس از شنيدن سروده هاى)كميت ( درباره اهل بيت ، گريست و سپس فرمود:

هيچ كس نيست كه ما را ياد كند، يا نزد او از ما ياد شود و از چشمانش هر چند به اندازه بال پشه اى اشك آيد، مگر آنكه خداوند برايش در بهشت ، خانه اى بنا كند و آن اشك را حجاب ميان او و آتش دوزخ قرار دهد.

الغدير، ج 2، ص 202

 

بيست سال گريه

امام صادق عليه السّلام فرمود:

امام زين العابدين عليه السّلام بيست ساله (به ياد عاشورا) گريست و هرگز طعامى پيش روى او نمى گذاشتند مگر اينكه گريه مى كرد.

بحارالانوار، ج 46، ص 108

 

چشمهاى اشكبار:

امام صادق عليه السّلام فرمود:

نزد هر كس كه از ما (و مظلوميت ما) ياد شود و چشمانش پر از اشك گردد، خداوند چهره اش را بر آتش دوزخ حرام مى كند.

بحارالانوار، ج 44، ص 285

 

اشكهاى ارزشمند

امام صادق عليه السّلام ، به(مسمع ) كه از سوگواران و گريه كنندگان بر عزاى حسينى بود، فرمود:

خداى ، اشك تو را مورد رحمت قرار دهد. آگاه باش ، تو از آنانى كه از دلسوختگان ما به شمار مى آيند، و از آنانى كه با شادى ما شاد مى شوند و با اندوه ما غمگين مى گردند.

آگاه باش ! تو هنگام مرگ ، شاهد حضور پدرانم بر بالين خويش خواهى بود.

وسائل الشيعه ، ج 10، ص 397

 

دلهاى سوخته

امام صادق عليه السّلام بر سجّاده خود نشسته و بر زائران و سوگواران اهل بيت ، چنين دعا مى كرد و مى فرمود:

خدايا ... آن ديدگان را كه اشكهايش در راه ترحّم و عاطفه بر ما جارى شده و دلهايى را كه بخاطر ما نالان گشته و سوخته و آن فريادها و ناله هايى را كه در راه ما بوده است ، مورد رحمت قرار بده .

بحارالانوار، ج 98، ص 8

 

گريه برمظلوميّت شيعه

امام صادق عليه السّلام فرمود:

هر كس كه چشمش در راه ما گريان شود، بخاطر خونى كه از ما ريخته شده است ، يا حقى كه از ما گرفته اند، يا آبرويى كه از ما يا يكى از شيعيان ما برده و هتك حرمت كرده اند، خداى متعال به همين سبب ، او را در بهشت جاودان ، براى ابد جاى مى دهد.

امالى شيخ مفيد، ص 175

 

كوثر و اشك

امام صادق عليه السّلام فرمود:

هيچ چشمى نيست كه براى ما بگريد، مگر اينكه برخوردار از نعمتِ نگاه به (كوثر) مى شود و از آن سيرابش مى كنند.

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 554

امام صادق عليه السّلام بر سجّاده خود نشسته و بر زائران و سوگواران اهل بيت ، چنين دعا مى كرد و مى فرمود: خدايا ... آن ديدگان را كه اشكهايش در راه ترحّم و عاطفه بر ما جارى شده و دلهايى را كه بخاطر ما نالان گشته و سوخته و آن فريادها و ناله هايى را كه در راه ما بوده است ، مورد رحمت قرار بده

گريه آسمان

امام صادق عليه السّلام فرمود:

اى زراره ! آسمان چهل روز، در سوگ حسين بن على عليه السّلام گريه كرد.

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 552

 

گريه و اندوه مطلوب

امام صادق عليه السّلام فرمود:

هر ناليدن و گريه اى مكروه است ، مگر ناله و گريه بر حسين عليه السّلام .

بحارالانوار، ج 45، ص 313

محرم

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و گريه بر شهيد

امام صادق عليه السّلام فرمود:

وقتى خبر شهادت جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه به پيامبر خدا رسيد، از آن پس هرگاه وارد خانه مى شد، بر آن دو شهيد بشدّت مى گريست و مى فرمود:

آن دو شهيد، با من هم سخن و همدم و انيس بودند، و هر دو رفتند! ...

من لايحضره الفقيه ، ج 1، ص 177

 

گريه بر حسين عليه السّلام

امام رضا عليه السّلام به)ريّان بن شبيب( فرمود:

اى پسر شبيب ! اگر بر چيزى گريه مى كنى ، بر حسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام گريه كن ، چرا كه او را مانند گوسفند سر بريدند.

بحارالانوار، ج 44، ص 286

 

آثار گريستن بر حسين عليه السّلام

امام رضا عليه السّلام فرمود:

گريه كنندگان بايد بر كسى همچون حسين عليه السّلام گريه كنند، چرا كه گريستن براى او، گناهان بزرگ را فرو مى ريزد.

بحارالانوار، ج 44، ص 284

 

اشگ و آمرزش گناه

امام رضا عليه السّلام فرمود:

اى پسر شبيب ! اگر بر حسين عليه السّلام آن قدر گريه كنى كه اشگهايت بر چهره ات جارى شود، خداوند همه گناهانت را كه مرتكب شده اى مى آمرزد؛ كوچك باشد يا بزرگ ، كم باشد يا زياد.

امالى صدوق ، ص 112

 

ثواب بى حساب

امام صادق عليه السّلام فرمود:

هر چيزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشكى كه براى ما ريخته شود (كه چيزى با آن برابرى نمى كند و مزد بى اندازه دارد).

جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 548

 

منبع: چهل حديث عزادارى، جواد محدّثى


پي نوشت:

1- به كتاب (تاريخ النياحة على الامام الشهيد) يا ترجمه فارسى آن به نام (تاريخچه عزادارى حسينى ) مراجعه كنيد


اثرات اخروي گريه و عزادارى براى سيدالشهدا (عليه السلام)

مداحي کربلا عاشورا ني نوا نينوا محرم حسين ياحسين شهادت

1- آمرزش گناهان

ريان بن شبيب از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: «اى پسر شبيب ، اگر بر حسين (عليه السلام) گريه كنى تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم يا زياد تو را مى آمرزد»1

و نيز فرمود: «گريه كنندگان بايد بر كسى همچون حسين (عليه السلام) گريه كنند ، زيرا گريستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ريزد» 2

 

2- سكونت در بهشت

امام باقر (عليه السلام) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين (عليه السلام) اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد»3

و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: «هر كس درباره حسين (عليه السلام) شعرى بخواند و گريه نمايد و يك نفر را بگرياند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود . كسى كه حسين (عليه السلام) نزد او ذكر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آيد، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» 4

و نيز فرمود: «هر كس كه در عزاى حسين (عليه السلام) بگريد يا ديگرى را بگرياند و يا آنكه خود را به حالت گريه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مى‏شود» 5

 

3- گريه كننده بر حسين، در قيامت گريان نيست

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى مصائب حسين (عليه السلام) گريه كرده باشد، چنين كسى در قيامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است». 6

 

آن روز ديده‏ها همه گريان شود ز هول‏

 

جز چشم گريه كرده بسوگ و عزاى او

امام باقر (عليه السلام) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين (عليه السلام) اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد»

4- امان از سكرات موت و آتش دوزخ

نوحه، محرم، حضرت عباس

مسمع گويد: حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: آيا متذكر مى شوى با حسين چه كردند؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: آيا جزع و گريه مى‏كنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گريه مى‏كنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند . آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مى‏گردند. آگاه باش كه به زودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالين خود حاضر مى‏بينى ، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى ديد كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل بيت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گريه كند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اينكه اشكى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بريزد، حرارت آن را خاموش كند، و هيچ چشمى نيست كه گريه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن به كوثر و سيراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد» . 7

با توجه به اين روايت شريف بايد گفت:جايى كه آتش جهنم كه قابل مقايسه با آتش دنيا نيست و به وسيله گريه بر حسين (عليه السلام) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعيف دنيا عزادار حسينى را نسوزاند جاى تعجب نيست .

سيد جليل مرحوم دكتر اسماعيل مجاب (داندانساز) عجايبى از ايام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مى‏كرد، از آن جمله مى‏گفت : عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مى‏كنند، يعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏كنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسيله شيعيان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ايستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است را به شيعيان مى‏دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمايند.

يكى از آنان را عادت چنين بود كه همراه سينه زنها حركت مى‏كرد و با آنها به سينه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنيا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانيدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سينه‏اش كه آتش، آن دو عضو را نسوزانيده بود.

بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شيعيان و گفتند: «اين دو عضو راجع به حسين شماست» 8


پي نوشت ها:

1 - منتخب كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 168

2 - جلاء العيون , علامهء مجلسى , ص 462

3 - بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293

4 - وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 397

5 - داستانهاى شگفت , آيت الله شهيد دستغيب , ص 9

6 - اختيار معرفة الرجال , شيخ طوسى , 89

7 - خلاصه اى از مقالهء <عاشورا> نوشتهء جواد محدثى .

8 - <خط خون > موسوى گرمارودى .

منبع: آثار و بركات سيد الشهدا ، عليرضا رجالى تهرانى


اثرات و برکات دنيوي گريه و عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام)

نوحه، محرم، علي اکبر

1- حفظ رمز نهضت حسينى

از ارزنده‏ترين آثار و بركات مجالس عزادارى و گريه بر ابى عبدالله حسين (عليه السلام) حفظ رمز نهضت حسينى است .

به راستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطين و پادشاهان جور از برپايى مجالس عزاى اهل بيت (عليه السلام) به خصوص سالار شهيدان جلوگيرى مى شد؟ آيا نه اين است كه عزاى حسينى و امامان شيعه، سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حكومتها آگاهى دهند و انگيزه قيام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟

آرى، اينگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههايى است كه به بهترين روش و زيباترين اسلوب مردم را به سوى دين خوانده و عواطف را آماده مى‏كند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگين غفلت بيدار مى‏سازد و نيز در اين مجالس است كه مردم ، ديانت را همراه با سياست، از مكتب حسين بن على (عليه السلام) مى‏آموزند.

گريه بر سيد الشهدا (عليه السلام) و تشكيل مجالس عزاى حسينى نه تنها اساس مكتب را حفظ مى‏كند، بلكه باعث مى‏گردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

كدام اجتماعى است كه در عالم چنين اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدينسان اثر خود را در جامعه بشريت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسيعتر و پيروى و تبعيت از آن بيشتر گردد؟ از اين رو بايد گفت كه در حقيقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسين (عليه السلام) و در نتيجه حافظ اسلام و ضامن بقاى آن است .

تشكيل مجالس عزادارى حسين، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مى‏كند بلكه به علاوه سبب آن گرديد كه شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

«موريس دوكبرى» مى‏نويسد: «اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مى‏دانستند و درك مى‏كردند كه عاشورا چه روزى است ، اين عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مى‏دانند كه پستى و زير دستى و استعمار را نبايد قبول كنند . زيرا شعار پيشرو و آقاى آنان تن به زير بار ظلم و ستم ندادن است.

قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين نشان مى‏دهد كه چه نكات دقيق و حيات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسين گفته مى شود كه حسين (عليه السلام) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت؛ پس بياييد ،ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمار گرايان خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم...» . 1

نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) هستم

2- ازدياد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت

سوزى كه از دل سوخته عاشقان سيدالشهدا (عليه السلام) به چشم سرايت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و اين عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدياد محبت دارد.

گريه بر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) از مواردى است كه هيچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و اين گريه و بيقرارى ، علاوه بر ازدياد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران اين خانواده از دشمنان ايشان مى‏گردد.

بارى، گريه با آگاهى و معرفت بر امام حسين (عليه السلام) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و اين تبرى از آثار برجسته گريه بر امام حسين (عليه السلام) است زيرا مردم به ويژه افرادى كه داراى شخصيت هستند از گريه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مى‏ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گريه كردن مخصوصاً در برابر چشم ديگران نيستند، اين گريه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پايمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكيه زدن بر مسند حكومت آنان مى‏باشد.

نوحه، محرم، حضرت رقيه

3- آشنايى با حقيقت دين و نشر آن

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام) اين است كه مردم در سايه مراسم عزادارى به حقيقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گسترده‏اى كه همراه با اين مراسم انجام مى‏گيرد، آگاهى توده مردم بيشتر شده و ارتباطشان با دين حنيف محكمتر و قويتر مى‏گردد . چه اينكه قرآن و عترت دو وزنه نفيسى هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند و اين آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به خصوص امام حسين (عليه السلام) به آحاد مردم داده خواهد شد.

 

4- شفا يافتن

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها ديده‏ايم و شنيده‏ايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين (عليه السلام) شفا گرفته‏اند.

نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) هستم : و قضيه را چنين نقل مى‏فرمودند:

در يكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فايده‏اى نكرد و درد چشم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گرديد، تااينكه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مى‏كردند . يكى از دسته‏هايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بسته‏اند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و بطور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:

«هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى‏ريختم و در اين بين هم مقدارى گل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اينكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين (عليه السلام) احتياج به عينك هم ندارم». با اينكه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.


پي نوشت :

1. بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284

منبع: آثار و بركات سيد الشهدا ، عليرضا رجالى تهرانى


تشكيل مجالس عزا مورد علاقه امامان است

نوحه، محرم، حبيب

عـزادارى براى ابا عـبدالله الحسين عليه السلام خصوصا، و براى ساير ائمه عليهم السلام كه گرفتار مصائب گرديده و با شمشير يا بوسيله زهر به شهادت رسيده اند عـموما مورد توجه امامان بوده است ، چنانكه ازرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه به فضيل فرمود:

« آيا مـجالس عـزا بر پا مى كنيد و از اهل بيت و آنچـه بر آنان گـذشتـه است صحبت مـى داريد؟ فـضيل گفت : آرى قربانت گردم ، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گـردانيد كه هر كس امـر مـا را زنده كند مـورد لطف و مـرحمت خدا قرار مى گيرد فـضيل ، هر كس از مـا ياد كند يا نزد او از مـا ياد كنند و به اندازه بال مگس اشك بريزد، خدا گناهانش را مى آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.» 1

 

عزاداران حسين عليه السلام مورد توجه فرشتگان و ائمه اند

مـَسْمـَع كُردين از امـام صادق عـليه السلام روايت مـى كند كه فـرمـود: مـسمـع ، تـو اهل عـراقـى آيا به زيارت قـبر حسين مى روى ؟ عرض كردم : نه من مرد مشهورى هستم از اهل بصره كه در نزد مـا طرفـداران خـليفـه زيادند و دشمـنان مـا از نواصب از اهل قبائل و غيره بسيارند و من ايمن نيستم كه به خليفه برسانند و مزاحم ما بشوند.

فرمود: آيا متذكر مصائب او مى شويد؟ عرض كردم : آرى .

فرمود: آيا از ذكر مصائب حسين ناراحتى به شما دست مى دهد؟

عـرض كردم : آرى به خـدا چـشمـانم پـر از اشك مـى شود كه اهل خانه مى بينند و از غذا باز مى مانم .

حضرت فرمود: خدا اشكت را مورد توجه قرار دهد كه تو از جمله كسانى به حساب مى آيى كه در مصائب ما جزع مى كنند و به خوشحالى ما شاد و به حزن ما اندوهناكند، و بدان كه به هنگـام مـرگ پـدرانم نزد تو حضور يابند و سفارش ترا به ملك الموت مى كنند و فـرشتگان قبل از مردن آنچنان بشارتى به تو حضور مى دهند كه چشمانت روشن گردد و عـلاقـه و مـحبت فـرشتـه مـرگ بر تو بيش از علاقه مادر به فرزند است سپس اشك در چشمان مبارك امام حلقه زد و چشمان من هم اشكبار شد.

چنانكه ازرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه به فضيل فرمود:

« آيا مـجالس عـزا بر پا مى كنيد و از اهل بيت و آنچـه بر آنان گـذشتـه است صحبت مـى داريد؟ فـضيل گفت : آرى قربانت گردم ، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گـردانيد كه هر كس امـر مـا را زنده كند مـورد لطف و مـرحمت خدا قرار مى گيرد فـضيل ، هر كس از مـا ياد كند يا نزد او از مـا ياد كنند و به اندازه بال مگس اشك بريزد، خدا گناهانش را مى آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.»

آنگـاه امـام صادق عليه السلام فرمود: مسمع ، زمين و آسمان در موقع شهادت اميرالمؤمنين بر ما ترحم نموده و گريستند، و فرشتگان از زمين و آسمان بيشتر بر ما گريستند و از هنگام كشته شدن ما اشكهاى فرشتگان قطع نشده و كسى بر ما گريه نمى كند مگر آنكه قـبل از خارج شدن اشك از چشمش مورد لطف و رحمت خدا قرار مى گيرد، اگر يك قطره از آن اشكها در دوزخ افـتـد شعله هاى آتش دوزخ خاموش گردد و از حرارت و سوزندگى باز ايستد.

سپـس فـرمـود: كسى كه قـلبش براى مـا به درد آيد در وقـت مـردن با ديدن مـا خوشحال و فرحناك گردد و خوشحالى او ادامه خواهد داشت تا در نزد حوض كوثر به ما مـلحق شود، و حوض كوثـر هم با ورود دوستـان مـا خوشحال خواهد شد...2

 

محرم ماه عزا است

نوحه، محرم، امام حسين

1 ـ ابراهيم بن ابى محمود از حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

امام رضا فرمود: « محرم ماهى است كه اعراب زمان جاهليت آنرا محترم شمرده و جنگ و كشتار را در آن مـاه حرام مـى دانستـند ولى مـسلمـان نمـاها در اين مـاه خـون مـا را حلال شمردند و ريختند و هتك حرمت ما نمودند و زنان و كودكان ما را در اين ماه اسير كردند و آتـش به خـيمـه هاى مـا زدند و امـوال مـا را غـارت نمـودند و احتـرام رسول خـدا را در حق مـا رعـايت نكردند همانا روز عاشوراى حسينى پلكهاى چشم ما را ( از شدت گريه ) مجروح و سراشك ما را چون سيل روان ساخت ، عزيزان ما را در سرزمين محنت و بلا خوار و ذليل كرد، همانا غم و اندوه ما تا قيامت ادامه دارد. پس بر حسين گريه كنندگان بگريند كه گريه بر او گناهان بزرگ را محو مى كند » .

سپـس فرمود: چون ماه محرم فرا مى رسيد، كسى پدرم را خندان نمى ديد و اين وضع ادامه داشت تـا روز عـاشورا، در اين روز پـدرم را اندوه و حزن و مـصيبت فرا مى گرفت و مى گريست و مى گفت : در چنين روزى حسين را كه درود خدا بر او باد، كشتند.

2 ـ حسن بن فضّال از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: هر كسى از سعى و تـلاش براى تـهيه و تـامـين حوائج و نيازمندى خود در روز عاشورا خوددارى نمايد خدا حوائج دنيا و آخـرت او را برآورده سازد و كسى كه روز عاشورا را روز مصيبت و اندوه بداند و گريه كند خدا روز قيامت را روز فرح و شادى او قرار دهد و چشمش را در بهشت با ديدن مـا روشن سازد و كسى كه روز عاشورا را روز بركت نام نهد و چيزى را در اين روز ذخـيره مـنزل خود سازد خدا بركت را از آن بردارد و در روز قيامت او را با يزيد و عبيدالله بن زياد و عـمـر بن سعد كه لعنت خدا بر آنها باد محشور گرداند و آنها را طبقات پائين دوزخ جاى دهد.3


پي نوشت ها:

1. بحارج 44/ص 282 و 289.

2. بحارج 44 / ص 289.

3.  بحارج 44 / ص 283.

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


ثواب گریه بر امام حسین علیه السلام

عاشورا

در باب ثواب گریه بر مصائبى كه بر ائمه معصومین علیهم السلام عموما و بر حسین علیه السلام خصوصا وارد شده روایات زیاد است كه براى نمونه به چند حدیث و روایت اشاره مى شود:

1 ـ حسن بن فضال روایت مى كند كه حضرت رضا علیه السلام فرمود: « كسى كه مـتذكر مصائب ما شود و بخاطر ستمهایى كه بر ما وارد شده گریه كند در روز قـیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصیبت هاى ما را بیان كند و خـود بگـرید و دیگران را بگریاند در روزى كه همه چشمها گریان است چشم او نگـرید و هر كس ‍ در مـجلسى بنشیند كه در آن مجلس امر ما را زنده مى نمایند روزى كه قلبها مى میرند قلب او نخواهد مرد.»1

2 ـ حسن بن محبوب از امام باقر علیه السلام روایت مى كند كه حضرت زین العابدین علیه السلام مـى فـرمـود: «اگـر مـؤمـنى براى شهادت امام حسین علیه السلام گریه كند كه اشكهایش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مـؤمـنى بخـاطر صدمـه و اذیتى كه از دشمنان به ما رسیده بگرید، كه اشكش بر گـونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صدیقین جاى دهد و هر مؤمنى به خاطر ما، اذیت و آزارى به او برسد كه اشكش به گونه هایش سرازیر شود خدا اذیت و آزار را از او دور گرداند و در روز قیامت از سخط و عذاب دوزخ ایمن باشد.»2

3 ـ ابو عـمـاره شاعـر مى گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: درباره امام حسین علیه السلام شعرى بگو، من شروع كردم به خواندن شعر و حضرت مى گریست و آنقدر خـواندم كه صداى گریه از بیرون خانه شنیده مى شد سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: « اى ابا عـماره كسى كه درباره حسین بن على علیهماالسلام شعرى بخـواند و پـنجاه نفـر را بگریاند جاى او بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسین بخـواند و سى نفـر را بگریاند جایگاه او بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسین بخـواند و بیست نفر را بگریاند جایش در بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسین بسراید و ده نفر را بگریاند بهشت جاى او است و كسى كه شعرى درباره حسین بخواند و یك نفـر را بگـریاند جاى او بهشت است و اگر شعرى بخواند و خود بگرید در بهشت مـنزل خواهد كرد، و اگر شعرى بخواند و تباكى كند (حالت گریه را بخود بگرید) او هم به بهشت خواهد رفت .»3

4 ـ زید شحام مى گوید: ما گروهى از اهل كوفه خدمت امام صادق علیه السلام بودیم كه جعفر بن عفان وارد شد، امام صادق علیه السلام او را نزدیك خود نشانید.

و سپس فرمود: جعفر!

جعفر گفت : لبیك ، خدا مرا فداى تو گرداند.

امام : بمن رسیده كه درباره امام حسین علیه السلام اشعار خوبى مى سرائى .

جعفر: آرى قربانت گردم .

امام : بخوان .

جعفر اشعارى خواند، امام و كسانى كه اطرافش بودند گریستند و امام صادق علیه السلام آنقـدر گـریه كرد كه اشگش صورت و محاسن شریفش را فرا گرفت آنگاه فرمود: «جعـفـر! بخدا سوگند فرشتگان مقرب خدا در اینجا حضور یافتند و گفتار تو را درباره حسین عـلیه السلام شنیدند و گریستند چنانكه ما گریستیم بلكه بیشتر. سپس فرمود: جعـفر! خدا بهشت را در همین ساعت بر تو واجب گردانید. سپس فرمود: جعفر آیا بیش از این برایت بگویم ؟

جعفر: آرى آقاى من .

حضرت رضا علیه السلام فرمود: « كسى كه مـتذكر مصائب ما شود و بخاطر ستمهایى كه بر ما وارد شده گریه كند در روز قـیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصیبت هاى ما را بیان كند و خـود بگـرید و دیگران را بگریاند در روزى كه همه چشمها گریان است چشم او نگـرید و هر كس ‍ در مـجلسى بنشیند كه در آن مجلس امر ما را زنده مى نمایند روزى كه قلبها مى میرند قلب او نخواهد مرد.»
عاشورا

امـام هر كه شعرى درباره حسین بخواند كه خود بگرید یا دیگرى را بگریاند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد .»4

ـ صالح بن عقبه از امام صادق علیه السلام روایت مى كند كه فرمود: اگر كسى درباره حسین علیه السلام یك بیت شعر بخواند و خود بگرید و ده نفر را هم بگریاند براى او و گـریه كنندگان بهشت است و اگر بیتى بگوید كه خود بگرید و نه نفر را بگریاند جاى او و گـریه كنندگان در بهشت خواهد بود و پیوسته تعداد نفرات را پائین مى آورد تـا جائیكه فرمود: اگر كسى بیتى درباره حسین بگوید و خود گریه كند ـ و گمان مى كنم فرمود یا تباكى كند ـ جاى او در بهشت خواهد بود.5

6 ـ ابو هارون مـكفوف (نابینا) روایت مى كند كه امام صادق علیه السلام در حدیث طویلى فـرمود: « اگـر نزد كسى از حسین علیه السلام یادى به میان آید و اشك از چشمان او باندازه بال مـگـسى جارى شود ثـوابش بر خـداى عـزوجل است كه كمـتـرین آن دخول در بهشت است » .6

7 ـ مـرحوم عـلامه مجلسى مى فرماید: در بعضى از تالیفات معاصرین مورد وثوق دیدم كه روایت شده وقـتـى پـیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فاطمه زهرا سلام الله علیها را از شهادت امام حسین و مصائب آن حضرت با خبر ساخت فاطمه شدیدا گریه كرد و گـفـت : پـدر در چـه زمـانى این اتـفـاق مـى افـتـد؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: در زمانى كه نه من باشم و نه تو و نه على .

زهرا كه این سخـن شنید گـریه اش شدیدتر شد و عرض كرد: پدر پس كى ؟ براى فرزندم اقامه عزا مى نماید و گریه مى كند؟

رسول خـدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: زنان امتم بر زنان اهلبیت من و مردان آنها بر مـردان اهلبیت من مى گریند و هر سال اقامه عزا خواهند نمود و چون قیامت بر پا شود تـو شفـیع زنان خـواهى شد و من شفیع مردان و هر یك از آنها كه بر مصیبت حسین گریه كرده باشند دستشان را مى گیریم و وارد بهشت مى كنیم .

« فاطمه ، هر چشمى در روز قیامت گریان است به جز چشمى كه بر حسین بگرید كه آن خندان است و او را به نعمتهاى بهشتى بشارت مى دهند. »

 

تهیه و تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

1. بحار ج 44 / ص 278 - نفس المهموم ص 39.

2. بحار ج 44، ص 281. ینابیع الموده ص 375. نفس المهموم ص 42.

3. بحارج 44/ ص 282

4. بحارج 44/ص 282- قاموس الرجال ج 2/ص 392.

5. بحارج 44/ص 289 و 291 و 293.

6. بحارج 44 ص 289 و 291 و 293.

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


روايت جالبي از ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام

اهميت زيارت عاشورا

يكى از رواياتـى كه در زمـينه ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام نقـل شده روايت ريان بن شبيب از حضرت ثامن الائمه امام رضا عليه السلام است و چون سند روايت بسيار جالب است زيرا بيست و نه نفر روات حديث همگى از محدثين بزرگ و دانشمـندان عـالى مـقـامـند لذا سند و مـتـن آنرا بتـمـامـه نقل مى كنيم :

ثـقـة المـحدثـين مـرحوم حاج شيخ عباس قمى از استادش ، علامه نورى ، از استادش شيخ مـرتـضى انصارى ، از مـلا احمـد نراقى ، از علامه بحر العلوم ، از وحيد بهبهانى ، از استـادش مـولى محمد اكمل ، از علامه محمد باقر مجلسى ، از پدرش محمد تقى مجلسى ، از شيخ بهائى ، از پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى حارثى ، از شيخ زين الدين شهيد ثـانى ، از استـادش عـلامه ميسى ، از علامه محمد بن داود عاملى ، از على بن محمد مكى ، از پـدرش شهيد اول ، از فخرالمحققين محمد بن علامه حلى ، از پدرش جمال دين حسن بن مطهر عـلامـه حلى ، از مـحقـق صاحب شرايع ، از فقيه نسابه فخار بن معد موسوى حائرى ، از مـحدث جليل شادان بن جبرائيل ، از شيخ المحدثين عمادالدين ابو جعفر طبرى آملى ، از ابوعلى حسن ملقب به مفيد ثانى فرزند شيخ طوسى ، از پدر بزرگوارش محمد بن حسن طوسى ، از شيخ مفيد محمد بن نعمان ، از شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى ، از عـلى بن ابراهيم قـمـى ، از پـدرش ابراهيم بن هاشم ، از ريان بن شبيب ، روايت مى كنند : « روز اول مـحرم خـدمـت امـام رضا عليه السلام رسيدم فـرمـود: يا ابن شبيب ا صائم انت پـسر شبيب ، ( روزه دارى ؟ )

عرض كردم نه پس فرمود: «بدرستيكه اين روز روزى است كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت : «پروردگارا فرزند پاكيزه اى به من عطا كن كه تو شنونده دعايى».1

« پـس خدا دعايش را اجابت فرمود و به امر پروردگار فرشته ها زكريا را كه در محراب عبادت ايستاده بود مخاطب قرار داده و گفتند كه خدا ترا مژده مى دهد به يحيى .

پس كسى كه روزه بدارد در اين روز او سپس دعا كند خدا دعايش را مستجاب مى فرمايد چنانكه دعاى زكريا عليه السلام را مستجاب فرمود. »

« سپـس فـرمود: پسر شبيب ، بدرستيكه محرم ماهى است كه اعراب جاهليت بخاطر احترامش ظلم و ستم و كشت و كشتار را در آن ماه حرام كرده بودند و اين امت با اينكه به حرمت اين ماه آشنائى و شناخت داشت مع هذا احترام پيامبر خود را رعايت نكردند و در اين ماه فرزندان پيامبر خود را كشتند و زنانشان را اسير نمودند و اموالشان را غارت كردند پس خدا هرگز آنها را نيامرزد. »

پـسر شبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم
ويژه نامه عاشورا

« پـسر شبيب ، اگـر مـى خـواهى براى چيزى گريه كنى پس براى حسين بن على بن ابيطالب عليه السلام گريه كن كه او را ذبح كردند همانطور كه گوسفند را ذبح مى كنند و از اهلبيت او هم هيجده نفـر را با او به شهادت رساندند كه در روى زمـين مثل و مانند نداشتند، و به تحقيق هفت آسمان و زمين براى شهادت آن حضرت گريه كردند، و چـهار هزار فرشته براى يارى او از آسمان فرود آمدند، اما وقتى رسيدند كه حسين كشته شده بود لذا اين فرشتگان پريشان مو و گرد آلود اطراف قبر حسين معتكفند تا قائم ما قـيام كند آنگـاه او را يارى خـواهند كرد و شعـار آنها يا لثارات الحسين است اى انتقام گيرندگان خون حسين .»

«پسر شبيب ، پدرم برايم حديث فرمود از پدرش ، از جدش كه وقتى جدم حسين به شهادت رسيد از آسمان خون و خاك سرخ باريد. »

« پسر شبيب : اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شود خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ ترا مى آمرزد اندك باشد يا بسيار. »

« پـسر شبيب ، اگـر تـرا خـوشحال مى كند كه بهنگام ملاقات با خدا گناهى نداشته باشى پـس حسين عليه السلام را زيارت كن ، پسر شبيب ، اگر مى خواهى در غرفه هاى بهشتى با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم باشى بر قاتلان حسين لعنت فرست .»

« پـسر شبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم .»

« پـسر شبيب ، اگر مى خواهى كه در بهشت با ما باشى در بالاترين درجه ها و مرتبه ها پـس به حزن و اندوه مـا مـحزون و اندوهناك باش و به خوشحالى و شادى ما شاد و خـوشحال ، و ولايت و دوستى ما را بپذير، كه اگر مردى سنگى را دوست خود گيرد و به او تولى جويد خدا در روز قيامت او را با سنگ محشور فرمايد.»2


پي نوشت ها:

1. آيه 38، سوره آل عمران .

2. بحارج 44 / ص 285 نفس المهموم ص 26.

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى

مقالات89

بزرگترين انگيزه قيام امام حسين (عليه السلام)

محرم

اين سؤال مطرح است که چرا با وجود شناخت امام از مردم و قدرت بني اميه چرا امام حسين قيام کرد و مانند مانند امام حسن با حکومت کنار نيامد؟ چند نمونه از علل را در ذيل مي آوريم:

 

1. امر به معروف و نهى از منكر

بزرگترين انگيزه قيام امام حسين عليه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنكر است كه اين دو از مـهمـتـرين اركان دين است و امـام عـليه السلام در درجه اول مسئول اجراء اين امر مهم اسلامى است .

چنانكه در وصيت به برادرش محمد بن حنفيه اعلان فرمود :« قـيام مـن بر مبناى تمايلات نفسانى نيست ، من به منظور طغيان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى كنم بلكه انگـيزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است» 1

چـون بنى امـيه اين دو ركن بزرگ و مـهم اسلامـى را متزلزل ساخته بودند كه نه تنها امر به معروف و نهى از منكر متروك گشته بود بلكه معروف منكر و منكر معروف تلقى مى شد و امام عليه السلام در اين مسير مكرر به اين حقيقت اشاره فـرمـود كه اولين بار در سخـنرانى حضرت در منزل ذى حسم و برخورد با حر و سپاهيانش فرمود:

« مـگـر نمـى بينيد كه به حق عـمـل نمـى شود و از باطل جلوگـيرى نمـى شود مـؤمن بايد براى اجرا اين مهم مشتاق ديدار پروردگارش باشد .» 2

و لذا حسين عـليه السلام به مـيدان جهاد قدم نهاد تا اين اساس و پايه مهم اسلامى را استوار سازد و اسلام محكم و مستحكم بماند.

 

2 ـ زنده كردن ارزشهاى اسلامى

حكومت اموى سعى بليغ مي نمود كه ارزشهاى اسلامى را كه كرامت انسانها بدان بستگى دارد مـحو و نابود ساخـتـه و ضد ارزشها را كه در جاهليت بدان افتخار مى كردند و ارج مى نهادند جايگزين ارزشهاى اسلامى نمايد!

از جمله ارزشهايى كه اسلام روى آن زياد سرمايه گذارى كرده و حكومت بنى اميه با تمام قدرت در محو و اضمحلال آن ايستادگى مى كرد اين امور است :

 

الف ـ وحدت اسلامى :

پـيامـبر اكرم صلى الله عليه و آله براى ايجاد وحدت و برادرى اسلامى سعى و كوشش وافـى مـبذول مـى فـرمـود ولى مـعـاويه از طرق مختلف مخصوصا از طريق احياى تعصبات قبيله اى و وادار كردن شعراى قبايل بر هجو قبيله رقيب و خانواده هاى آنان وحدت اسلامـى را ريشه كن مـى كرد تـا جائيكه يزيد يكى از شعـراى زمـان بنى امـيه انصار و مـردمـى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در مدينه جاى دادند و حمايت كردند هجو مي كند.

اگـر در اشعـار شعـراى امـوى دقـت شود روشن تـرين اثـرات آن همـان قـذف و هجو قـبايل و خـانواده هاى رقـيب آنان است . در اشعار شعراى معاصر اموى كمترين اثرى از فضائل انسانى و آثار خوب اجتماعى و اخلاق اسلامى ديده نمى شود.

حسين عليه السلام براى احياى آثار و اخلاق اسلامى قيام كرد.

و نيز اخـتـلافـاتى كه بين اعراب و اصيل و موالى به وجود آوردند كه عرب كتابهايى در انتـقـاد بر مـوالى يعـنى اقـوامـى كه از ايران و ساير كشورهاى غير عربى در عراق و كشورهاى عربى زندگى مى كردند تصنيف و تاليف كردند و بر عكس موالى كتابهايى عليه اعراب نوشتند كه اين حركت برخلاف مقررات و موازين اسلامى بوده و وحدت اسلامى را مختل مى كرد.

بزرگترين انگيزه قيام امام حسين عليه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنكر است كه اين دو از مـهمـتـرين اركان دين است و امـام عـليه السلام در درجه اول مسئول اجراء اين امر مهم اسلامى است.

چنانكه در وصيت به برادرش محمد بن حنفيه اعلان فرمود :« قـيام مـن بر مبناى تمايلات نفسانى نيست ، من به منظور طغيان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى كنم بلكه انگـيزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است»

ب ـ حريت :

محرم

چـنانكه مـى دانيم و در تـواريخ مـذكور است در دوران حكومـت امـوى ، سفـره قـتـل و شمـشير يگانه حاكم در اين دستگاه مستبد بود كه بدون رسيدگى به حق و حقيقت سفـره قـتـل گـستـرده مـى شد و جلاد به دستـور حاكم بيگـناهى را به قتل مى رسانيد، چنانكه حجاج بن يوسف ثقفى يكى از حكام زمان عبدالملك مى گفت : از غذا و طعـام وقـتـى لذت مـى برم كه انسانى را ببينم در خـون خـود دست و پا مى زند و من مـشغول طعام باشم در چنين محيطى هيچ كس را قدرت و جرئت آن نبود كه به نحوه كردار و رفتار ناشايست حكام انتقاد نمايد و يا به دفاع از حقوق از دست رفته خود پردازد.

حسين عليه السلام قيام كرد تا به انسانهاى زير بار ظلم و ستم بياموزد كه چگونه مى تـوانند به حقـوق خـود برسند و حريت و آزادى از دست رفته را باز يابند، و تاريخ گـوياى اين مطلب است كه هنوز چند ماهى از شهادت حسين عليه السلام بيش نگذشته بود كه قيام ها يكى پس از ديگرى شروع شد تا حكومت اموى را ريشه كن نمود.

آرى مـردم با شهادت حسين عليه السلام درس آزادى و آزادگى را از دانشگاه خون و شهادت كربلا آموختند و براى بدست آوردن حريت بپا خاستند.

 

ج ـ اخلاق اسلامى و انسانى :

از زمـان رحلت رسول خـدا صلى الله عـليه و آله هيچ يك از خلفاء همانند على عليه السلام به فكر تربيت روحى و اخلاقى جامعه نبودند اما آنقدر مشكلات براى حضرت على عـليه السلام ايجاد كردند كه نتـوانست راهى را براى تنوير افكار عمومى و اخلاق اسلامى و هدايت روحى جامعه پيش گرفته بود به مقصد برساند.

محرم

و در زمان حكومت اموى نه تنها در مسير تربيت جامعه قدمى برنداشتند بلكه مى كوشيدند تا جامعه را به فساد بكشانند زيرا حكومتهاى فاسد با جامعه صالحه نمى توانند كنار بيايند چه كه مردم صالح و شايسته همواره مخالف حكومت هاى ضد خدايى هستند از اين رو كوشيدند تا مردم را همانند خود بسازند و لذا مردم در اين دوران بحكم (( النّاس على دين ملوكهم )) نه تنها پاى بند به صلاح نبودند بلكه ترسي هم از ارتكاب فساد در آنها نبود و مـظاهر فساد اخلاق از قبيل دروغ ، نقض عهد، لهو و لعب در همه جا به چشم مى خورد، چنانكه رئيس حكومت اموى معاوية بن ابى سفيان پس از پيمان با حضرت حسن بن على عليه السلام اظهار داشت كه به هيچ يك از شرايطى كه در قرارداد به نفع حسن بن على قرار داده عـمـل نخـواهد كرد و حاكم كوفـه نيز به امـانى كه به مـسلم بن عقيل داده بود وفا نكرد.

و مردم كوفه كه با همين سيره نشو و نما كرده بودند به سادگى پشت پا به همه وعده هايي كه به حسين عليه السلام داده بودند زدند و منكر همه نامه هاى خود شدند و چه ننگى بالاتـر از اين كه فـرزند پـيغـمـبر و سيد جوانان اهل بهشت را براى قبول مسئوليت پيشوايى خود دعوت نمايند و اصرار ورزند كه اگر نيايى در پيشگاه خدا با تو احتجاج خواهيم كرد و چون دعوت آنان را پذيرفت در مقابلش صف آرائى نموده و خونش را بريزند.

امـام عـليه السلام در روز عـاشورا خطاب به مردم كوفه فرمود: اى شيث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى زيد بن حارث آيا شما به من ننوشتيد كه ميوه هاى ما رسيده و باغات ما سرسبز است اگر بسوى ما بيايى بر سپاه مجهزى وارد خواهى شد؟

اين تيره بختان با كمال وقاحت و بدون هيچ شرم و حيا گفتند: ما چنين نامه هائى ننوشتيم !

امام متعجّبانه فرمود: آرى به خدا قسم نوشتيد و لذا تن به شهادت داد تا اخلاق اسلامى و انسانى را كه در جامعه آن روز مرده بود زنده كند.

 


پى‏نوشت‏ها :

1. حيات الحسين ج 2 ص 264 - بلاغة الحسين ص 64.

2. حيات الحسين ج 3 ص 98 - نفس المهموم ص 191 - بلاغة الحسين ص 25.

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


بزرگترين فلسفه قيام حسينى

خورشيد کربلا

با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و رفتاركوفـيان را با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى ديده بود، پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟

1 ـ ريشه كن كردن مظالم حكومت اموى

يكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود .

مـظالم حكومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آيد كه ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى كنيم :

الف ـ سلب امنيت :

حكام امـوى براى آنكه بيشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس كشيدن را حتى از مردم سلب كنند در سراسر كشور اسلامـى چنان ترس و وحشتى به وجود آورده بودند كه فوق آن مـتـصور نبود، افـراد بى گناه را به جاى گناهكار و مطيع را به جاى مخالف مجازات مى كردند، با ظن و گـمـان و تـهمت افراد را تحت فشار قرار مى دادند، نيكان و خوبان را بدون مـحاكمه به زندان مى انداختند.

هيچـكس بر مـال و جان خود ايمن نبود و لذا حسين عليه السلام قيام كرد تا اين ستمها و ظلم ها را ريشه كن نمايد.

 

ب ـ تحقير امت اسلامى :

يكى از كارهاى خطرناك حكومت اموى تحقير و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصا شيعيان امـيرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالب عليه السلام بوده است ، و يكى از نشانه هاى اين تحقير داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان يعنى همان طورى كه دامها را به مـنظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مى نهند و يا غلامان زر خريد حبشى را عـلامـت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند، با شيعيان و مؤمنين راستين و دوستان على عليه السلام چنين مى كردند حسين عليه السلام قيام كرد تـا باب عـزت و آزادى را بر روى آنان بگشايد و از اين كابوس خـطرناكى كه حيات و زندگـى آنان را در گرداب عميقى قرار داده است نجات بخشد، چـنانكه در تـاريخ ثـبت است حجاج بن يوسف ثـقـفـى، گـردن انس بن مـالك و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستى با على عليه السلام داغ نهاد.1

يكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود

2ـ دفع ظلم از شيعه

حسين عـليه السلام از مـشاهده ظلم هايى كه از ناحيه معاويه بر شيعيانش مي گذشت در رنج بود كه ستـم بر آنان را به حد اعـلا رسانيدند، خـونهايشان را بدون دليل مـى ريخـتـند، حتى بزرگانى را كه نمى توانستند مستقيما با آنها مواجه گردند و عـلنا آنها را بكشند ترور مى كردند، و در اين زمينه بى شرمى را بجايى رسانيدند كه مـعـاويه به كشتن ياران على افتخار مى كرد، چنانچه به حسين عليه السلام اظهار داشت : يا ابا عبدالله مى دانى كه ياران پدرت را كشتيم و آنان را حنوط كرديم و كفن نموديم و بر آنها نماز خوانديم و دفن كرديم ، حسين در جواب معاويه فرمود: ليكن، اگر دوستان شمـا را بكشم نه آنها را غسل مى دهيم و نه كفن مى كنيم و نه دفن خواهيم كرد (حسين عليه السلام با اين جمـله مـعاويه را محكوم كرد يعنى معاويه دوستان على را مؤمن و مسلمان مى داند كه احكام اسلامـى را درباره شان اجرا مى كند و با اين عقيده آنها را بدون جرم به قـتـل مى رساند) معاويه منتهى درجه كوشش خود را در دشمنى با دوستان على بكار برد و به هر نحو ممكن با آنها تصفيه حساب كرد كه ما به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم :

کربلا

1 ـ بزرگـان آنان را مـانند حجربن عـدى و عـمـرو بن حمـق خـزاعـى و صيفـى بن فسيل را اعدام كرد.

2 ـ عده اى را مانند ميثم تمار به دار آويخت و مثله كرد.

3 ـ عده اى را زنده بگور كرد.

4 ـ خانه افرادى از شيعيان على عليه السلام را خراب كرد.

5 ـ براى زنان شيعه ايجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى كه در جنگ صفين با على عليه السلام بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخير با رقيه و سوده بنت عـمـاره و ام البراء و بكاره هلاليه ، اروى بنت حارث و دارميه حجونيه ، به فرماندارانش نوشت كه زنان را جلب كرده به شام بفرستد، معلوم است براى يك زن چقدر سخت مى گـذرد كه او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائل آن روز جلب كنند به ويژه آنكه وسيله مامورين مرد انجام گيرد.

6 ـ به استانداران و فرمانداران اعلان كرد: گواهى دوستان على را در محاكم نپذيرند.

7 ـ همـچـنين طى بخـشنامـه اى دستـور داد حقـوق ياران عـلى را از بيت المال قطع كنند.

8 ـ حدود پنجاه هزار نفر از شيعيان را به خراسان يعنى ايران امروز تبعيد نمود.

چون حسين عليه السلام از رفتار معاويه احساس خطر بيش از حد را نمود آن نامه تاريخى را براى معاويه نگاشت كه در آن اعمال و خلافكاري هايش را يادآور شد و او را به اعمالش توبيخ كرد. 2

حسين عـليه السلام كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتـر بود براى رسيدن به مـيدان جهاد و شهادت در راه خدا پر مي كشيد و لحظه شمارى مي كرد، پس حسين عليه السلام قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احيا كند و موقعيت اسلامى آنان را بازگرداند

3 ـ احياى اهل بيت

يكى از كارهاى مـعـاويه اين بود كه به هر طريق مـمـكن مـى كوشيد تـا نام و ياد اهل بيت رسول اللّه را مـحو و نابود كند و آثـار و فضايل و مناقب آنان را ريشه كن نمايد، از جمله راه هايى كه معاويه براى رسيدن به اين هدف در پيش گرفته بود اينهاست :

نوجوان کربلا

1 ـ وضع و جعل اخبار و احاديث از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در پائين نشان دادن مقام آنان .

2 ـ مى كوشيد تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پيغمبر تربيت كند.

3 ـ هر كه فـضائل على عليه السلام و خاندانش را ذكر مى كرد با سخت ترين عقوبات كيفر مى داد!

4 ـ به استـانداران و فـرمـانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بيت را لعن و سبّ (دشنام ) نمايند!

حسين عـليه السلام در كنفـرانس سياسى بزرگـى كه در مـكه مـكرمـه تـشكيل داد و مـسلمـانان سراسر كشور اسلامى آن روز شركت داشتند مردم را از هدف شوم معاويه كه مى خواهد موقعيت اسلامى اهل بيت را ساقط نمايد آگاه ساخت .

حسين عـليه السلام كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتـر بود براى رسيدن به مـيدان جهاد و شهادت در راه خدا پر ميكشيد و لحظه شمارى ميكرد، پس حسين عليه السلام قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احيا كند و موقعيت اسلامى آنان را بازگرداند. 3

 

4 ـ از بين بردن بدعت

يكى ديگـر از كارهاى حكومت اموى در برابر اسلام ايجاد بدعت و نشر آن بود تا بدين وسيله اسلام را تـحريف و از مـسير صحيح منحرف نمايد و روش حكومت اموى در اين مسير بدعـت هاى جاهلى را زنده مى كرد تا در مقابل ، سنت هاى اسلام را از بين ببرد چنانكه امام عليه السلام در نامه اى كه براى مردم بصره نگاشت به اين حقيقت اشاره كرد:

فـانّ السنة قـد امـيت و البدعـة قـد احييت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى سپـردند و بدعـت ها را زنده كردند، يا در نقـل ديگـرى است ؛ فانى ادعوكم الى احياء معالم الحق و اماتة البدع ; شما را به زنده كردن مـعـارف اسلامـى و از بين بردن بدعـتـها دعـوت مـى كنم .4 و بهمين دليل حسين عـليه السلام قـيام كرد تـا رسوم جاهليت را ريشه كن ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله را احيا نموده و در ميان جامعه اسلامى رواج دهد.


پى‏نوشت‏ها:

1. پيامبر و ياران ج 2 ص 135.

2. تـاريخ يعـقـوبى ج 2 ص 206 - حياه الحسين ج 2 ص 176 و 178 - شرح ابن ابى الحديد ج 3 ص ‍ 16.

3. ابن ابى الحديد ج 3 ص 15.

4. حيات الحسين ج 2 ص 264 - بلاغة الحسين ص 64.

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


تولد دوباره اسلام با قيام امام حسين (عليه السلام)

درباره کربلا

اين سؤال در ذهن بسيارى از افراد به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟

که در اينجا به چند مورد از علل قيام اشاره مي کنيم:

1 ـ حمايت از دين

حسين عـليه السلام با حكومت اموى آنهم با حاكمى چون يزيد با اعتقادى كاملا بر ضد اسلام و مـنكر آئين قـرآن مواجه شده چنانكه از اين شعر يزيد عقيده فاسدش كاملا آشكار ميگردد:

 

لعبت هاشم بالملك فلا

 

خبر جاء و لا وحى نزل

                            

« خاندان هاشم سر حكومت بازى كردند وگرنه وحى و خبرى از ناحيه غيب نيامده »

اين شعر نشانگر آن است كه يزيد بن معاويه به همان عقيده جاهليت و بت پرستى باقى بود و مـعـتـقـد به بهشت و دوزخ نيست و پر واضح است كه يزيد با اين عقيده براى نابودى اسلام و قـرآن مـى كوشد و لذا حسين، جان خود و يارانش را فداى اسلام كرد تا باقى بمـاند كه اگر خون حسين نبود از اسلام نشانى و از قرآن نامى نمى ماند و تمام زحمات پيامبر اسلام نابود مى شد، بنابراين خون حسين و اهلبيت و يارانش ، پيغمبر و زحماتش را احيا كرد چـنانكه فـرمـايش رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره حسين كه فـرمود: « حسين منى و انا من حسين »

به همين معنى اشاره دارد زيرا همانطورى كه حسين از رسول خـدا تـولد يافـت با شهادت حسين هم رسول خدا و تمام اهداف مقدسش تولدى دوباره يافت .

 

2 ـ حفظ مقام خلافت

خـلافـت در اسلام عـبارت است از جانشينى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يعنى خـليفـه بايد نمـونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پيامبر اسلام باشد، زيرا خليفه و جانشين بنيانگذار حكومت اسلامى مى بايستى وسيله اى براى تحقق عدالت اسلامى و قـضاوت عـليه تـخـلفـاتـى باشد كه انجام مى گيرد، بنابراين اگر خليفه فرد شايسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق مى دهد و چنانچه منحرف شد، مسير جامعه را هم به انحراف مى كشاند، از اينجا است كه اسلام اهميت فراوانى به موقعيت خليفه داده و براى كسى كه متصدى مقام خلافت مى شود سه شرط اساسى قرار داده است :

1 ـ عدالت

 2 ـ امـانت

 3 ـ خـبرويّت نسبت به امور اقتصادى ، ادارى ، سياسى ، و همه آنچه را كه جامعه بدان نياز دارد.

حسين عـليه السلام در اولين نامـه اى كه به مـردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود:

«به جانم قـسم امـام نيست مـگـر آنكه به كتـاب خـدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد. »

پـس خـلافـت تـنها يك سلطه ارضى نيست بلكه خـلافـت نيابت از رسول خـدا است ليكن حسين عـليه السلام مى بيند كه مقام جدش در اختيار فردى قرار گـرفـتـه كه تـمـام اوقـاتـش را به مـيگـسارى و عياشى و شكار و تفريح نامشروع مى گـذارند و جز رسيدن به شهوات نفـسانى هدفى ندارد و بى شرمانه مقام خلافت را بازيچـه و مـلعـبه هواى نفس قرار داده است لذا قيام كرد تا خلافت اسلامى را به جايگاه اصليش برگرداند.

حسين عـليه السلام در اولين نامـه اى كه به مـردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود: «به جانم قـسم امـام نيست مـگـر آنكه به كتـاب خـدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد»

3 ـ آزادسازى اراده امت

در زمـان حكومـت مـعـاويه و پـسرش يزيد از مردم سرزمين اسلامى سلب اراده و اختيار شده بود، اجسادى بى روح و كالبدى بى اراده گشته بودند كه به تعبير اميرالمؤمنين على عليه السلام « اشباح الرجال و لا رجال »

محرم، کربلا

بودند، آنچنان قيد و بند نه تنها بر دست و پاى آنان بلكه بر قلب و فكر و اراده آنان زدند كه قدرت تفكر را حتى از جامعه سلب كرده بودند، حكومـت امـوى مـسلمـانان را آنچنان تحذير كرده بود كه هر گونه تحرك برخلاف ميل و خواسته حكومت از آنان زايل گشته بود و لذا در تاريخ مكرر مى خوانيم كه مـردم به حسين عـليه السلام مـتـمـايل بودند امـا كوچـكتـرين اقـدامـى برخـلاف امـيال حكومـت از مـردم صادر نمى شد و بدون اراده همچون بندگان و بردگان زر خريد، فرامين حكومت را بدون چون و چرا اجرا مى كردند و از فرماندهانشان پيروى مى نمودند و حسين عليه السلام قدم به ميدان كارزار و جهاد اسلامى نهاد تا روح عزت و كرامت انسانى را به جامعه اسلامى بدمد و اراده و فكر و انديشه مسئوليت فردى و اجتماعى را كه از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.

حسين تن به شهادت داد تا جامعه اسلامى به كيان خود بازگردد، لذا شهادت آن حضرت نقطه تحولى در تاريخ اسلام و مسلمين گرديد، و مسلمانان به كيان خود بازگشتند و به نيروى انديشه و عـزم و اراده مـسلح شدند و تمام قيودى را كه بر دست و پا و زبان و قـلبشان زده بودند گسستند و ترس و خوف و انقياد و اطاعت بى چون و چرا به تحرك و قـيام و انقلاب مبدل گشت ، قيام ها و نهضت ها با شعار « يا لثارات الحسين » شروع شد و اين شعـار آنچـنان كوبنده بود كه پايه هاى حكومت اموى را به لرزه در آورد و سرانجام آنرا از بيخ و بن بركند.

 

4 ـ پيشگيرى از ترور

حسين عـليه السلام احساس كرده بود كه يزيد قصد نابودى او را دارد چنانكه خواهد آمد حتـى اگـر با امويان كنار مى آمد باز هم او را رها نمى كردند تا آنكه خونش را بريزند زيرا:

1 ـ حسين بزرگترين شخصيت اسلامى بود كه در دلهاى مردم قرار داشت و از اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است كه وجود چنين شخصيتى بر امويان گران است كه حكومت و قـدرت در دست آنان باشد ليكن حسين در دل مردم جاى داشته باشد و اين موقعيت حقد و حسادت امـويان را بر مـى انگـيخـت تـا حسين را به هر شكل ممكن از ميان بردارند.

درباره کربلا

2 ـ اصولا بنى اميه نه تنها با حسين يا پدرش على و برادرش حسن دشمن بودند بلكه با رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و اسلام دشمنى ريشه دار داشتند كه در جنگ بدر عـده زيادى از آنان را كشتـه و آنها را شكست داد و اين سابقه فراموش نشده بود، بلكه يزيد انتـظار مـى كشيد تـا انتـقـام اقـوام و بستـگـان خـود را از ذريّه رسول خدا بگيرد و در تاريخ ثبت شده است كه يزيد گفته است :

 « از خـنذف نيستـم اگر از فرزندان احمد (پيامبر) انتقام آنچه را كه او انجام داد نگيرم . »

و بعد از آنكه انتقام خود را گرفت چنين مى سرايد:

 «سادات و بزرگان قوم را كشتيم و كشتار بدر را جبران كرديم . »

و به همين دليل حسين عليه السلام اعلان كرد: بنى اميه از او دست نمى كشند تا او را به شهادت برسانند چنانكه به برادرش محمدبن الحنفيه فرمود:

« اگـر در سوراخ جانورى پـناه ببرم هر آينه مـرا بيرون خـواهند آورد تـا به قتل برسانند. »1

و نيز به جعفر بن سليمان صنبعى فرمود:

« به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنكه قلب مرا از درونم خارج كنند. »

با اين مـقـدمات حسين يقين داشت بالاخره به هر شكلى شده او را خواهند كشت منتهى ممكن است به گـونه اى كشته شود كه قاتلش معلوم نگردد و خونش هدر برود لذا قيام كرد تا با كشته شدن در ميدان جنگ و اختيار كردن مرگ با عزت پايه هاى حكومت ستم پيشه بنى اميه را به لرزه درآورد و به اهداف مقدس اسلامى برسد.


پى‏نوشت‏:

1. اعيان الشيعة ج 1 ص 593

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


مسئوليت ديني اجتماعي در قيام امام حسين (عليه السلام)

کربلا، حرم امام حسين

اين سؤال در ذهن بسيارى از كسانى كه از مقررات و وظائف اسلامى و حقايق تاريخى بى اطلاعـند، به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و با شناختى كه از مردم كوفه داشت و تـجربه كرده و ديده بود كوفـيان با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى چـگـونه رفـتار كردند و اين شناخت و آگاهى از گفته هايش كاملا آشكار مى گردد چنانكه فـرمـود :« مردم برده و بنده دنيايند، دين چرخش زبان آنها است به هر سو كه نفعشان ايجاب كند مى چرخد، هنگام گرفتارى دينداران اندك ميشوند.»

پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟

1 ـ مسئوليت دينى حسين عليه السلام

اسلام عزيز هر فرد مسلمان را در برابر حوادثى كه براى مردم و جامعه اش ‍ پيش مى آيد كه با دين آنها ضديت دارد، يا مخالف مصالح اقتصادى ، اجتماعى و... مى باشد وظيفه دار و مـسئول مـى داند، چـنانكه رسول گـرامـى اسلام فـرمـود : كلّكم راع و كلّكم مـسئول عـن رعـيّتـه «همـه شمـا سلطانيد و همـه تـان در رابطه با رعيت مواخذه مي شويد.»

همه شما نسبت به هم مسئوليد.و حسين عـليه السلام كه مى داند مسلمانان در فقر و سختى بسر مى برند اما يزيد كه خود را حاكم بر مردم و خليفه مسلمين قلمداد مى كند محرمات الهى را مرتكب مى شود، شراب مـى خـورد و قـمـار مـى بازد و بر سگـها و مـيمـونها خلخال طلا ميپوشد و با سنت پيامبر مخالفت مى ورزد، وظيفه و مسئوليت دينى اش او را وادار به قـيام عـليه چنين حكومت طاغى و ياغى و جبارى نمود، چنان كه حضرت در برابر حر و لشكريانش به سخنرانى پرداخت و فرمود:

«اى مردم ! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سلطان ستمكارى را ببيند كه مـحرمات الهى را حلال مى شمارد و با خدا پيمان شكنى مى كند و با سنت و روش رسول خـدا مـخـالفـت مى ورزد، در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى كند، قولا يا عملا بر او ايراد نگيرد بر خدا است كه او را با همان سلطان محشور گرداند و در جايگاه ستمكاران جاى دهد! »

از اين رو و به ويژه با آن همه نامه ها كه به حسين عليه السلام نوشتند و بيعت مردم با او، عذرى براى حسين باقى نمى گذاشت و در تاريخ مورد انتقاد قرار مى گرفت .

حسين عـليه السلام به لحاظ مـوقـعـيت اجتـمـاعـيش خـود را در برابر امـت اسلامى مـسئول مـى بيند تا در مقابل ظلم و بيدادگرى كه از ناحيه حكومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخيزد، گرچه اين مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبيعى در مورد امام حسين عـليه السلام با توجه به امامت او از يكسو و انتسابش به پيامبر از سوى ديگر تاكيد بيشترى پيدا مى كند و توقع جامعه اسلامى را بيشتر برمى انگيزد، و امام عليه السلام اين مـسئوليت را احساس مى كرد و سكوت در برابر جنايات يزيد را جايز نمى شمرد
واقعه کربلا و ادبيات شيعه

ممكن است گفته شود كه چرا امام حسن عليه السلام قيام نكرد؟

مـا در شرح امـام مجتبى علل كنار آمدن وى را با معاويه نگاشته ايم و در اينجا به اختصار مـى گـوييم عـلاوه بر آنكه اكثـر فرماندهان سپاه امام حسن به معاويه پيوستند و حتى برخـى از اطرافـيان امـام مـجتـبى به مـعـاويه نوشتند كه حاضرند امام را دست بسته تحويل وى دهند، و از طرفى معاويه با سياست مكارانه اش ظاهر اسلام را رعايت مى كرد و مـانند پـسرش نبود كه عـلنا به فـسق و فـجور اشتـغـال ورزد، و شرابخـورى و قـمـاربازى و ساير اعـمـال مـنافـى اسلام به ظاهر از او ديده نمى شد از اينرو امام مجتبى براى حفظ دين و جلوگيرى از سفك دماء مسلمين با وى كنار آمد.

 

2 ـ مسئوليت اجتماعى امام حسين عليه السلام

حسين عـليه السلام به لحاظ مـوقـعـيت اجتـمـاعـيش خـود را در برابر امـت اسلامـى مـسئول مـى بيند تا در مقابل ظلم و بيدادگرى كه از ناحيه حكومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخيزد، گرچه اين مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبيعى در مورد امام حسين عـليه السلام با توجه به امامت او از يكسو و انتسابش به پيامبر از سوى ديگر تاكيد بيشترى پيدا مى كند و توقع جامعه اسلامى را بيشتر برمى انگيزد، و امام عليه السلام اين مـسئوليت را احساس مى كرد و سكوت در برابر جنايات يزيد را جايز نمى شمرد، از اين رو براى ايفاء اين مسئوليت بزرگ و خطير به پاخاست تا آنكه شخص شخيص خود و همـه اهل بيتش را در اين راه فدا كرد و عدالت اسلامى و حكم قرآن را در ميان مردم به اجرا در آورد.

 

3 ـ اقامه حجت بر امام عليه السلام

با توجه به اينكه نامه هاى بسيارى تا حدود دوازده هزار نامه براى حسين عليه السلام نوشتـند و آمـادگـى خود را براى كمك با لشكر صدهزار نفرى اعلان نمودند، آنهم از شهر كوفـه كه بزرگـتـرين شهر نيرو خـيز اسلامـى است ، تـا آنجا كه او را مـسئول به حساب آوردند كه اگـر امامت و خلافت را نپذيرد در پيشگاه خدا با او احتجاج خـواهند كرد، و معلوم است كه اگر حسين عليه السلام اجابت نمى كرد در برابر خدا و امت اسلامـى مـسئول و مـؤاخـذ بود و تـاريخ هم حسين عـليه السلام را مـسئول مـى شمـرد و او را مـؤاخـذه مـى نمـودند، بنابراين حجت بر امام تمام شد و عذرى برايش باقى نگذاشت .


منبع:آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


آدم، سلیمان، نوح و کربلا

کربلا

جبرئیل براى آدم روضه مى خواند

صاحب كتـاب درالثـمـین در ذیل آیه شریفـه فـتـلقـى آدم ... نقـل مـى كند كه چـون خـداى متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامى خمسه آل عبا را مشاهده كرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئیل پرسید: اینان كیستند؟

جبرئیل آنها را مـعـرفـى كرد و سپس گفت خدا را به این اسامى بخوان تا توبه ات را بپـذیرد، آدم پـرسید چگونه بخوانم ، جبرئیل گفت : بگو یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على ، یا فاطر بحق فاطمة ، یا محسن بحق الحسن و ... .

وقـتـى جبرئیل نام حسین را برد قلب آدم على نبینا و آله و علیه السلام شكست و اشكش جارى شد، گفت : برادرم جبرئیل چرا هنگامى كه نام پنجمى را بر زبان جارى نمودم قلبم شكست و اشكم جارى شد؟

جبرئیل گـفـت : براى این فـرزندت مصیبتى روى مى دهد كه مصائب در پیش ‍ آن كوچك و حقیرند.

آدم گفت : اى برادر آن مصیبت چگونه است ؟

جبرئیل گـفـت : «او را با لب تشنه مى كشند در حالى كه غریب و بیكس و تنها است و یار و یاورى ندارد

 و اگر ببینى اى آدم او را در آن روز كه مى گوید: واى از تشنگى و كمى یار و یاور و تـشنگـى چـنان بر او غـلبه كند كه آسمـان به چـشمـش تـیره و تـار آید مثل اینكه دود فاصله شده است پس هیچكس او را یارى نكند مگر با شمشیر كه بجانش افتند و او را مـانند گـوسفند ذبح كنند و سرش را قفا ببرند و دشمنان پس از كشتن اموالش را غـارت نمایند و سرهاى او و یارانش را شهر به شهر و دیار به دیار بگردانند و زنانش را اسیر نمایند.

و این چنین در علم خداى واحد منان گذشته است ».

سپس آدم و جبرئیل گریستند مانند زنى كه فرزندش مرده باشد. 1

 

كشتى نوح در كربلا متلاطم مى شود

وقـتـى طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پیغمبر با یاران در كشتى نشسته و دنیا را گـردش مـى كرد به سرزمـین كربلا رسید كشتى دچار گرداب شد و زمین آنرا بسوى خـود مـى كشید و نوح از غـرق شدن ترسید و دست به دعا برداشت و عرض كرد: پـروردگـارا مـن همـه روى كره زمـین را با كشتى زیر پا گذاشتم و در هیچ جا دچار چنین گرفتارى نشدم كه در این نقطه به آن مبتلا گشته ام .

جبرئیل نازل شد و گفت : اى نوح اینجا سرزمینى است كه حسین نوه محمد خاتم پیامبران و فرزند خاتم اوصیاء را مى كشند.

نوح پرسید: قاتل او كیست ؟

جبرئیل گفت : قاتل او لعین آسمانهاى هفتگانه و زمین است .

پس نوح هم چهار بار قاتل حسین علیه السلام را لعنت كرد و كشتى به سلامت از آن ورطه رهائى یافت و در جودى به زمین نشست.2

 

بساط سلیمان متزلزل مى شود

حضرت سلیمان پیغمبر بر بساط خود نشسته و در هوا به سیر و سیاحت مى پرداخت وقتى به سرزمین كربلا رسید باد بساطش را سه بار درهم پیچید كه سلیمان ترسید سقوط كند پـس از آنكه باد ساكت شد بساط سلیمان در زمین كربلا فرود آمد و سلیمان باد را گـفـت چـرا چـنین كردى ؟ پـاسخ داد: اینجا سرزمینى است كه حسین علیه السلام كشته مى شود، سلیمان پرسید كه حسین كیست ؟ باد گفت او نوه محمد مختار و پسر على كرار است .

سلیمان گفت چه كسى او را مى كشد؟

باد گفت : لعنت شده اهل آسمانها و زمین یزید بن معاویه .

سلیمـان دستها را بلند كرد و یزید را نفرین نمود لعنت فرستاد و جن و انس امین گفتند، آنگاه باد وزیدن گرفت و بساط، حركت نمود. 3


پی نوشت ها:

1. بحار ج 44 - نفس المهموم ص 53.

2. بحار 44 ص 243.

3. بحار ج 44 ص 244.


اجر حسين عليه السلام در قبال شهادت

محرم

 محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب اجماع است روايت مى كند: شنيدم امام باقر و امام صادق عـليهمـاالسلام مـى فـرمـودند: بدرستـيكه خـداى تـبارك و تـعـالى در قـبال شهادت امـام حسين عليه السلام امامت را در فرزندان و ذريه او قرار داد و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسين عليه السلام مدتى را كه مي رود به زيارت تا برمي گردد جزء عمر او بحساب نمى آيد. 

 محمد بن مسلم ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : اينكه فرموديد، لطفى است درباره كسانى كه از ناحيه امام حسين عليه السلام به آنها ميرسد (از فرزندانش كه امـامت به آنها ميرسد و از زائرين كه ثواب زيارت را مى برند و بيماران كه از تربتش شفا مى يابند، پس خدا به شخص ‍ امام حسين در ازاء شهادت چه عوض ميدهد؟

امـام صادق عـليه السلام فرمود: خداوند متعال امام حسين را به پيامبران ملحق مى فرمايد و در بهشت مـقـام و مـنزلت پـيامبر را دارد، سپس آيه 21 سوره طور را تلاوت فرمود: كسانيكه ايمان آوردند و ذريه آنها در ايمان از آن پيروى نمودند ذريه آنان را بايشان ملحق مى سازيم . 1

ارزش اعـمال انسان رابطه مستقيم با آثار عمل دارد هر عملى داراى اثر بيشتر باشد ارزش آن بيشتر است حسين عليه السلام با شهادت در راه خدا دين الهى را بيمه كرد و لذا خدا هم اجر و پـاداش مـستـمـر و طولانى به حسين عـطا مـى كند.

1 ـ امـامـت را در نسل او قرار مى دهد .

2 ـ خاك قبر حسين شفاى بيمارانى مى گردد كه از معالجه به پزشك مـايوس شده اند.

 3 ـ دعـا در نزد قبر حسين مستجاب مى گردد.

 4 ـ سفر زيارت از عمر زوار بحساب نمى آيد.

پس خداوند تبارك و تـعـالى حكايت شهادت حسين را در كربلا براى زكريا بيان كرد و فرمود: كهيعص فـالكاف اسم كربلا و الهاء هلاك العتره الطاهرة و الياء يزيد و هو ظالم الحسين و العين عطشه و الصاد صبره  " كاف اشاره به كربلا است و ها اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهرين است و ياء اشاره است به يزيد كه او ستمكار به حسين است و عين كنايه از تشنگى و عطش حسين است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسين "

خدا داستان كربلا را براى انبياء حكايت مى كند

تبليغات وِيژه محرم

سعـد بن عـبدالله مـى گـويد: از حضرت قـائم عـليه السلام تـاويل كهيعص ‍پرسيدم حضرت فرمود: اين حروف از اخبار غيبى است كه خدا بنده خود زكرياى پيامبر را آگاه فرمود سپس براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله آن قصه را بيان كرده است ، هنگاميكه زكريا از پروردگار خواست كه اسامى پنج تن را به او تـعليم فرمايد جبرئيل به امر پروردگار نزد زكريا آمد و اسماء خمسه را به وى آموخت و زكريا هر وقت نام محمد و على و فاطمه و حسن صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را مى برد شاد مـى شد و غم و اندوه او برطرف مى شد اما وقتى به نام حسين عليه السلام مى رسيد اندوه عـميقى تمام وجودش را فرا مى گرفت و گريه گلويش را مى فشرد و دچار حزن شديدى مى شد لذا روزى عرض كرد خدايا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را مى برم مـوجب تسلى خاطرم مى شود ليكن وقتى نام حسين عليه السلام را بر زبان جارى مى سازم اشكم فرو مى ريزد و اندوه فراوان بر من مستولى مى گردد، پس خداوند تبارك و تـعـالى حكايت شهادت حسين را در كربلا براى زكريا بيان كرد و فرمود: كهيعص فـالكاف اسم كربلا و الهاء هلاك العتره الطاهرة و الياء يزيد و هو ظالم الحسين و العين عطشه و الصاد صبره

" كاف اشاره به كربلا است و ها اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهرين است و ياء اشاره است به يزيد كه او ستمكار به حسين است و عين كنايه از تشنگى و عطش حسين است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسين "

وقتى زكريا اين حكايت را شنيد سه روز از مـسجد خارج نشد و از پذيرش مردم در اين سه روز امتناع نمود و به گريه و مرثيه خوانى مشغول گرديد و مى گفت : الهى آيا اين چنين جنايت هولناكى درباره فرزند بهترين مخلوقاتت به وقوع مى پيوندد؟!

خـدايا چـنين حادثـه ناگـوارى را براى نابودى ذريه پـيامـبرت نازل مى فرمائى بار الها آيا لباس مصيبت بر قامت على و فاطمه مى پوشانى ؟!

خدايا آيا اين مصيبت جانكاه را به ساحت مقدس آنان روا مى دارى ؟ سپس از خدا درخواست نمود كه در سن پيرى فرزندى به او كرامت فرمايد كه او را دوست بدارد آنگاه حادثه مؤلمه براى وى مـقـدر فرمايد مانند فاجعه اى كه براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم حبيب خـود مـقـدر فـرموده است و خدا هم دعايش را مستجاب فرمود يحيى را به او كرامت فرمود و به فاجعه اى مبتلا گرديد (كه سرش را بريدند و براى طاغوت زمان فرستادند.)

و مدت حمل يحيى و امام حسين شش ماه و هر دو يكسان بودند. 2


پي نوشت ها:

1. نفس المهموم ص 47 - بحارج 44 / ص 221 - تفسير برهان ج 4 ص 242.

2.  بحار ج 44 / ص 223 - احتجاج ص 239.


تبديل تربت کربلا به خون

خواب ام الفضل

امام حسين،‌محرم

ام الفـضل لبابه بنت حارث زوجه عباس عموى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خـواب ديد كه قطعه اى از گوشت بدن رسول خدا از بدن شريفش جدا شد و در دامن ام الفـضل افـتـاد خـدمـت رسول خـدا عـرض كرد خـواب ديده ام . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چه خواب ديده اى ؟

ام الفـضل خـواب خـود را تـعـريف كرد پيامبر فرمود: رؤياى صادق است بزودى فاطمه صاحب پسرى خواهد شد كه تو او را در دامن خود پرورش ‍ مى دهى ، وقتى امام حسين متولد گـشت و ام الفـضل نگـهدارى او را به عـهده گـرفـت روزى حسين را خدمت پيامبر برد و رسول خـدا او را بغـل گـرفـتـه و چـشمـانش پـر از اشك شد، ام الفـضل گـفـت پـدر و مـادرم به فـدايت چـرا شمـا را گـريان مـى بينم ؟ رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم فـرمـود: جبرئيل نزد من آمد و مرا آگاه ساخت كه امتم بزودى اين فرزندم را خواهند كشت.1

 

ام سلمه و خاك قبر حسين عليه السلام

انس خدمتگذار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: يكى از فرشتگان مقرب پروردگار اجازه گرفت تا مرا زيارت كند و آن روز پيامبر در خانه ام سلمه و نوبت او بود. رسول خدا ام سلمه را فرمود: در را ببند كسى وارد نشود، ام سلمـه جلو در بود كه حسين وارد شد و دوان دوان خـود را در دامـن رسول خدا افكند حضرت او را مى بوئيد و مى بوسيد، فرشته الهى به پيامبر گفت اين فرزندت را امت تو مى كشند اگر بخواهى محل كشته شدنش را به شما نشان مى دهم سپس ‍ سرزمـين كربلا را به حضرت نشان داد و يك قـبضه از خـاك مـحل قـبر حسين را به پـيامـبر تـسليم كرد، رسول خدا آنرا بوئيد و فرمود سرزمين كربلاست پـيامـبر تـربت را به ام سلمـه داد و فـرمـود هرگـاه اين خـاك تـبديل به خون شد بدان كه حسينم شهيد گرديده.2 ام سلمه خاك را در شيشه اى قـرار داد، مـى گـويد: شبى كه حسين در صبحگاهش به شهادت رسيد ندائى شنيدم كه مى گفت :

 

ايها القـاتـلون جهلا حسينا

 

فـابشرو بالعـذاب و التذليل

قـد لعـنتـم عـلى لسان

 

داود و مـوسى و حامـل الانجيل

سلمـى يكى از زنان انصار نقل مى كند: روزى بر ام سلمه وارد شدم او را گريان ديدم گفتم : چرا گريه مى كنى ؟

فـرمـود: رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه سر و صورت و محاسنش خاك آلود است پرسيدم يا رسول الله چرا ترا اين چنين مى بينم ؟ فرمود: شهادت فرزندم حسين را در كربلا مشاهده نمودم

1 ـ  اى كسانيكه از روى جهالت حسين را كشتيد شما را به عذاب و خوارى بشارت باد.

2 ـ بدرستـى كه داود و مـوسى صاحب كتـاب انجيل شما را لعنت كرده اند .

ام سلمـه مـى گـويد از شنيدن اين اشعار گريان شدم و به سراغ شيشه رفتم ديدم تغيير نكرده است لحظه به لحظه از آن خـبر مـى گـرفـتـم تـا در آن روز ديدم شيشه تبديل به خون شده است.

محرم

و در روايت ديگـر از ام سلمه نقل مى كند كه شبى پيامبر از نزد ما غايت شد و پس از مدت درازى برگشت در حاليكه گرد آلود بود و مشتش گره كرده ، گفتم چرا گرد آلود به نظر مـى رسيد؟ فـرمـود: به سرزمين عراق جايى كه آنرا كربلا مى گويند رفتم و قتلگاه فـرزندم حسين و گروهى از فرزندان و اهل بيت خود را مشاهده كردم و اينكه در دست من است مـشتـى از خـاك قتلگاه است كه خون آنها در آنجا به زمين ريخته مى شود و آن مشت خاك سرخ رنگـى بود كه به من داد و فرمود آن را محفوظ نگهدار من آن خاك را در شيشه اى ريختم و درب آن را بستـم و هنگامى كه حسين عليه السلام از مكه معظمه بسوى عراق حركت فرمود هر روز و شب شيشه محتوى خاك را مى نگريستم و براى مصيبت حسين گريه مى كردم تا آنكه روز دهم مـحرم كه امـام حسين به شهادت رسيد اول روز شيشه را نگـاه كردم بحال خـود بود ولى در آخـر وقـت خـاك مـحتوى شيشه را بصورت لخته خون ديدم صدا را به ضحه و ناله بلند كردم ولى از ترس دشمن موضوع را پوشيده داشتم و آن روز را هرگز از ياد نخواهم برد.3

 

پيامبر در خواب ام سلمه و ابن عباس

سلمـى يكى از زنان انصار نقل مى كند: روزى بر ام سلمه وارد شدم او را گريان ديدم گفتم : چرا گريه مى كنى ؟

فـرمـود: رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه سر و صورت و محاسنش خاك آلود است پرسيدم يا رسول الله چرا ترا اين چنين مى بينم ؟ فرمود: شهادت فرزندم حسين را در كربلا مشاهده نمودم .

و همـچـنين از ابن عـباس روايت شده كه نيمـه روزى رسول خـدا صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه غبارآلود و ژوليده مو است و شيشه اى در دست دارد و خـون هايي را از زمـين جمـع كرده در شيشه مـى ريزد، سؤال كردم يا رسول الله اين خونها چيست ؟ فرمود: اينها خون حسين و اصحاب او است و اين روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى بود.4


پي نوشت ها:

1. ارشاد مـفـيد ص 250 - بحار ج 44 ص 246 - حيات الامام الحسين ج 1ص 97 - طبقات ج 8 / ص 204.

2. بحار ج 44 / ص 229 - حيات الامام الحسين ج 1 / ص 100 - عقد الفريد ج 4 / ص 383 - صواعق المحرقة ص 190.

3. ارشاد مفيد ص 250.

4. ينابيع الموده ص 320 - الصواعق المحرقة ص 191.

موبایل محرمی89

پیامک های تسلیت ماه محرم

امام حسین(علیه السلام)

ز اندوه این ماتم جان گسل

 

روان گردد از دیده ها خون دل

امام صادق علیه السّلام فرمود:

امام زین العابدین علیه السّلام بیست ساله (به یاد عاشورا) گریست و هرگز طعامى پیش روى او نمى گذاشتند مگر اینكه گریه مى كرد.

بحارالانوار، ج 46، ص 108

امام صادق علیه السّلام فرمود:

نزد هر كس كه از ما (و مظلومیت ما) یاد شود و چشمانش پر از اشك گردد، خداوند چهره اش را بر آتش دوزخ حرام مى كند.

بحارالانوار، ج 44، ص 285

امام صادق علیه السّلام فرمود:

هیچ چشمى نیست كه براى ما بگرید، مگر اینكه برخوردار از نعمتِ نگاه به (كوثر) مى شود و از آن سیرابش مى كنند.

جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554

 

امام صادق علیه السّلام فرمود:

اى زراره ! آسمان چهل روز، در سوگ حسین بن على علیه السّلام گریه كرد.

جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 552

 

امام صادق علیه السّلام فرمود:

هر نالیدن و گریه اى مكروه است ، مگر ناله و گریه بر حسین علیه السّلام .

بحارالانوار، ج 45، ص 313

 

امام صادق علیه السّلام فرمود:

هر چیزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشكى كه براى ما ریخته شود (كه چیزى با آن برابرى نمى كند و مزد بى اندازه دارد).

جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 548

 

امام صادق علیه السّلام فرمود:

چهار هزار فرشته نزد قبر سیدالشهدا علیه السّلام ژولیده و غبارآلود، تا روز قیامت بر آن حضرت مى گریند.

كامل الزیارات ، ص 119

 

امام رضا علیه السّلام فرمود:

هر كس در مجلسى بنشیند كه در آن ، امر (و خطّ و مرام ما) احیا مى شود، دلش در روزى كه دلها مى میرند، نمى میرد.

بحارالانوار، ج 44، ص 278

 

امام صادق علیه السّلام فرمود:

نَفَس كسى كه بخاطر مظلومیّت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش براى ما، عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست .

امالى شیخ مفید، ص 338

 

بی حسین بن علی احساس پیری می کنم

 

نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم

گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟

 

گفتـــم از آینـــه ی دل گــردگیـری می کنم

 

 

گویند که در روز قیامت علمدار شفاعت زهراست

 

 علــم فاطـمـه دست قلم عباس است

ســـلام مـــــن بــــه محــــرم, محـــرم گل زهرا 

 

به لطمه های ملائک, به ماتم گل زهرا

خنـــده کنـــــان می رود روز جـــــزا در بهــشت

 

هـــر که بــه دنیا کند گریه برای حسین

امام حسین

مپندار که تنها کربلائیان را بدان بلا آزموده اند، وسعت صحرای کربلا به اندازه همه تاریخ است، ای دل تو چه می کنی؟ می مانی یا می روی؟ داد از آن اختیار که ترا از حسین(ع) جدا کند. (سید مرتضی آوینی)

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی اند. (دکتر علی شریعتی)

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود، اما افسوس كه به جای افكارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی نامیدند. (دکتر علی شریعتی)

 

به سر غیر از تو سودایی ندارم یا حسین جان

 

 بــه دل جـــز تو تمنایی ندارم یا حسین جان

خـــــــدا دانـــــــد كــــــه در بـــــازار عشقت

 

به جز جان هیچ كالایی ندارم یا حسین جان

                                

می گویید شیشه ها احساس ندارند. ولی هنگامی که با انگشت روی شیشه ی بخار گرفته نوشتم یا حسین آرام گریست ...

 

هفتـــاد و دو مجنون زلیلی شده عاقل

 

هفتاد و دو فرهاد به شیرین شده واصل

هیهات که جان گیرد از آنها ملک الموت

 

جـان دست حسین است نه بازیچه قاتل

با نــام حسین بــــه سینه ها گل بزنید

 

 از اشــك بـــه بـــارگــــاه او پــــل بــزنید

 

گوییـــد كـــه هـــر زمــان گرفتار شدید

 

  بـــر دامــن مــــا دست تــــوسل بــزنید

علی یــــك دسته گـــــــل از یاس آورد 

 

 ز طـوبـــی شاخــــه ی احســـــاس آورد

 

میـــان بــــاغی از گـــل هـــای زهــرا

 

خـــوشـــا ام الـبــنــیـــن عبـــــاس آورد

منزلگه عشاق دل آگاه حسین اســت

 

بیـراهه نرو ساده ترین راه حسین است

از مـــردم گمـــراه جهــان راه مجویــید

 

نـــزدیكــتــــرین راه به الله حسین است

امام حسین علیہ السلام

عالم همه قطره و دریاست حسین ، خوبان همه بنده و مولاست حسین ، ترسم كه شفاعت كند از قاتل خویش ، از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسین

بر گلستان ولایت تاختند،‎

غنچه را با لاله پرپر ساختند،

غنچه زیرخاروخس افتاده بود،‎

باغبان هم از نفس افتاده بود‎،

ظلم و طغیان و جنایت زاده شد

این چنین مزد رسالت داده شد

 

بــرای باغبـــان یـاس آفریدند

 

علی را أشجع الناس آفریدند

وفا داری و مردی و شجاعت

 

یکـی کـردند و عباس آفریدند

سعی کن حرص و طمع خانه‌خرابت نکند

 

غافل از واقعه روز حسابت نکند

ای که دم می‌زنی از عشق حسین بن علی

 

 آنچنان باش که ارباب جوابت نکند

هر دم به گوشم می‌رسد ، آوای زنگ قافله

 

این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله

 

یک زن میــان محــمــــلی

 

انــدر غـم و تاب و تب است

این زن صدایش آشناست

 

ای وای من این زینب است

          

عجیب حکایتی است! "عزیز" ترین ها - حسین(ع) و یوسف(ع) - از "گودال" و "چاه" به آسمان عزت رسیده اند.


لیست محصولات  تبیان ویژه ماه محرم (مشترکین ایرانسل)

 

محصولات آهنگ پیشواز 

برای مشاهده هرسری از محصولات ، روی عکس ها کلیک نموده و به منظور خرید ، کافیست کد محصول را به 7575 ارسال نمایید .

 

کد محصول نام محصول نام خواننده قیمت پیش نمایش

441714

مشکل گشا ابوالفضل

سلیم موذن زاده

5000ریال

کلیک کنید

441701

شاه کربلا

جواد رسولی

5000ریال

کلیک کنید

441679

 وای حسین

محمود کریمی

5000ریال

کلیک کنید

441188

كیست مرا یاری كند

محمود کریمی

5000ریال

کلیک کنید

مقالات89

چرا امام حسين عليه السلام در زمان معاويه قيام نكرد؟

امام حسين،‌محرم

سكوت امـام حسين در زمان امام مجتبى بخاطر آن بود كه حضرت مجتبى را امام با خود مى دانست و ‏مـخـالفـت با او را جايز نمى شمرد و پس از شهادت آنحضرت نيز تا زمانيكه معاويه در قيد حيات بود حضرت ابا ‏عبدالله الحسين عليه السلام به احترام عهدى كه امام حسن عـليه السلام با معاويه بسته بود سكوت اختيار ‏نمود، اما با فوت معاويه و روى كار آمـدن يزيد كه برخـلاف مـواد عهدنامه بود: كه معاويه حق ندارد براى خود ‏جانشين تعيين كند، امام حسين عليه السلام ، عليه دستگاه طاغوتى يزيد قيام نمود.

چنانكه شيخ مفيد بنقل از كلبى و مدائنى و ديگر مورخين گفته است : پس ‍از رحلت امام حسن ، شيعيان عراق ‏به جنب و جوش افتادند و به امام حسين نامه نوشتند كه حاضرند معاويه را خـلع نمـوده و با او بيعت نمايند ليكن ‏امام حسين عليه السلام امتناع فرمود و متذكر شد كه بين او و معاويه عهد و پيمانى است كه تا مدت آن ‏منقضى نگردد نقض آنرا جايز نمى داند و وقتى معاويه درگذشت نظر خود را اعلام خواهد داشت. 1

 

وصيت معاويه درباره حسين

مـعـاويه در نيمه رجب سال 60 هجرى درگذشت و يزيد را به جانشينى خود تعيين نمود و هنگـام مـرگ به وى ‏وصيت و نصيحت نمود به اينكه : من گردن گردنكشان را براى تو خـاضع ساخـتـم و شهرها را برايت محكم و ثابت ‏و پابرجا نمودم و سلطنت را براى تو طعـمـه قـرار دادم امـا از سه نفر درباره تو مى ترسم كه با تو مخالفت نمايند ‏و از در منازعت درآيند، يكى عبدالله بن عمر و ديگرى عبدالله بن زبير و سومى حسين بن على است .

امـا عـبدالله بن عـمـر بن خطاب با تو خواهد بود او را ملازم خود گير و طردش منماى اما عـبدالله بن زبير او همانند ‏شيرى كه بر شكارش ‍حمله ور مى شود به تو حمله خواهد كرد و همانند روباهى كه با سگ به مكر و خدعه ‏مى پردازد با تو معامله خواهد نمود پس اگر بر او پيروز گشتى بند از بندش جدا ساز.

‏«و امـا حسين پـس بتـحقـيق مـى دانى بهره و نصيب او را از رسول خدا و از گوشت و خون رسول خدا است و ‏همچنين مى دانى كه مردم عراق لا محاله او را بسوى خود فرا مى خوانند آنگاه پشت به او خواهند كرد و او را ‏بيكس و تنها خواهند گذاشت و در حقش جفا خواهند نمود پس وقتى بر او ظفر يافتى و پيروز گشتى مقام و ‏منزلتش را در نزد رسول خدا بياد آر و بكردارش مؤ اخذه مكن ، بعلاوه اينكه او از خويشاوندان رحمى ما است و ‏بپـرهيز از اينكه بدى به او برسانى يا عمل زشتى از تو مشاهده نمايد.»2

مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسين از اينجا برود بيعت نخواهد كرد و تو هم قدرت چنين كارى را ندارى مـگـر ‏آنكه گـروه كثيرى از طرفين كشته شوند پس بهتر است كه او را نگذارى برود و زندانيش كن تا بيعت كند و يا ‏گردنش را بزن. امام حسين عليه السلام از سخنان مروان خشمگين شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن كبود ‏چشم ) تو به كشتن من امر مى كنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشكار نمودى

نامه يزيد به والى مدينه

در اين وقت يعنى هنگام مرگ معاويه ، وليدبن عتبة ابى سفيان پسر عموى يزيد فرماندار مدينه و عمروبن ‏سعيدبن عاص فرماندار مكه و عبيدالله بن زياد والى بصره و نعمان بن بشير انصارى والى كوفـه بودند، يزيد ‏بمحض ‍آنكه بجاى پدر نشست به پسر عمويش وليدبن عتبه نوشت كه معاويه هلاك شده و او را دستور داد از ‏مردم مدينه براى وى بيعت بگيرد و در نامه كوچكى هم نوشت كه حسين و عبداللّه بن زبير و عبدالله بن عمر را ‏احضار نموده و از آنها بيعت بگير و اگر بيعت نكردند آنها را گردن بزن و سرشان را براى مـن به شام بفرست و ‏وصيت و سفارش پدرش را درباره پرهيز از كشتن حسين عليه السلام ناديده گرفت .

چون نامه يزيد به وليد رسيد از مرگ معاويه ناراحت گرديد و به سراغ مروان فرستاد و او را احضار و نامه را با او در ‏ميان نهاد و به مشورت پرداخت مروان گفت مصلحت را در اين مـى بينم كه آنها را بخـواهى و قبل از اينكه از ‏مرگ معاويه باخبر شوند از آنها بيعت بگـير و اگـر بيعت نكردند گردنشان را بزن زيرا اگر از مرگ معاويه آگاه شوند ‏هر يك به سوئى خواهند رفت و در آنجا اعلان مخالفت مى كنند و مردم را به بيعت خود مى خوانند.

 

حسين عليه السلام و والى مدينه

امام حسين،‌محرم

وليد در همان شب به سراغ امام حسين فرستاد و او را احضار كرد، امام حسين عليه السلام سى نفر از جوانان ‏بنى هاشم و غلامان خود را در حاليكه مسلح بودند با خود برد و به آنها فـرمـود در جلو در بنشينيد اگـر صدايم ‏بلند شد داخل شويد تا از من دفاع كنيد و در غير اين صورت حركت نكنيد تا من برگردم و خود بر وليد وارد شد ‏مروان حكم نيز حضور داشت ، وليد امام را از جريان مرگ معاويه و جانشينى يزيد آگاه ساخت و نامه يزيد را در ‏مورد اخذ بيعت از امام مطرح كرد امام حسين عليه السلام كلمـه استـرجاع ( انّا للّه و انّا اليه راجعـون ) بر زبان ‏جارى ساخت و سپس فرمود: من تـصور مـى كنم كه هدف شما بيعت پنهانى نباشد و بر آن هستى كه در ‏حضور مردم بيعت آشكارا صورت گيرد وليد گفت : چنين است .

امام فرمود: پس شب را به صبح برسان تا راءى خود را در اين امر بيابى .

وليد گفت : برويد در امان خدا تا فردا شما را در ميان مردم ببينم .

مـروان گـفـت : بخـدا قـسم اگر حسين از اينجا برود بيعت نخواهد كرد و تو هم قدرت چنين كارى را ندارى مـگـر ‏آنكه گـروه كثيرى از طرفين كشته شوند پس بهتر است كه او را نگذارى برود و زندانيش كن تا بيعت كند و يا ‏گردنش را بزن .

امام حسين عليه السلام از سخنان مروان خشمگين شد و به مروان گفت : واى بر تو اى پسر زرقـاء (زن كبود ‏چشم ) تو به كشتن من امر مى كنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشكار نمودى .

و پـس از بيان اين مطلب در ميان خاندان و ياران خود از نزد وليد خارج شد. پس از آنكه امـام حسين بيرون رفت ‏مروان به وليد گفت با پيشنهاد من مخالفت كردى، بخدا ديگر به حسين دست نخواهى يافت .

وليد گـفـت : واى بر تـو مـى خـواهى دين و دنياى مـرا نابود كنى، اگـر تمام دنيا مال من مى شد هرگز دستم را ‏بخون حسين نمى آلودم، سبحان الله من حسين را بكشم براى اينكه با يزيد بيعت نمى كند، بخدا قسم ‏هركس در كشتن حسين دست بيالايد خدا را ملاقات خـواهد كرد در حاليكه ميزان اعمالش سبك باشد (حسنه ‏اى نداشته باشد) و خدا او را نظر نكند و تزكيه ننمايد و به عذاب دردناك معذب گردد. 3

 

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


پي نوشت ها:‏

‎1‎‏. اعيان الشيعه ج 1، ص 587، ابصار العين ص 3. ارشاد مفيد ص 200. بحار ج 44، ص 324.

‏2. بحار ج 44 / ص 311-. حيات الامـام الحسين ج 2، ص 236. كامل ابن اثير ج 4، ص 6. طبرى ج 7، ص 196 و ‏‏217. ينابيع الموده ص 333.

‏3. اعـيان الشيعه ج 1 / ص 587. كامل ابن اثير 4، ص 15. بحار ج 44 ص 324. ارشاد مفيد ص 201. ينابيع ص ‏‏334. حيات الامام الحسين ج 2، ص 247. طبرى ج 7، ص 216. روضة الواعظين ص ‍146.‏


عزت نفس حسین علیه السلام

محرم، امام حسین

یكى از خـصوصیات و امتیازات بارز حسین بن على علیه السلام كه او را از همه مجاهدان تـاریخ بشریت ممتاز ‏ساخته است اباء از ضیم است . تا آنجا كه ملقب به (اتى الضیم )1 گـشتـه كه این لقـب از مـشهورتـرین ‏القـاب است بلكه حسین مثل اعلاى این عنوان و مصداق بارز آن به حساب آمده است .

مـورخ مـشهور یعقوبى حسین علیه السلام را به (شدیدالعزه ) توصیف كرده ، و ابن ابى الحدید مى گوید: ‏حسین سید اهل اباء است كه حمیت و غیرت را به مردم جهان آموخت و فرمود: كشته شدن با شمشیر، ‏زندگى است لیكن زندگى با ذلت مرگ است .

چنانكه یكى از شعراى سرشناس (عبدالغربن نباته سعدى ) درباره اش ‍مى گوید:‏

 

والحسین الذى راى المـوت فـى العـز ‎ ‎

 

‎ ‎ للّه حیاة و العـیش فـى الذل‎ ‎قتلا

 

‏« حسین كسى است كه مرگ با عزت را حیات و زندگى ذلت بار را مرگ مى داند. » 

مصعب بن زبیر مى گوید: ‏

یعـنى «حسین مرگ با شرافت را بر زندگى ذلت بار ترجیح داد»، سپس به این بیت متمثل مى شود:‏

یعـنى : «مـردان بزرگى از آل هاشم در كربلا در برابر ظلم مقاومتى به خرج دادند كه براى بزرگان تاریخ سنت و ‏الگو شد.»

سخنان حسین علیه السلام در روز عاشورا عالیترین و برترین بیان در مورد حفظ حیثیت و عزت نفس مى باشد:

‏« همـانا زنازاده پـسر زنازاده مـرا مـیان دو امـر مـخیر ساخته كشته شدن با شمشیر یا پـذیرش ذلت چـه دور ‏است ذلت از مـا، كه خدا و رسولش و مؤمنین ذلت را براى من نمى پسندند بلكه پدران و مادرانى كه در دامن ‏پاكشان مرا پرورش داده اند و مردان غیور و با حمیت و انسان هایی كه امتناع مى ورزند از اینكه طاعت ‏انسانهاى پست را بر كشته شدن ترجیح دهند.»‏

این عـزت نفـس حسین است كه نمى گذارد تسلیم مردمى پست و فرومایه همچون ابن زیاد دست نشانده ‏بنى امیه بشود تا هر گونه بى احترامى را درباره اش انجام دهند و لذا چون كوه در برابر سپاه كوفه مى ایستد و ‏بدون هیچ دغدغه و هراسى از گرگان بنى امیه درس زندگى با عزت را به جهانیان مى آموزد و فریاد مى كشد:

و الله لا اعـطیكم بیدى اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید انى عذت بربّى و ربّكم ان ترجمون .

‏« بخـدا سوگند مانند افراد فرومایه تسلیم شما نمى شوم و مانند بردگان هم فرار نمى كنم و تنها به خداى خود ‏و خداى شما پناه مى برم از اینكه خون مرا بریزید. »

شعراى اهل بیت در ترسیم و تنظیم این صفت ممتاز حسین علیه السلام به مسابقه پرداخته و بهترین اشعار را ‏در این زمینه سروده اند كه از جمله اشعار ابو تمام است :‏

‏1 ـ « انسانیكه از پـذیرش ذلت در روز جنگ آنچـنان خـود را دور مى دارد كه گویا پذیرش ذلت كفر است یا كفر از ‏آن بهتر است . »

‏2 ـ « پاى خود را در باتلاق مرگ محكم كرد و به آن خطاب كرد در روز قیامت از زیر چنین قدمى باید محشور ‏شد.»

‏3 ـ « لباس سرخ مـرگ را بر تـن كرد امـا هنوز شب نشده به سندس سبز بهشتى تبدیل گردید. » 

این عـزت نفـس حسین است كه نمى گذارد تسلیم مردمى پست و فرومایه همچون ابن زیاد دست نشانده ‏بنى امیه بشود تا هر گونه بى احترامى را درباره اش انجام دهند و لذا چون كوه در برابر سپاه كوفه مى ایستد و ‏بدون هیچ دغدغه و هراسى از گرگان بنى امیه درس زندگى با عزت را به جهانیان مى آموزد و فریاد مى كشد: ‏« بخـدا سوگند مانند افراد فرومایه تسلیم شما نمى شوم و مانند بردگان هم فرار نمى كنم و تنها به خداى خود ‏و خداى شما پناه مى برم از اینكه خون مرا بریزید»

سید حیدر حلى نیز در این زمینه چنین سروده است:

محرم

‏1 ـ «حكومـت بین امـیه طمـع كرد كه حسین را خوار سازد لیكن خدا و شمشیر از آن امتناع دارد» 

‏2 ـ «آخر چگونه گردنى كه جز براى خدا خم نشده در برابر ناكسان خم گردد. »

‏3 ـ «جز زندگـى با عـزت را نمـى پـذیرد حتـى اگـر در این ره جان خـود را از كف بدهد. » 

آرى بنى امیه میخواستند كه حسین در برابر ظلم و جور حكومت خودكامه آنان تسلیم گردد و زبان به اعـتـراض ‏نگـشاید و از ایراد و انتـقـاد لب فـرو بندد، و چـون این عـمل براى حسین سرور آزادگان ذلت و خوارى در برداشت ‏كه نه خدا بر آن رضایت داشت و نه با عزت نفس حسین سازگار بود و حسین از جد و پدر آموخته بود كه جز در ‏برابر اراده خـدا و حق در برابر هیچ قـدرتـى نباید گـردن كج نمـود لذا از مرگ و شهادت استـقـبال مى كند كه ‏عزتش در آن است امام تسلیم خواسته هاى آنان نمى شود كه همراه با ذلت است. 2

 

اباة الضیم كیانند؟

اباة الضیم یعنى كسانى كه هرگز زیر بار ظلم و ذلت و خوارى نرفته اند در تاریخ گـذشتـگـان مـخـصوصا تاریخ ‏اسلام و به ویژه تاریخ شیعه كه پس از وقوع حادثه جانگـداز كربلا و شهادت امـام حسین عـلیه السلام شیعیان ‏و پیروان آنحضرت از آن بزرگوار الگو برداشته و راه آن حضرت را دنبال كردند نام افراد زیادى ثبت شده است .

پـیشگام در این خصلت و امتیاز در تاریخ اسلام حضرت مولاى متقیان امیر مؤمنان على علیه السلام است كه ‏پس از ورود به صفین و قرار گرفتن شریعه در اختیار سپاه شام و منع آب از سپـاهیان عـلى عـلیه السلام آن ‏حضرت با این جملات یارانش را براى تصرف شریعه تحریك نمود:

‏« سپاه شام جنگ را بر شما تحمیل كردند در این مورد یا مى باید ذلت و عقب ماندگى را بپذیرید یا شمشیرها ‏را از خونها سیراب كنید، كه مرگ شما در حیات شما است در حالیكه سرافكنده اید، لیكن حیاة و زندگى در مرگ ‏شما است در صورتیكه مرگ شرافتمندانه را اخـتـیار كنید، همـانا مـعـاویه عـده اى از ستـمـكاران و گـمـراهان را ‏گـسیل كرده كه چون حقیقت بر آنها پوشیده است گلوهایشان را هدف تیرهاى شما قرار داده اند.»

از جمـله اباة الضیم یزید بن مهلب است و دیگر زید بن على بن الحسین علیهماالسلام و مـحمد و ابراهیم ‏پسران عبدالله محض كه بحمدالله در كتاب شاگردان مكتب امام مكتوب است و همـچـنین یحیى بن زید و سایر ‏سادات از نسل امیرالمؤمنین علیه السلام كه ابن ابى الحدید در جلد اول شرح نهج البلاغـه از صفـحه 300 ذیل ‏خطبه یاد شده حالات بیشتر آنان را ذكر نموده است.3

 

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


پی نوشت ها:

‏1- ابى الضیم یعنى كسى كه هرگز تن به ذلت نمیدهد و زیر بار ظلم و زور نمیرود جمع آن اباة الضیم است .

‏2- حیاة الحسین ج 1 / ص 113- ابن ابى الحدید ج 1 ص 113- بلاغة الحسین ص 45 و 49.

‏3- شرح ابن ابى الحدید ج 1 طبع بیروت ص 300- نهج البلاغه خطبه 51.‏


علل سكوت امام حسين (عليه السلام) در عصر معاويه

امام حسين(ع)

تلاش هاى امام حسين (عليه السلام) جهت حفظ و احياى اسلام

امام حسين (عليه السلام)، سرور آزادگان جهان ، بعد از شهادت برادر بزرگوارش ، امام مجتبى (عليه السلام)، ‏حدود ده سـال بـا مـعـاويـه مـعـاصـر بـود. در ايـن مـدت ، سـيـاسـت آن حـضـرت (عليه السلام) در مـورد مسائل ‏فرهنگى ، سياسى و اجتماعى همانند برادرش بود. و قيام به شمشير را در برابر مفاسد و جـنـايـات معاويه در ‏آن شرايط به مصلحت اسلام نمى ديد. ولى عدم جنگ به معناى بى تفاوت بـودن نـسـبـت بـه جـريـانـات حـاكـم ‏نـبـود. چـه ايـنـكـه امـام حـسـيـن (عليه السلام) در ايـن مـدت بـا ارسـال نـامه هاى متعدد به معاويه بدعت ها و ‏انحراف هاى او را يادآورى مى كرد و مصرّاً از او مى خواست كه مرتكب اين خلاف ها نشود. نامه هاى حضرت ‏‏(عليه السلام) به معاويه را قبلاً در بحث بدعت هاى مـعـاويـه نـقـل كـرديـم . و در اين مدت امام حسين (عليه ‏السلام) جهت آگاهى بخشيدن به مردم و معرّفى چهره كـريـه امـوى هـا نيز تلاش مستمرّ داشت به عنوان ‏نمونه سخنرانى حضرت (عليه السلام) در مِنا را متذكر مى شويم .

امـام حـسـين (عليه السلام) در سخنرانى خود براى افراد متنفذ و دانشمندانى كه در (منا) گرد هم آمده بودند ‏ضـمـن اينكه آنها را مقصّر اصلى دانست كه زمينه را براى حكومت بنى اميّه فراهم كرده اند، خيانت هـاى ‏مـعـاويـه را يـادآورى نـمـود. امـام (عليه السلام) معاويه را ديكتاتورى خواند كه از ارزش هاى اسلامى فاصله ‏گرفته است . و فرمود:

‏(... جـريـان ادارى كـشـور و صـدور احـكام دادگاهى و تصويب برنامه هاى كشور بايد به دست دانشمندان ‏روحانى كه امين حقوق الهى و داناى حلال و حرامند سپرده شود امّا اينك مقامتان را از شما بـاز گـرفته و ربوده ‏اند. اگر شما مردانى بوديد كه بر شكنجه و ناراحتى شكيبا بوديد و در راه خدا حاضر به تحمّل ناگوارى مى شديد ‏مقرّرات براى تصويب پيش شما آورده مى شد و بـه دسـت شـمـا صـادر مـى گـرديـد و مـرجـع كـارهـا بـوديـد. امـا ‏بـه سـتـمـكـاران مـجـال داديـد ايـن مـقـام را از شما بستانند، و گذاشتيد حكومتى كه قانوناً مقيّد به شرع است ‏به دلبـسـتـگـيـتـان بـه زنـدگـى گـريـزان دنيا. شما با اين روحيه و رويّه ، توده ناتوان را به چـنگال اين ستمگران ‏گرفتار كرديد تا يكى برده وار سركوفته باشد و ديگرى بيچاره وار سرگرم تامين آب و نانش . حكّام خودسرانه در ‏منجلاب سلطنت غوطه ورند و با هوسبازى خويش نـنـگ و رسوايى به بار مى آورند، در هر شهر، سخنورى ‏مزدور بر منبر مى رود. خاك وطن زير پـايـشـان پـراكنده و دستشان در آن گشاده است . مردم بنده ايشان اند و ‏ناتوان از دفاع خويش . حـاكـمـى ديـكـتاتور است و حاكمى ديگر كينه ورز و بدخواه و آن ديگرى كوبنده بيچارگان ، ‏و فـرمـانـروايـى مسلّط كه نه خدا را مى شناسد و نه روز جزا را شگفتا كه جامعه در تصرّف مرد دغلباز و ستمكار ‏است ...!)1

امـام حـسـيـن (عليه السلام) براى هدايت امّت اسلام و مخالفت با انحرافات حزب اموى تلاش مستمر داشت ‏اما ايـنـكـه چـرا حـضرت (عليه السلام) علناً وارد صحنه كارزار و نبرد با معاويه نشد و پس از مرگ وى قيام كرد ‏مطلبى است كه اجمالاً آن را بررسى مى كنيم .‏

عـامـل ديـگـرى كـه مـانـع قـيـام امـام حـسـيـن (عليه السلام) در دوران مـعاويه بود زرنگى و زيركى او درحلّ ‏مسائل سياسى و اجتماعى و جايگاه دينى او در جامعه بود. مـعـاويـه بـا گـمـاشـتـن مـامـوران مـخـفـى تـمـام ‏حـركـات امـام حـسـيـن (عليه السلام) را بـا دقـّت كـنـتـرل مـى كـرد

علل سكوت امام حسين (عليه السلام) در عصر معاويه

‏ 1ـ شرايط سياسى و اجتماعى عراق

امام حسين(عليه السلام)

يـكـى از عـلل عـدم قيام امام حسين (عليه السلام) در عصر معاويه ، اوضاع خاصّ سياسى و اجتماعى حاكم بر ‏عـراق بـود. عـراق بـه عـنـوان مـركـز خـلافـت عـلى (عليه السلام) و پـايـگـاه طـرفـداران اهل بيت (عليه السلام) ‏همانند عصر امام حسن (عليه السلام) گرفتار دنياطلبى و مرعوب قدرت اموى ها بود و آمادگى بـراى قـيـام و ‏انـقـلاب را نـداشـت . لذا امـام حـسـيـن (عليه السلام) انـقـلاب در دوران مـعـاويـه را چـيـدن ميوه قبل از رسيدن ‏آن تلقّى مى كند و به كسانى كه بعد از شهادت امام مجتبى (عليه السلام) از او خواستند تا قيام ضدّ معاويه را ‏رهبرى نمايد فرمود:

‏(... امـّا راى مـن ايـن اسـت كه امروز موقع انقلاب نيست ، مادامى كه معاويه زنده است سر جاى خود ‏بـنـشـيـنـيـد، در خـانـه هـا را بـه روى خـود بـبـنـديـد و خـود را از مـوارد اتـّهـام دور سازيد.)2

در اين دوران ، شيعيان به رهبرى امام حسين (عليه السلام) در بازگو نمودن جنايت هاى معاويه و آماده كردن ‏زمينه هاى اجتماعى براى انقلاب همواره تلاش ‍مى كردند. چنانكه خبر حسين (عليه السلام) با دوستانش در ‏ايـن بـاره سـخـن گـفـت . لذا (مـروان بـن حـكـم ) احـتـمـال شـورش عـدّه اى از اهـل عـراق و رجـال ، نـزد ‏حـسين بن على رفت و آمد مى كنند. من اين موضوع را تحقيق نمودم ، اطّلاع رسـيـد كـه حـسـيـن ، هـم اكنون ‏مصمّم به شورش و سرپيچى از اطاعت شماست نظر خود را در اين باره ابلاغ كن .)3

 

‏2 ـ شخصيّت معاويه

عـامـل ديـگـرى كـه مـانـع قـيـام امـام حـسـيـن (عليه السلام) در دوران مـعاويه بود زرنگى و زيركى او درحلّ ‏مسائل سياسى و اجتماعى و جايگاه دينى او در جامعه بود. مـعـاويـه بـا گـمـاشـتـن مـامـوران مـخـفـى تـمـام ‏حـركـات امـام حـسـيـن (عليه السلام) را بـا دقـّت كـنـتـرل مـى كـرد. اگـر حـضـرت (عليه السلام) در زمـان او ‏نـهـضـت خـود را آغـاز مـى كـرد بـه احـتـمـال قـوىّ قـبل از اينكه انقلاب او به جايى برسد و در جامعه مطرح شود ‏آن حضرت (عليه السلام) را بـه شـهـادت مـى رسـانـد چـنانكه امام حسن (عليه السلام) و مالك اشتر به طور ‏مرموز توسط معاويه به شهادت رسيدند.

و از سوى ديگر معاويه آدم ظاهرالصلاحى بود و هرگز علناً مرتكب خلاف نمى شد. و سعى مى كـرد بـه بـدعـت ‏هـا و جـنـايـت هـاى خـود رنـگ ديـنـى بـدهد. چنانكه او براى مخالفت با على (عليه السلام) قـتـل عـثـمـان را ‏بـهـانـه قـرار داد و در جـريـان حـكميت موقعيت خود را به نام دين محكم ساخت. لذا هـرگـونـه مـبـارزه و جـنـگ ‏با معاويه نه تنها شكست نظامى در پى داشت بلكه شكست اجتماعى و معنوى را نيز نزد مردمى كه چهره ‏كريه معاويه را نمى شناختند به همراه داشت . بنابراين قيام به نفع اسلام و مسلمانان نبود.

‏ 3- قرارداد صلح 

مـانـع ديـگـرى كه در دوران معاويه براى قيام وجود داشت پيمان صلحى بود كه معاويه با امام حـسـن (عليه ‏السلام) بـسـتـه بـود. گـرچـه مـعـاويـه از روز نـخـسـت احـتـرامـى بـه صـلحـنـامـه قايل نبود امّا هر موقع لازم مى ‏ديد از آن عليه اهل بيت (عليه السلام)بهره مى گرفت . بعنوان نمونه نامه مـعـاويـه بـه امـام حـسـيـن (عليه ‏السلام) را مى توان ذكر كرد. او وقتى متوجّه شد امام (عليه السلام) اقداماتى براى آمادگى مردم براى قيام بر ‏ضد حكومت مى نمايد نوشت : (گزارش پاره اى از كارهاى تو به من رسيده است كه اگر صحّت داشته باشد، ‏من آنها را شايسته تو نمى دانم . سوگند به خدا هر كـس پـيـمـان و مـعـاهـده اى بـنـدد بـايـد بـه آن وفـا كـنـد، ‏مـخـصـوصاً شخص بزرگ و شريفى مثل تو، با خود باش و به عهد خود وفا كن . اگر با من مخالفت كنى ، با ‏مخالفت روبه رو مى شـوى و بنابراين قيام امام حسين (عليه السلام) در زمان معاويه ظاهراً نوعى مخالفت با ‏قرارداد صلح نيز به شمار مى رفت .

 

منبع: زمينه هاي قيام امام‎ ‎حسين(عليه السلام)؛ حسين عبدالمحمدي


‏1-مـوسـوعـة كـلمـات الامـام الحـسـيـن (ع )، ص 276 بـه نقل از تحف العقول ، 168 و بحارالانوار، ج 100، ص 79.

‏2-اخبار الطوال ، ص 222.

‏3-اخبار الطوال ، ص 224.‏


ورود امام حسین به میعادگاه عاشقان، کربلا‏

محرم، امام حسین

حسین در روز پـنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 وارد كربلا شد كه پس ‍از شنیدن نام كربلا حسین عـلیه ‏السلام دانست كه به مـیعادگاه عاشقان رسیده است دستور داد تا اهل بیت فـرود آیند و خیمه ها را برافرازند و ‏فرمود: این زمینى است كه در آن كشته مى شوم و در آن مـدفـون مـى گـردم و اضافه فرمود: همراه پدرم ‏امیرالمؤمنین از اینجا عبور كردیم ، در این نقـطه مـتـوقـف شد و از نام این زمـین پـرسید و پس از شنیدن پاسخ ‏فـرمـود« اینجاست مـحل فـرود آمـدن كاروان آنها و اینجا است محل ریختن خون آنان» 

حضار عرض كردند یا امیرالمؤمنین این فرمایش شما درباره چه كسانى است ؟

امـام فـرمـود: جماعتى از خاندان محمد صلى الله علیه و آله و سلم در این زمین به شهادت مى رسند.‏

‏« آرى این سرزمـین مـحل محنت و بلا است ، اینجا میعادگاه عاشقان حق است اینجا وعده گاه مـلاقـات دوست ‏است ، در اینجا عـاشقـان بیقـرار و شوریده حال به وصال مـحبوب مـى رسند، اینجا لب تـشنگـان مـجروح و ‏داغـدار از جام وصال دوست سیراب مى گردند اینجا وعده گاه عشاق راه حق و حرّیت و آزادى و عدالت است .» ‏‏1

 

دعا و شكوه حسین علیه السلام

پـس از آنكه خـیمـه برافـراشتـه شد حسین عـلیه السلام اهل بیت و افـراد خـانواده و یارانش را جمع كرد و تصور ‏قطعه قطعه شدنشان را از ذهن گـذرانید، اشك چشمان مباركش را فرا گرفت و دست به دعا برداشت و با خداى ‏خود به راز و نیاز پرداخت و از گرفتاریها شكوه كرد و فرمود:

‏« بار خدایا مائیم عترت پیامبرت محمد كه ما را از خانه و كاشانه مان بیرون كردند و از حرم جدمان رانده شدیم ، ‏بنى امیه بر ما ستم كردند، خدایا تو خود حق ما را بستان و ما را بر مردم ستمكار پیروز گردان .»

و نیز براى اینكه یاران ابى عبدالله موقعیت خود را بدانند و در تعیین سرنوشت خود تصمیم بگیرند.

به یاران و انصارش خطاب كرد و فرمود: ‏

‏« مردم بنده و برده دنیایند و دین لقلقه زبان آنها است از هر سو كه زندگیشان تامین شود به همـان سو مـى ‏چـرخـند هرگـاه به گـرفـتـاریها مـبتـلا شوند دینداران تقلیل خواهند یافت .»2

‏« بار خدایا مائیم عترت پیامبرت محمد كه ما را از خانه و كاشانه مان بیرون كردند و از حرم جدمان رانده شدیم ، ‏بنى امیه بر ما ستم كردند، خدایا تو خود حق ما را بستان و ما را بر مردم ستمكار پیروز گردان»

اولین سخنرانى امام در كربلا

محرم، کربلا

پـس از آنكه حسین علیه السلام و یارانش در كربلا مستقر شدند اولین سخنرانى خود را به این ترتیب ایراد كرد:

‏«پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: بطوریكه مى بینید كار ما به اینجا رسیده و دنیا تـغـییر یافـتـه بدیهایش به ما ‏روى آورده و نیكى هایش به ما پشت كرده و از حیات و زندگـى مـا باقـى نمانده است مگر جرعه كمى همانند ‏رطوبتى كه در ته كاسه بعد از تـخـلیه مـى مـاند و زندگـى پـستـى مـانند چـراگـاه خـشك آیا نمـى بینید كه به ‏حق عـمـل نمـى شود و از باطل جلوگیرى بعمل نمى آید، در چنین حالتى مؤمن حقا باید مشتاق لقاى پروردگار ‏باشد (یعنى مرگ را آرزو مى كند.)

پـس بدرستى كه من مرگ را جز سعادت و رستگارى نمى دانم و زندگى با ستمكاران را جز محنت و رنج و ‏ملالت و ذلت نمى یابم . »3

نكتـه : هدف امام حسین علیه السلام از این سخنرانى این بود كه یاران را به مسئولیتى كه بر عهده دارند توجه ‏دهد تا در انجام آن بكوشند.

 

پاسخ دلنشین یاران حسین

یاران حسین حقـا هدف امـام را درك كردند و هر یك پـاسخ مـثـبت دادند قـبل از همـه زهیر بن قـین برخـاست و ‏گـفـت : خـدا تـرا هدایت كند اى فـرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سخنانت را شنیدیم ، اگر دنیا ‏براى ما الى الابد باقى بود و ما در آن زندگى جاودانه و همیشگى داشتیم جنگ و كشته شدن در ركاب تو را بر ‏زندگى همیشگى در این جهان ترجیح مى دادیم .

سپـس نافـع بن هلال بجلى برخـاست و عـرض كرد: یابن رسول الله (شمـا از رو گـرداندن مـردم ناراحت نباشید) ‏كه جدتـان رسول خدا نتوانست محبتش را در دل همه مردم جاى دهد كه گروهى منافق به او وعده نصرت مى ‏دادند ولى در باطن با او مكر و حیله كردند، در برخورد با پیامبر بسیار گرم و جذاب بودند ولى در خفاء سخت ترین ‏دشمنى را انجام مى دادند تا آنكه خدا او را به جوار رحمت خویش خواند، و نیز پدر شما در یك چنین موقعیتى ‏قرار داشت یك گروه و جمعیت تصمیم بر یاریش گـرفـتند و در كنار او با دشمنانش جنگیدند و سه گروه دیگر با او ‏جنگیدند تا اجلش ‍فرا رسید و امروز شما هم در چنین موقعیتى قرار دارید، هر كه عهدشكنى كند و بیعت خود را ‏نقض نماید جز به خودش لطمه نمى زند و خداوند از بندگانش بى نیاز است ما در اطاعـت شمائیم ما را به هر ‏سو مى خواهى اعزام فرما به شرق یا به غرب ، بخدا قسم از مـقـدرات الهى ناراضى نیستیم و از لقاء پروردگار ‏هم خوشحالیم نیت و عقیده ما آن است كه دوست بداریم هر كه را كه شما دوست دارید و دشمن بداریم هر ‏كه را كه شما دشمن دارید.

بیشتـر یاران حسین عـلیه السلام همانند نافع سخن گفتند و امام علیه السلام از آنان تقدیر و تشكر كرد.4

 

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


پی نوشت ها:‏

‏1- الحسین فـى طریقه ص 143 كامل ج 3 / ص 379 - اعیان الشیعه ج 1 / ص 598.

‏2- حیاة الحسین ج 3/ص 97 - بلاغة الحسین ص 35.

‏3- بلاغة الحسین ص 34 - اعیان الشیعه ج 1/ص 598 - ابصارالعین ص 7 - حیاة الحسین ج 3/ص 98.

‏4- حیاة الحسین ج 3/ص 98 - اعیان الشیعه ج 3/ص 598 - بلاغة الحسین ص 34 - ابصارالعین ص 7 و عقدالفرید ‏ج 4/ص 380


حائل شدن بین آب و امام حسین علیه السلام

محرم

ابن زیاد در تعقیب نامه قبلى نامه دیگرى براى ابن سعد فرستاد كه بین حسین و یارانش و بین آب حائل شو و ‏مگذار قطره آبى بنوشند! 1

عـمـر بن سعد بلافاصله عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شریعه فرات گماشت تـا امـام و یارانش را از ‏استـفـاده آب و بردن آن به خیام حسینى جلوگیرى نمایند و چون تـشنگـى بر امـام و یاران فـشار آورد امـام به ‏قـمـر بنى هاشم جناب ابى الفـضل العـباس فرمود: برو قدرى آب بیاور، حضرت عباس با سى نفر سوار و بیست ‏نفـر پـیاده درحالیكه نافع بن هلال پرچم را بدوش گرفته و پیشاپیش حركت مى نمود به شریعـه فـرات نزدیك ‏شدند عمرو بن حجاج به نافع گفت : كیستى ؟ پاسخ داد: نافـعـم ، پـرسید براى چـه آمـدى ؟ گـفـت براى ‏آشامـیدن آبى كه شمـا بین ما و آن حائل شدید، عمرو گفت : بخور گوارایت باد، نافع گفت : به خدا نمى آشامم ‏در حالیكه حسین و یارانش تـشنه اند اطرافـیان عمرو گفتند: ما را اینجا نگهبان قرار داده اند كه نگذاریم آب را ‏ببرند نافع اعتنائى به گفتار آنان ننمود و به پیادگان گفت : مشكها را پـر كنید عمرو بن حجاج و سپاهیانش آمدند ‏كه نگذارند، جناب عباس و نافع به آنها حمله نموده و متفرقشان ساختند وقتى پیادگان ظرفها را پر از آب نمودند ‏عمرو و سپاهیانش راه را بر آنان بستند جناب عباس و همراهان با آنان به نبرد برخاستند و آنها را به جاى خود ‏بازگـرداندند و آبرا به خـیام رساندند و این جریان سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام اتفاق افتاد. 2

پستى تا كجا و چه قدر

مـردم كوفـه سالها تحت حكومت عدالت گستر على علیه السلام قرار داشتند و رفتار با مـعـاویه را در صفین پس ‏از سلطه بر فرات و ممانعت سخت و شدید معاویه هنگامیكه آب در اخـتـیار آنان بود دیده اند و روش بزرگوارانه ‏حسین علیه السلام را با حر و سپاهیانش آنهم در بیابانى دور از آب كه اگر حسین آنان را سیراب نمى كرد ‏شاید اكثر آنها از تـشنگى هلاك مى شدند و یا اقلا براى به دست آوردن آب مجبور مى شدند حسین را براى ‏مـدت زمـانى به حال خـود رها كنند و در پى رفع تشنگى بر آیند، مشاهده كرده بودند گـویا در كربلا با مشاهده ‏قدرت و كثرت جمعیت مسخ گشته كه نه تنها از جلوگیرى آب شرمنده نشدند بلكه به آن افتخار هم مى نمود كه ‏داستانهاى زیر گواه بر آن است :

‏1 ـ مهاجرین اوس تمیمى با صداى بلند فریاد مى كشید: حسین آب را مى بینى چگونه موج مى زند به خدا ‏قسم نمى گذارم مزه آب را بچشى تا بمیرى !!

امام علیه السلام فرمود:

‏« امیدوارم خدا مرا سیراب گرداند و شما را از آشامیدن منع نماید. » 

‏2 ـ عـمرو بن حجاج كه خود از كسانى بود كه كه با حسین علیه السلام مكاتبه نموده و او را دعـوت به آمـدن به ‏كوفه كرده و اكنون مسئول شریعه فرات است نزدیك لشكرگاه امـام آمـد و فـریاد كشید: حسین ! فرات را مى ‏بینى سگها در آن غوطه مى خورند و الاغها و خـوكها از آن مـى آشامـند لیكن شما یك قطره از آن نخواهى ‏آشامید تا آنكه حمیم جهنم را بیاشامى !!

‏3 ـ عـبدالله بن حصین ازدى بسوى خیمه گاه امام مى دوید و فریاد مى كشید: حسین ! آب را مـى بینى كه ‏مانند آسمان كبود موج مى زند به خدا قسم یك قطره از آن نخواهى چشید تا آنكه از تشنگى بمیرى !!

امـام عـلیه السلام كه این زخم زبان را كه از شمشیر برنده تر و از آتش ‍سوزاننده تر بود شنید دستها را به ‏نفرین به طرف آسمان بلند كرد و گفت اللهم اقتله عطشا و لا تغفرله ابدا.

‏(( خدایا او را با تشنگى بكش و هرگز او را نیامرز. )) 

حمید بن مسلم گوید: پـس از واقـعـه كربلا عـبدالله مریض شد به عبادتش رفتم به خدائى كه جز او خدائى نیست او را دیدم كه آنقدر ‏آب مى خورد كه شكمش ورم مى كرد، سپس قى مى نمود و صداى العطش العطش بلند مى كرد باز آب مى ‏خورد تا ورم مى كرد همچنین بود تا مرد.3

اینها براى خود شیرینى نزد عبیدالله بن زیاد با بى شرمى این كلمات زشت و ركیك را بر زبان مى آوردند كه گویا ‏حسین نه فرزند پیامبر آنها است و نه مسلمان .

اینها درحالیكه مى دیدند اطفال حسین از تشنگى مشرف به مرگند و آب را در برابر خود مـشاهده مى كنند، ‏انگیزه اى براى آنها در این عمل ناجوانمردانه جز پستى و وحشیگرى نمى تـوان تـصور نمـود البتـه در برابر اینها ‏افرادى هم در میان سپاهیان بودند كه این عمل وحشیانه و غیر انسانى را تقبیح نموده و بر عمر سعد ایراد ‏گرفتند لیكن به او اثر نكرد.‏

چـون آب در خـیمـه گـاه ابى عـبدالله علیه السلام نایاب شد صداى زنان و كودكان از تـشنگـى بلند گشت ، ‏حسین علیه السلام كلنگى برگرفت و پشت خیمه هاى زنان آمد و نوزده قدم به طرف قبله بر شمرد سپس ‏شروع كرد به كندن زمین، هنوز چیزى نكنده بود كه ناگـهان چـشمـه آب گـوارائى نمـودار شد حسین عـلیه ‏السلام و تـمـام یاران و اهل بیت آب نوشیدند و ظرفها را پر كردند آنگاه آب فروكش كرد و اثرى از آن باقى نماند

انتقاد یزید بن حصین از عمر بن سعد

محرم

هنگامى كه تشنگى بر حسین و اهل بیت و یارانش فشار آورد یزید بن حصین همدانى به امام عـرض كرد: اجازه ‏مـى دهى با عمر سعد در مورد آب سخن بگوییم ؟ حضرت فرمود: خود دانى .

همدانى بر ابن سعد وارد شد و سلام نكرد، عمر سعد گفت : برادر همدانى چرا بر من سلام نكردى مگر مرا ‏مسلمان نمى دانى ، من خدا و رسولش را مى شناسم و به آن معتقدم .

همـدانى: اگر مسلمان بودى به قتل فرزند پیامبر اقدام نمى كردى ، گذشته از این آب فـرات را سگـها و خـوكها ‏مـى آشامـند اما حسین پسر فاطمه و برادران و خانواده اش از تـشنگـى مـى مـیرند و آب را از آنان دریغ مـى ‏كنى و خیال مى كنى خدا و پیامبر را مى شناسى ؟

عـمـر سعـد مـدتـى سر به زیر افكند آنگاه سربرداشت و گفت : برادر همدانى ابن زیاد حكومت رى را به من ‏سپرده و هر چه مى اندیشم نمى توانم از حكومت رى دست بكشم.

یزید همـدانى به خـدمـت امـام عـلیه السلام بازگـشت و عـرض كرد: یابن رسول الله عـمـر سعـد تـصمـیم ‏گـرفـتـه به خـاطر حكومـت رى تـو را به قتل برساند.4

 

حسین علیه السلام و چشمه آب 

چـون آب در خـیمـه گـاه ابى عـبدالله علیه السلام نایاب شد صداى زنان و كودكان از تـشنگـى بلند گشت ، ‏حسین علیه السلام كلنگى برگرفت و پشت خیمه هاى زنان آمد و نوزده قدم به طرف قبله بر شمرد سپس ‏شروع كرد به كندن زمین ، هنوز چیزى نكنده بود كه ناگـهان چـشمـه آب گـوارائى نمـودار شد حسین عـلیه ‏السلام و تـمـام یاران و اهل بیت آب نوشیدند و ظرفها را پر كردند آنگاه آب فروكش كرد و اثرى از آن باقى نماند.

خبرگزاران داستان چشمه را به ابن زیاد گزارش نمودند.

عبیدالله زیاد از این خبر بر آشفت و نامه اى به عمر سعد نوشت بدین مضمون :

به مـن رسیده است كه حسین چاه حفر مى كند و به آب مى رسد و خود و اصحابش آب مى نوشند همینكه ‏نامه اى به تو رسید تا آنجا كه مى توانى او را از كندن چاه بازدار و بر آنها منتهى درجه سخت بگیر و آنها را از ‏نوشیدن آب بازدار.

نامـه ابن زیاد كه به سردار كوفه رسید مراقبت ها را تشدید كرد و نگهبانان فرات را مضاعف گردانید كه مبادا یكى ‏از یاران حسین از فرات آب بیاشامد.5

 

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


پی نوشت ها:‏

‏1- ابن زیاد مانند اربابانش معاویه و یزید پیوسته حقایق را وارونه جلوه مى داد در این نامه خواسته محاصره ‏عثمان و جلوگیرى از بردن آب به خانه او را هنگام كشتنش به امیر المومنین على علیه السلام و یارانش نسبت ‏دهد در حالیكه قضیه بر عكس است و تاریخ نشان مى دهد كه اولا امیر المومنین حسنین را بیارى عثمان ‏فرستاد در حالیكه معویه كه به درخواست عثمان به كمك او آمده بود با سپاهیان خود در خارج مدینه توقف نمود ‏و در انتظار پـایان كار بود ثـانیا امـام حسن بدستور پدر بزرگوارش آب بخانه عثمان برد و محاصره كنندگان به ‏احترامش مانع نشدند.

‏2- اعـیان الشیعـه ج 1/ص 599 - ابصار العین ص 8 - بحارج 44/ص 388 - كامل ج 4/ص 54 - ارشاد ص 228 - ‏طبرى ج 7/ص 312.

‏3- حیاة الحسین ج 3، ص 137. نفس المهموم ص 215.

‏4- كشف الغمه ج 2/ص 226 - نفس المهموم ص 217.

‏5- حیاة الحسین ج 3/ص 140 - بحارج 44/ص 387 - نفس المهموم 217.‏


حسين دشمن را سيراب مى كند

نوحه، محرم، حر

حسين و حربن يزيد در شراف

امـام حسين عـليه السلام از بطن عـقـبه حركت فـرمـود مـنازل و اقـصه و قـرعـاء و مـغـيثه را كه فواصل بين آنها ‏كم بود پشت سر نهاد تا به مـنزل شراف رسيد و شب را در آنجا بيتوته كرد و به هنگام سحر دستور فرمود: كه ‏ياران آب زياد با خود بردارند و در اين زمينه تاكيد فراوان كرد، اصحاب ابى عبدالله عـليه السلام عـلاوه بر مـشكها ‏هر چـه ظروفـى با ايشان بود كه مى شد با آنها آب حمـل كنند پر كردند، امام عليه السلام از شراف حركت نمود ‏و تا نزديك ظهر به راه خود ادامه داد، در اين موقع يكى از ياران تكبير گفت ، امام فرمود: الله اكبر، چرا تكبير ‏گفتى؟ عـرض كرد از دور نخـلستـانى را ديدم ، بعضى از ياران گفتند: ما در اين مكان هرگز درخت خرمائى نديده ‏ايم ، امام فرمود: دقيق بنگريد چه مى بينيد؟

اصحاب چون نيك نظر كردند گفتند: به خدا نيزه ها و گوشهاى اسبان را مى بينيم ، امام هم فـرمـود كه مـن نيز ‏چنين مى بينم آيا جايى را سراغ داريد كه پناهگاه خود سازيم كه اگر بخواهند با ما وارد جنگ شوند از خود دفاع ‏نماييم ؟

گفتند: آرى در اينجا كوهى است به نام ذوحُسَم .

پـس بجانب كوه روان شدند و در سمـت چـپ كوه فـرود آمـدند و خـيمـه ها را برپـا نمودند.1

 

حسين دشمن را سيراب مى كند

زمـانى نگـذشت كه حربن يزيد رياحى تـمـيمـى با هزار سوار رسيدند و مـقـابل امـام ايستـادند، امـام حسين و ‏يارانش هم شمـشيرها را حمـايل نموده و برابر آنها صف كشيدند، امام عليه السلام آثار تشنگى را در آنها ‏مشاهده فـرمـود و به جوانان خـود دستور داد تا آنها را سيراب كنند و اسبهايشان را هم آب دهند ياران امام عليه ‏السلام سربازان حر را سيراب كردند و سپس ‏‎‏ ظرفها و طشت ها را پر از آب نمودند و اسبهاى آنها را هم سه بار ‏و چهار بار و پنج بار آب دادند.

عـلى بن طعـان محاربى مى گويد: من آخرين فرد سپاهيان حر بودم كه به آنجا رسيدم و تـشنگـى مرا و اسبم را ‏از پاى در آورده بود امام حسين وقتى حالت مرا مشاهده كرد فرمود: انخ الراوية . يعنى شترى كه آب بار دارد ‏بخوابان ، من سخن حضرت را درك نكردم چون مـا راويه را به مـشك آب مـى گـوييم و در لسان اهل حجاز راويه ‏به شتـر نر حامـل آب گـفـتـه مـى شود، سپـس امـام فـرمـود: انخ الجمل پسر برادر، شتر را بخوابان ، من شتر را ‏خواباندم ، فرمود: آب بياشام ، خواستم آب بخـورم از اطراف مشك مى ريخت ، فرمود: دهانه مشك را برگردان ، ‏ندانستم چه كنم ، حضرت خود آمد و سر مشك را برگردانيد و آب آشاميدم و اسبم را هم آب دادم آنگاه امام ‏عليه السلام از حر پرسيد كه با مايى يا عليه ما؟

حر گفت : بلكه عليه شمائيم اى ابا عبدالله .

امام فرمود: لا حول و لا قوة الا باللّه .2

 

امام براى دو سپاه امامت مى كند

وقتى ظهر فرا رسيد امام حسين عليه السلام به حجاج بن مسروق فرمود اذان بگو و هنگام اقامه امام عليه ‏السلام با عبا و ازار و نعلين خارج شد و چنين آغاز سخن فرمود:

‏« پس از حمد و ثناى پروردگار، مردم من در نزد خدا و شما معذورم براى آنكه به سوى شمـا نيامـدم مگر پس از ‏دريافت نامه هاى شما و آمدن فرستادگانتان كه ما امامى نداريم نزد مـا بيا شايد خدا به وسيله تو ما را به راه ‏راست هدايت سازد و لذا من هم به سوى شما آمدم حال اگـر بر عـهد و پـيمان خود باقى هستيد با تجديد عهد ‏و ميثاق مرا مطمئن سازيد، و اگـر از قـول و عـهد خـود برگشته ايد و آمدنم خوشايند شما نيست به همان ‏مكانى كه از آنجا آمده ام برمى گردم .

اطرفـيان حر سكوت نمودند زيرا اكثرشان با مسلم بيعت كرده و براى امام نامه نوشته بودند امـام به مـؤذن ‏فـرمـود اقـامه بگو، و پس از اقامه به حر فرمود: مى خواهى با يارانت نماز بخوانى ؟ حر گفت : نه شما بخوانيد ‏ما هم به شما اقتدا مى كنيم .

امام حسين عليه السلام به نماز ايستاد و هر دو گروه به امام اقتداء نمودند.3

حر گـفـت : به خدا قسم كه من از اين نامه ها و فرستادگانى كه شما مى گوئيد اطلاعى ندارم امام عليه ‏السلام به عقبة بن سمعان فرمود: خورجين نامه ها را بياور. عـقـبه خـورجين را آورد و امـام نامـه ها را از خـورجين بدر آورد و در مـقـابل حر قرار داد حر با تعجب تمام از زيادى ‏نامه ها و كسانى كه اين همه نامه نوشته اند و امـام را يارى نكرده اند گفت : من از كسانى نيستم كه با شما ‏مكاتبه نموده اند و به مـن دستـور داده شده وقتى به شما برخورد نمودم از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه ‏نزد عبيدالله ببرم امام عليه السلام فرمود: «مرگ به تو نزديك تر است از انجام اينكار.»

حر با حسين عليه السلام درگير مى شود

پـس از پايان نماز ظهر هر دو گروه به جايگاه خود بازگشتند و به هنگام عصر نيز امام دستـور فـرمـود براى اقـامه ‏نماز جماعت حاضر شوند و سپاهيان حر نيز در جماعت شركت نمـود و به امـام عـليه السلام اقتدا نمودند و پس ‏از پايان نماز امام حسين عليه السلام خطبه ديگرى بدين شرح ايراد فرمود:

محرم، امام حسين

‏«پـس از حمـد و ثـناى پروردگار، اى مردم ، اگر از خدا بپرهيزيد و حق اهلش را بشناسيد خدا را خوشنود كرده ‏ايد، و ما اهلبيت پيامبر سزاوارتريم به ولايت امر شما از اين گروهى كه به ناحق مدعى آنند و در ميان شما به ‏جور و ستم حكم روايى مى نمايند، و اگر از آمدن ما ناخـشنوديد و حق ما را نمى دانيد و نمى شناسيد و راى ‏شما از آنچه كه براى ما نوشته ايد برگـشتـه و اينك راى شما غير از آن است كه فرستادگانتان به ما رسانده اند ‏به جاى خود برمى گرديم .

حر گـفـت : به خدا قسم كه من از اين نامه ها و فرستادگانى كه شما مى گوئيد اطلاعى ندارم امام عليه ‏السلام به عقبة بن سمعان فرمود: خورجين نامه ها را بياور.

عـقـبه خـورجين را آورد و امـام نامـه ها را از خـورجين بدر آورد و در مـقـابل حر قرار داد حر با تعجب تمام از زيادى ‏نامه ها و كسانى كه اين همه نامه نوشته اند و امـام را يارى نكرده اند گفت : من از كسانى نيستم كه با شما ‏مكاتبه نموده اند و به مـن دستـور داده شده وقتى به شما برخورد نمودم از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه ‏نزد عبيدالله ببرم امام عليه السلام فرمود: «مرگ به تو نزديك تر است از انجام اينكار.» 

سپـس امـام دستـور فـرمـود: سوار شويد، و چون اصحاب سوار شدند و زنان را هم سوار كردند، امام فرمود ‏برگرديد، وقتى خواستند به طرف حجاز برگردند سپاهيان حر مانع شدند و راه مراجعت را بر امام و ياران بستند.

امام به حر فرمود: مادر به عزايت گريه كند چه مى خواهى ؟

حر سر را فرود آورد و پس از اندكى تامل رو به امام كرد و گفت :

اگر غير از تو هر كس ديگرى از عرب در هر مقامى كه باشد نام مادرم را مى برد من هم نام مـادرش را به زشتى ‏ياد مى كردم اما درباره مادرت جز به نيكوترين وجهى كه قادر به بيان آن باشم ياد نمى كنم .

با برخورد مؤدبانه حر خشم امام آرام شد و فرمود: چه اراده دارى ؟ ـ مى خواهم تو را نزد امير عبيدالله زياد ببرم .

ـ من از تو بيعت و پيروى نمى كنم .

ـ من هم از تو دست برنمى دارم .

حر احساس كرد اگر گفتگوى با حسين به اين سبك ادامه يابد ممكن است به جنگ مي انجامد لذا گـفـت : مـن ‏مـامـور جنگ با شما نيستم و ماموريتم فقط آن است كه از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه برسانم و اينك كه ‏از آمدن به كوفه خوددارى مى نمائيد پس راهى را انتخاب كنيد كه نه به كوفه منتهى شود و نه به مدينه تا از ‏ابن زياد كسب تكليف كنم شايد خدا رستگارى را روزى من فرمايد و مبتلا به جنگ با شما نشوم ، و لذا امام ‏طرف چپ راه عـذيب و قادسيه را برگزيد و حركت فرمود و حر با سپاهيانش همراه امام حركت نمودند و كاملا ‏مراقب حضرت بودند.4


پي نوشت ها:‏

‏1- الحسين فى طريقه الى الشهاده ص 94 - حياة الحسين ج 3/ص 73 - طبرى ج 7/ص 295 - ارشاد ص 223.

‏2- ابصار العين ص 7 الحسين فى طريقه ص 98 - بلاغة الحسين ص 31 - اعيان الشيعـه ج 1 / ص ‍595 - بحار ج ‏‏44 / ص 376 - ارشاد مـفـيد ص 224 - كامل ج 3 / ص 375.

‏3- ارشاد ص 224 - كامل ج 4 /ص 47 - طبرى ج 7 /ص 297.

‏4- مـقـاتـل الطالبين ، ص 111، اعـيان الشيعـه ، ج 1، ص 596، كامل ج 4، ص 47، حياه الحسين ، ج 3، ص ‍76، ‏الحسين فى طريقه ، ص 100، ارشاد ص 225. طبرى ج 7، ص 299.


حسين عليه السلام در كنار قبر پيامبر

پيام سازمان تبليغات اسلامي به مناسبت فرارسيدن ايام خونبار محرم

‏1 - ابن اعثم گويد:

شبى حسين از خانه اش بيرون شد و كنار قبر جدش آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين بن ‏فاطمه ام ؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه اى كه در امت خويش بر جاى گذاشتى . اى پيامبر خدا! ‏بر آنان گواه باش كه مرا يارى نكردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگه نداشتند. اين شكايت من به محضر توست ‏تا روزى كه ديدارت كنم . درود خدا بر تو باد!

آنگاه به نماز ايستاد و پيوسته در ركوع و سجود بود.1

‏2 - طبرى گويد:

ابو مخنف با سند خويش از ابو سعيد مقبر نقل كرده است : به حسين نگريستم كه وارد مسجد مدينه مى شد ‏و پياده بود و به دو نفر تكيه داده بود، گاهى به اين و گاهى به آن و اين شعر يزيد بن مفرغ را مى خواند:

سپيده دمان ، ستوران را نرمانم و مرا يزيد نخوانند، آن روز كه از روى ترس ، دست در دست ستم بگذارم ، در ‏حالى كه مرگها در كمين منند تا تنها بمانم .

گويد: پيش خود گفتم : به خدا قسم تمثل جستن او به اين دو بيت ، بى هدف نيست . دو روز نگذشت كه خبر ‏رسيد به مكه رفته است.2

 

بار دوم ، كنار قبر پيامبر  

‏3 - ابن عثم نوشته است :

سحرگاه امام حسين به خانه اش برگشت . شب دوم باز هم به زيارت قبر پيامبر رفت . دو ركعت نماز خواند. پس ‏از نماز چنين مى گفت :

خداوندا! اين قبر پيامبرت محمد است . من هم پسر دختر محمدم . كارى پيش آمده است كه مى دانى . خدايا! ‏من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم . اى خداى با جلالت و احترام ! به حق اين قبر و صاحبش از تو مى ‏خواهم آنچه رضاى تو در آن است برايم برگزينى .

امام حسين در ‏عـالم رؤيا رسول خـدا را مشاهده كرد كه گروهى از فرشتگان اطرافـش را گـرفـتـه اند و بسوى او مـى آيد تـا ‏مقابل حسين رسيد و او را در برگرفت و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: ‏«حبيبم حسين گويا مى بينم بهمين زودى در خونت غوطه ور مى شوى، و گروهى از امتم تـرا در زمـين كربلا ‏مـى كشند، و در حاليكه تشنه اى، از آب هم مضايقه مى كنند و با اين حال امـيد شفاعت مرا دارند بخدا ‏سوگند در روز قيامت آنها در پيشگاه خدا هيچ بهره اى ندارند.»

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خواب حسين (عليه السلام)

محرم، امام حسين

امـام حسين پـس از وداع با قبر رسول خدا سر را روى قبر گذاشت و گريست ، تا نزديك صبح بخـواب رفـت در ‏عـالم رؤيا رسول خـدا را مشاهده كرد كه گروهى از فرشتگان اطرافـش را گـرفـتـه اند و بسوى او مـى آيد تـا ‏مقابل حسين رسيد و او را در برگرفت و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود:

‏«حبيبم حسين گويا مى بينم بهمين زودى در خونت غوطه ور مى شوى، و گروهى از امتم تـرا در زمـين كربلا ‏مـى كشند، و در حاليكه تشنه اى، از آب هم مضايقه مى كنند و با اين حال امـيد شفاعت مرا دارند بخدا ‏سوگند در روز قيامت آنها در پيشگاه خدا هيچ بهره اى ندارند.» 

‏«اى حبيب من حسين جان پدر و مادر و برادرت نزد منند و در اشتياق ديدار تو و براى تو در بهشت درجاتى است ‏كه هرگز به آنها نمى رسى مگر با شهادت» 

امـام حسين در خواب به جدش عرض مى كند: يا جداه نيازى به ماندن در دنيا ندارم مرا با خود ببر و در منزل خود ‏جاى ده .

رسول خـدا مـى فرمايد: تو ناگزيرى كه در دنيا باشى تا شربت شهادت را بنوشى همـانا خـدا براى تـو ثـواب ‏بزرگى رقم زده است پس تو با پدر و برادر و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت يكجا و با هم محشور مى شويد ‏تا وارد بهشت شويد، حسين عليه السلام وحشت زده از خواب بيدار شد و برايش يقين شد كه حتما كشته ‏خواهد شد، بستگان خود را جمع كرد و خوابش را براى آنان بيان كرد همگى محزون و مغموم شدند و گريستند ‏بطوريكه در شرق و غرب عالم كسى مانند آنها غمگين و گريان نبود.3


پي نوشت ها:‏

‏1- همان ، ص 19.

‏2- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 271.

‏3- بحارج 44 ص 328 - حياة الامام الحسين ج 2/ص 259 - ينابيع الموده ص 334.‏


اعزام نيرو به كربلا و سياست ظالمانه

محرم

با اينكه ابن زياد تعداد ياران حسين را مى دانست مع ذلك تا آنجا كه مى توانست نيرو اعـزام كرد، مـبادا حادثه ‏غير مترقبه اى رخ دهد و جنگ با حسين به نتيجه نرسد لذا پس از اعـزام عـمر سعد مرتبا تجهيز سپاه مى كرد و ‏به كربلا روانه مى نمود چنانكه طرماح مى گويد: يك روز قبل از آنكه از كوفه خارج شوم به ظهر كوفه عبور كردم ‏جمعيتى را ديدم كه هرگز چنين جمعيتى را در يك جا نديده بودم پرسيدم : اين تجمع براى چيست ؟

گفتند: جمع شده اند تا سان ببينند و سپس به جنگ حسين اعزام گردند اسامى فرماندهان و تعداد تحت ‏فرماندهى آنان بدين شرح است :

‏1 ـ حربن يزيد رياحى با هزار نفر 2 ـ عمر سعد با چهار هزار نفر 3 ـ يزيد بن ركاب كلبى با دو هزار نفر 4 ـ حصين ‏بن تميم سكونى با چهار هزار نفر 5 ـ مازنى با سه هزار نفر 6 ـ نصر بن خرشه با دو هزار نفر 7 ـ كعب بن طلحه ‏با سه هزار نفر 8 ـ شبث بن ربعـى با هزار نفر 9 ـ حجاربن ابجر با هزار نفر 10 ـ يزيدبن حارث بن رويم با هزار نفـر ‏‏11 ـ شمـر بن ذى الجوشن با چـهار هزار نفـر و پـيوسته تجهيز سپاه و ارسال مى نمود.

تا تعداد سپاهيان سواره و پياده اعزامى به كربلا به سى هزار نفر رسيد.

گـرچـه گـفتار ديگرى در تعداد سپاهيان عمر سعد در تاريخ آمده ليكن عدد سى هزار نفر صحيح تـرين اقـوال ‏است چـنانكه از امام صادق عليه السلام نيز چنين روايت شده است. 1

 

فرار سپاهيان كوفه

در نامـه اى كه مـردم كوفـه به امام حسين عليه السلام نوشتند كه ذكر آن گذشت اظهار داشتـند صدهزار نفـر ‏نيرو در انتظار شما است ، هر چند به نظر مى رسد كوفه چنين استعدادى نداشته و خالى از مبالغه نيست ولى ‏با اصرار زيادى كه ابن زياد براى اعزام نيرو داشت مـى بايد بيش از سى هزار نفر اعزام شده باشد چنانكه بعضى ‏از مورخين پـنجاه هزار نفـر و برخـى هشتـاد هزار نفـر نيز ثـبت كرده اند ولى جمـع بين اقـوال به اين است كه از ‏كوفه اين تعداد اعزام شدند ليكن چون بيشترشان حاضر به جنگ با حسين نبودند فرار مى كردند.

چنانكه از بلاذرى در انساب الاشراف نقل شده : فرماندهى را با هزار نفر از كوفه اعزام كردند ولى بيش از ‏سيصد يا چـهارصد نفـر به كربلا نمـى رسيدند و نيز نقل شده كه ابن زياد عمرو بن حريث را در كوفه به جاى خود ‏گماشت و شخصا به نخيله كه لشكرگاه بود آمد و در آنجا احساس كرد افراد يك نفره و دو نفره و سه نفره از ‏طريق فـرات به كربلا مى روند و به حسين ملحق مى گردند، لذا دستور داد جسر را ببندند و بر آن مراقب بگمارند ‏تا كسى نتواند عبور كند.2

 

سياست ظالمانه در جمع آورى نيرو

ابن زياد براى اينكه هم مردم كوفه را بسيج كند و از فرار افراد جلوگيرى نمايد از هيچ جنايتى كوتاهى نمى كرد، ‏و هر عمل غير انسانى را مرتكب مى شد!

در اين داستان دقت كنيد: ابن زياد دستور داد منادى در شهر اعلان كند: هر كه در شهر بماند و به جنگ حسين ‏نرود خونش بر ما حلال است .

پس از اين اعلاميه شخص غريبى را يافتند. او را نزد ابن زياد بردند، ابن زياد از وضع او پـرسيد، گـفـت مـن مـردى ‏غـريب و اهل شامم از يك نفر عراقى طلب داشتم آمده ام طلبم را وصول كنم .

ابن زياد گـفت : او را بكشيد تا براى كسانى كه به جنگ حسين نمى روند عبرتى باشد دستور ابن زياد اجراء ‏شد و او را كشتند.3

چنانكه از بلاذرى در انساب الاشراف نقل شده : فرماندهى را با هزار نفر از كوفه اعزام كردند ولى بيش از ‏سيصد يا چـهارصد نفـر به كربلا نمـى رسيدند و نيز نقل شده كه ابن زياد عمرو بن حريث را در كوفه به جاى خود ‏گماشت و شخصا به نخيله كه لشكرگاه بود آمد و در آنجا احساس كرد افراد يك نفره و دو نفره و سه نفره از ‏طريق فـرات به كربلا مى روند و به حسين ملحق مى گردند، لذا دستور داد جسر را ببندند و بر آن مراقب بگمارند ‏تا كسى نتواند عبور كند

تصميم به ترور ابن زياد

ياران وفـادار حسين عـليه السلام براى نابود كردن دشمنان آن حضرت از پاى نمى نشستـند و آنچه كه به ‏فكرشان مى رسيد اعمال مى نمودند چنانكه عمار بن ابى سلامه دالابى كه يكى از شجاعان كوفه بود و جزء ‏سپاهيان اعزامى به نخيله اعزام شده بود تـصمـيم گرفت عبيدالله ابن زياد را ترور نمايد ليكن در اثر محافظت ‏شديد و مراقبين فـراوان اين كار برايش ‍مقدور نشد لذا كوشيد تا از نخيله فرار كرد و به حسين عليه السلام ‏پيوست و جز شهداى كربلا به حساب آمد. 4

 

پيك عمر بن سعد بسوى امام عليه السلام

ماه محرم آمد و محرم شدم به تيغ

عـمر بن سعد روز ششم محرم رؤساى قبائل و عشاير كوفه را جمع نمود و از آنان خواست كه يك نفر بسوى ‏امام حسين برود و از علت آمدن حضرت جويا شود، همگى معذرت خواستند و از حسين عـليه السلام شرم ‏داشتند زيرا آنها نامه نوشته و امام را دعوت كرده بودند فـقـط كثـيربن عبدالله كه مردى شجاع و بيباك و سفاك ‏بود برخاست و گفت من مى روم و اگر بخواهى او را ناگهانى مى كشم .

عـمر سعد گفت نمى خواهم او را به قتل برسانى برو و از او بپرس براى چه به اينجا آمده اى ؟

كثير حركت كرد چون نزديك حسين رسيد ابو ثمامه صائدى او را ديد خدمت امام عرض كرد: اين مرد بدترين مردم ‏روى زمين و خونريز و تروريست است و بلند شد و به كثير گفت : شمشيرت را بينداز، كثير گفت : نه به خدا ‏چنين نخواهم كرد من فرستاده اى هستم كه اگر گوش فرا داريد ابلاغ رسالت كنم والا بازگردم .

ابو ثمامه گفت : من دسته شمشير تو را مى گيرم آنگاه سخن بگو.

كثير گفت : نمى گذارم شمشيرم را لمس كنى .

ابو ثـمـامه گفت : پيامت را به من بگو تا به حضرت برسانم و تو را كه مرد فاجرى هستـى نمـى گذارم به حضور ‏امام برسى ، پس به يكديگر بد و ناسزا گفتند و كثير برگـشت و عمر سعد را از ماوقع مطلع ساخت ابن سعد ‏هم قرة بن قيس حنظلى را به سوى امـام روانه نمـود وقـتـى نزديك امام رسيد حضرت به اصحاب فرمود: آيا اين ‏مرد را مى شناسيد؟

حبيب بن مـظاهر گـفـت : بلى او از حنظله تميم و پسر خواهر ما است و خوش نيت است و من تـصور نمى ‏كردم كه در سپاه عمر سعد و در اين جنگ حضور يابد قرة بن قيس حضور امام رسيد و سلام كرد و پـيام عـمـر بن ‏سعـد را به حضرت رسانيد امـام عـليه السلام فرمود: « مـردم شهر شمـا به مـن نامـه نوشتـه اند كه به سوى ‏شمـا بيايم حال اگر از آمدنم ناخوشاينديد برمى گردم »

حبيب بن مظاهر او را گفت : واى بر تو قـرة چـرا به اين گروه ستم پيشه پيوسته اى بيا اين مرد (حسين عليه ‏السلام ) را يارى كن كه خـدا بوسيله جدش ترا مؤيد به كرامت فرمايد قرة گفت : نزد عمر سعد بروم و پـاسخ ‏پـيامـش را برسانم سپس در اين باره انديشه خواهم كرد و رفت نزد ابن سعد و پاسخ امام را رسانيد.

عـمر بن سعد گفت : اميدوارم خداوند مرا از جنگ با حسين عليه السلام نجات دهد و جريان را براى ابن زياد ‏نوشت .

ابن زياد وقتى نامه ابن سعد را خواند گفت :‏

‏« اكنون كه چنگالهاى ما به او بند شده و او را فرا گرفته در صدد رهائى خود بر آمده است و حال آنكه راهى براى ‏نجات او نيست ! » 

سپـس به ابن سعـد نوشت كه به حسين و يارانش بيعـت يزيد را عرضه كن اگر قبول نمودند آن وقت راى نظر ما ‏اعلام مى شود.

امـا ابن سعد نامه ابن زياد را به اطلاع امام نرسانيد زيرا مى دانست كه حسين پيشنهاد ابن زياد را نمى پذيرد و ‏هرگز با يزيد بيعت نخواهد كرد. 5

 

منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


پي نوشت ها:

‏1-اعيان الشيعه ج 1/ص 598 - مقاتل الطالبين ص 112 - بحار ج 44/ص 384 - حياة الحسين ج 3/ص 123.

‏2- حيات الحسين ج 3/ص 118.

‏3- ابصارالعين ص 8.

‏4- حياة الحسين ج 3/ص 119.

‏5- اعيان الشيعه ج 1/ص 599 - بحارج 44/ص 53 - حياة الحسين ج 3/ص 126- ارشاد مفيد ص 7 و 22- طبرى ج ‏‏7/ ص 310


حکومت ری یا ریختن خون حسین؛ کدامیک؟

محرم

نامه ابن زیاد به حسین علیه السلام

حربن یزید ریاحى جریان نزول حسین علیه السلام را به كربلا به ابن زیاد گزارش نمود و عبیدالله كه از جریان رسیدن امام ‏حسین در كربلا واقف گردید نامه اى بدین شرح به امام حسین علیه السلام نوشت :

«حسین ، به من گزارش رسیده كه تو در كربلا فرود آمده اى و امیرالمؤ منین یزید! به مـن نوشته است كه در ‏جاى نرمى استراحت نكنم و از نان سد جوع ننمایم تا ترا به خداى لطیف و خـبیر برسانم (یعنى بكشم ) یا اینكه ‏بحكم من و حكم یزید تسلیم شوى.»

ابن زیاد نامه را بوسیله پیكى براى امام حسین فرستاد و امام پس از خواندن نامه را به زمـین انداخت و فرمود: ‏‏(( مردمى كه خریدار خشنودى مخلوق در مقابل غضب و نارضایتى خالق و آفریدگار باشند رستگار نخواهند شد. ‏‏)) 

فرستاده ابن زیاد از امام مطالبه پاسخ نمود و امام فرمود: این نامه جواب ندارد پیك ابن زیاد ماوقع را به عبیدالله ‏گزارش نمود و او خشمناك گشت و به مسجد رفت و خطبه خواند و از یزید و پدرش تعریف و تمجید نمود و مردم ‏را به جنگ با حسین علیه السلام تحریك و تحریص كرد و وعده داد كه پاداش و عطاى آنرا صد چندان خواهد ‏كرد.1

ابن سعد در سر دوراهى

به نوشتـه مورخین ابن زیاد قبلا عمر بن سعد بن ابى وقاص را به حكومت رى منصوب نمـود ضمـنا چـهار هزار ‏سپاهى تجهیز شده بودند كه عمر بن سعد ضمن ایفاء ماموریت مـحوله به جنگ با مردم دیلم بپردازد و چون امام ‏حسین علیه السلام وارد كربلا گردید و حر گزارش آنرا براى ابن زیاد فرستاد عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد ‏گفت : سر الیه فاذا فرغت فسر الى عملك .

‏(( یعـنى اول برو كار حسین علیه السلام را تمام كن وقتى از او فارغ شدى آنگاه به سوى محل خدمت خود (رى ‏‏) برو. )) 

عمر سعد : مرا از این كار معاف دار؟

ابن زیاد: بسیار خوب فرمان حكومتى را به ما رد كن ؟

عمر سعد كه چنین انتظارى نداشت و فكر انصراف از حكومت رى در مخیله اش خطور نمى كرد دچار حیرت شد و ‏لذا یك شب مهلت خواست و با اطرافیان خود به مشورت پرداخت همه او را منع كردند.

حمزه پسر مغیرة بن شعبه خواهرزاده ابن سعد به وى گفت:

‏(( ترا بخدا دائى! مبادا بسوى حسین بروى كه نزد پروردگارت گنه كار و قطع كننده رحم خواهى بود بخدا سوگند ‏اگر تمام دنیا از آن تو باشد و پادشاه همه جهان باشى و از آن دست بكشى بهتر است از اینكه خدا را ملاقات ‏كنى در حالیكه خون حسین را به زمین ریخته باشى . )) 

ابن سعد گفت : انشاءالله آنچه گفتى خواهم كرد و تمام شب را در فكر بود .

‏1 ـ (( عبیدالله از میان همه اقوام مرا انتخاب و به سرزمین (رى ) حكومت داد. )) 

‏2 ـ (( پس بخدا قسم متحیرم كه كدام یك از این دو امر خطیر را برگزینم . )) 

‏3 ـ (( آیا رى را كه مورد اشتیاق و آروزى من است رها كنم یا دست به خون حسین بیالایم و با مذمت فراوان به ‏خانه برگردم . )) 

‏4 ـ (( جزاى كشتن حسین آتش جهنم است كه گریزى از آن نیست اما حكومت رى هم نور چشم من است.)) ‏‏2

عـمـر سعـد گـفـت : مـى روم و با چـهار هزار نفر سپاهى كه قرار بود به جنگ دیلم برود بسوى كربلا روان شد و ‏به جنگ پـسر پیغمبر خدا آمد و به حر و سپاهیانش پیوست

ابن سعد كشتن حسین را مى پذیرد

عـمـر بن سعـد صبح روز بعد نزد ابن زیاد رفت و گفت : حكومت رى را به من سپرده اى و مـردم هم شنیده اند، ‏اگر فرمان حكومتى رى را تنفیذ نمائى و از اشراف كوفه به جنگ حسین بفرستى بهتر است و نام چند نفر را هم ‏ذكر نمود.

ابن زیاد گـفـت : مـن در تمام مقام مشورت با تو نیستم اگر حاضر نیستى كه با سپاهیان به جنگ حسین بروى ‏فرمان حكومتى را به من بازگردان.

محرم، امام حسین

عـمـر سعـد گـفـت : مـى روم و با چـهار هزار نفر سپاهى كه قرار بود به جنگ دیلم برود بسوى كربلا روان شد و ‏به جنگ پـسر پیغمبر خدا آمد و به حر و سپاهیانش پیوست.3

عـمـر بن سعـد با آنكه شخصا یك انسان پست و بى ارزشى بود لیكن به لحاظ موقعیت پدرش كه از یاران رسول ‏خدا صلى الله علیه و آله و یكى از فاتحین صدر اسلام بود و مـخـصوصا عراق به دست او فتح شده بود، و یكى از ‏شش نفرى بوده عمر بن خطاب آنها را كاندیداى خلافت معرفى كرد در میان مردم موقعیتى داشت و ابن زیاد از ‏این موقعیت سوء استـفاده كرد، به اضافه اینكه ابن زیاد دریافته بود كه هر كس مسئولیت كشتن حسین را به ‏عـهده نمى گیرد و از عدم ثبات فكرى و نقاط ضعف ابن سعد آگاه بود به او پیشنهاد كرد و او هم پذیرفت اما ‏دلایل پستى و بى ارزشى وى :

‏1 - اقـدام به قـتـل حسین بن عـلى پـسر فـاطمـه كه با این عمل دنیا و آخرت خود را تباه ساخت .

‏2 - مـسلم بن عقیل كه او پیشنهاد وصیت مى كند به خاطر جلب رضایت ابن زیاد از پذیرش وصیت مسلم ‏خوددارى مى كند تا اینكه ابن زیاد به او اجازه پذیرش مى دهد.

‏3 - با تـوجه به اینكه وصیت مسلم سرى بود لیكن عمر سعد علنى نمود كه مورد توبیخ ابن زیاد قـرار گـرفت و ‏گفت (( شخص امین خـیانت نمـى كند لیكن گاهى خائن را امین قرار مى دهند )) 

كه در این جمله ابن زیاد او را خائن معرفى مى كند.

‏4 - فرمانده كل قواى كفر در صحراى كربلا پس از شهادت حسین علیه السلام زره امام را غـارت كرد و پـوشید ‏كه با این عملش به سپاهیان كوفه جرات داد خیام حرم حسینى را غـارت كنند و البسه و زر و زیور آل رسول خدا ‏و زنان و دختران بنى هاشم و علویین را به یغما برند!

‏5 - عـمـر سعـد آنقـدر پـست و بى اراده بود كه براى صحه گـذاشتـن به قتل امام حسین ، منكر همه چیز مى ‏شود چنانكه مى گوید:‏

‏(( مـردم مـى گـویند كه خـداوند بهشت و دوزخـى آفـریده و انسانهاى گنه كار را با دستبندهاى آتشین عذاب ‏مى كند. )) 

علی لعنت الله علی القوم الظالمین


پی نوشت ها:‏

‏1. اعیان الشیعه ج 1/ص 598 - بلاغة الحسین ص 35 - حیاة الحسین ج 3/ص 102 - بحار ج 44/ص 383.

‏2. اعـیان الشیعـه ج 1/ ص 598 - كامـل ج 3/ ص 379 - مـقـاتـل الطالبین ص 112 - حیاة الحسین ج 3/ ص 13 - ‏طبرى ج 7/ ص 308 - كامل ج 4/ ص 52.

‏3. اعیان الشیعه ج 1/ص 598 - مقاتل الطالبین ص 112 - بحار ج 44/ص 384 - حیاة الحسین ج 3/ص 114 - ‏طبرى ج 3/ص 309 - كامل ج 4/ص 53.‏


عباس "سقا" لقب گرفت

حضرت ابوالفضل

آمدن شمر به كربلا و قطع كردن آب  

عبيدالله مردم را در مسجد كوفه جمع كرد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى گفت : اى مردم ! خاندان ‏ابوسفيان را آزموده ايد و آنان را چنان يافته ايد كه دوست داريد. اين امير المؤ منين يزيد است كه مى ‏شناسيدش ؛ خوش رفتار و نيكوكردار و پاك طينت و مردم دوست و نگهبان مرزها و پردازنده حقوق به اهلش . در ‏دوران او راهها امن و فتنه ها خاموش شده است . مثل دوران معاويه ، پسرش يزيد نيز بندگان را اكرام مى كند و ‏با اموال بى نيازشان مى سازد و بر كرامت و روزى شما صد در صد مى افزايد. به من دستور داده تا به شما ‏بيشتر عطا دهم و فرمانتان دهم كه به جنگ دشمنش ‍حسين به على بيرون شويد. بشنويد و فرمان بريد.

از منبر فرود آمد و به رياست طلبان بخششهايى بيشتر كرد و ندا داد همه آماده رفتن و پيوستن به عمر سعد و ‏يارى او در كشتن حسين باشند. اولين كسى كه عزيمت كرد، شمر بن ذلى الجوشن با چهار هزار نفر بود. ‏نيروهاى عمر سعد به نه هزار نفر رسيد. در پى او يزيد بن ركاب با دو هزار نفر و حصين بن نمير با چهار هزار نفر ‏و فلان مازنى با سه هزار نفر و نصر بن فلان با دو هزار نفر عزيمت كردند. در پى شبث بن ربعى فرستاد. او خود ‏را به مريضى زد و پيغام داد كه اى امير من بيمارم ، اگر مى شود مرا معاف دار. ابن زياد پيغام فرستاد كه پيك من ‏خبر داده كه خود را به بيمارى مى زنى . مى ترسم از آنان باشى كه (وقتى با مومنان برخورد مى كنند، مى ‏گويند ما با شماييم ...1. بنگر! اگر در فرمان مايى ، شتابان نزد ما بيا. شبث بن ربعى آخر شب نزد او رفت تا ‏چهره اش ديده نشود و نشان بيمارى مشاهده نگردد. چون وارد شد، ابن زياد خوشامد گفت و نزديك خود نشاند ‏و گفت : دوست دارم فردا با هزار سوار از يارانت به عمر سعد بپيوندى . گفت : باشد. هزار سوار عزيمت كرد. در ‏پى او حجار بن ابجر با هزار سوار رفت . سپاه عمر سعد به 13 هزار رسيد. آنگاه ابن زياد به او نوشت : اما بعد، ‏براى تو هيچ كم و كاستى از نظر سپاه سواره و پياده نگذاشتم . هر صبح و شام هم خبرها را با هر كه مى آيد و ‏مى رود به من برسان . ابن زياد عمر سعد را به كشتن حسين عليه السلام و شتاب در آن تشويق مى كرد. ‏عمر سعد هم نمى خواست كه كشته شدن حسين به دست او باشد.

 

يارى خواهى حبيب بن مظاهر از بنى اسد

تا شش روز از محرم گذشته ، لشكرها نزد عمر سعد گرد آمدند. حبيب بن مظاهر چون چنين ديد، نزد امام ‏حسين آمد و گفت : اى پسر پيامبر! در اين نزديكى ما طايفه اى از بنى اسدند، آيا اجازه مى دهد امشب نزد ‏آنان بروم و ايشان را به يارى تو فراخوانم ؟ باشد كه خداوند به وسيله آنان بخشى از ناملايمات را از تو دور سازد. ‏امام فرمود: اجازه دادم . حبيب شبانه و ناشناس از لشكرگاه امام نزد آنان رفت . به آنان درود گفت : آنان او را ‏شناخته درودش گفتند و پرسيدند كه چه كار دارد؟ گفت : بهترين چيزى را كه كسى مى تواند براى طايفه خود ‏ببرد برايتان آورده ام . آمده ام تا شما را به يارى پسر دختر پيامبرتان دعوت كنم كه در جمع گروهى از مومنانى ‏است كه يك نفرشان بهتر از هزار نفر است ، او را وا نخواهند گذاشت و تا چشمى از آنان پلك مى زند، تسليم ‏دشمنش نخواهند ساخت . عمر سعد هم با 22 هزار سپاه او را محاصره كرده است ، شما هم قوم و قبيله ‏منيد. اين خير خواهى را نزد شما آورده ام . امروز از من اطاعت كنيد تا به شرافت دنيا و پاداش ‍شايسته آخرت ‏برسيد. به خدا سوگند هيچ كدام از شما در ركاب او براى خدا كشته نمى شود مگر اينكه در بالاترين درجات ‏بهشتى همراه محمد صلى الله عليه و آله و سلم خواهد بود. مردى از بنى اسد به نام عبدالله بن بشير (يا ‏بشير بن عبدالله ) برخاست و گفت : من نخستين پذيراى اين دعوتم و در حمايت امام و پايدارى در رزم رجزى ‏خواند.

مردان طايفه گرد حبيب جمع شدند و دعوتش را پاسخ مثبت دادند. 90 نفر گرد آمدند و همراه حبيب براى ‏پيوستن به حسين عليه السلام بيرون آمدند. مردى از طايفه به نام فلان بن عمرو، شبانه نزد عمر سعد آمد و ‏خبر داد. وى ازرق بن حارث را با 400 سوار، همراه آنكه خبر آورده بود، به سوى بنى اسد فرستاد. آن گروه كه ‏همراه حبيب مى آمدند، با اين سواران در كنار فرات به هم رسيدند، تا اردوگاه امام حسين عليه السلام فاصله ‏اندكى بود. بين آن دو گروه درگيرى پيش آمد. حبيب بر سر ازرق بن حارث فرياد زد: تو با ما چه كار دارى ؟ ما را ‏رها كن و با ديگرى دربيفت . ازرق نپذيرفت . مردان بنى اسد چون ديدند توان مقابله با سپاه عمر سعد را ندارند، ‏پراكنده شده به قبيله خود برگشتند، از بيم آنكه ابن سعد آنان را تحت فشار قرار دهد و شبيخون بزند، شبانه ‏كوچ كردند. حبيب نزد امام آمد و خبر داد. امام فرمود: لاحول ولا قوه الا بالله العلى العظيم. 2

تشنگى بر امام حسين عليه السلام و همراهانش صدمه زد. امام حسين عليه السلام بيلچه اى برداشت و ‏پشت خيمه بانوان آمد. نوزده قدم به طرف قبله گاه برداشت . آنجا زمين را كند و چشمه اى شيرين جوشيد. ‏امام حسين و همه همراهانش آب نوشيدند و ظرفها و مشكها را پر كردند. آنگاه چشمه خشكيد و اثرى از آن ‏ديده نشد

دست يافتن به چشمه آب

حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام

آن سپاه برگشتند تا در كنار فرات فرود آمدند و بين امام و يارانش با آب فاصله انداختند.

تشنگى بر امام حسين عليه السلام و همراهانش صدمه زد. امام حسين عليه السلام بيلچه اى برداشت و ‏پشت خيمه بانوان آمد. نوزده قدم به طرف قبله گاه برداشت . آنجا زمين را كند و چشمه اى شيرين جوشيد. ‏امام حسين و همه همراهانش آب نوشيدند و ظرفها و مشكها را پر كردند. آنگاه چشمه خشكيد و اثرى از آن ‏ديده نشد.

اين خبر به ابن زياد رسيد، به عمر سعد نامه نوشت كه شنيده ام حسين چاهها مى كند و به آب مى رسد و ‏خود و يارانش آب مى نوشند. همين كه نامه ام رسيد، تا مى توانى از حفر چاه حسين و اصحابش جلوگيرى كن ‏و بر آنان تنگ بگير و نگذار حتى قطره اى آب بنوشند و با آنان چنان كن كه با عثمان كردند.

ابن سعد بشدت سخت گرفت و عمرو بن حجاج زبيدى را با سپاهى انبوه مامور حفاظت از قسمت از شريعه ‏فرات كرد كه مقابل اردوگاه حسين عليه السلام بود. آن سپاه وارد شريعه آب شدند. 3

طبرى گويد:  عمر سعد، عمرو بن حجاج را با 500 سوار فرستاد. آنان كنار فرات فرود آمدند و نگذاشتند حسين عليه السلام و ‏اصحابش قطره اى آب بردارند. اين سه روز قبل از شهادت حسين عليه السلام بود. عبدالله بن ابى حصين به ‏امام مى گفت : اى حسين ! اين آب را نمى بينى كه مثل دل آسمان است . به خدا قطره اى از آن نخواهى ‏نوشيد تا از تشنگى بميرى . امام حسين عليه السلام فرمود: خدايا! او را تشنه بكش و هرگز او را نيامرز.

حميد بن مسلم گويد: به خدا او را در بيماريش عيادت كردم . به خداى يكتا قسم آن قدر آب مى خورد تا ‏شكمش بر مى آمد و قى مى كرد؛ باز هم آب مى نوشيد؛ دوباره شكمش باد مى كرد اما سيراب نمى شد. ‏چنين بود تا آنكه مرد. 4

 

جنگ بر سر آب

چون تشنگى بر حسين عليه السلام و اصحابش شدت يافت ، شبانه برادرش عباس را با سى سوار و بيست ‏پياده و بيست مشك فرستاد تا آنكه نزديك آب رسيدند. عمرو بن حجاج گفت : كيستى ؟ نافع بن هلال گفت : ‏من پسر عموى تو هستم ، از ياران حسين عليه السلام . آمده ام از اين آبى بنوشم كه شما مانع شده ايد. ‏گفت : بنوش ! گوارا! نافع گفت : واى بر تو! چگونه آب بنوشم در حالى كه حسين و همراهانش از تشنگى مى ‏ميرند؟ گفت : راست مى گويى ، ولى ما ماموريم و چاره اى جز اطاعت فرمان نداريم . نافع همراهانش را صدا ‏زد، وارد فرات شدند. عمرو هم سربازانش را صدا كرد تا نگذارند. بين آن دو گروه بر سر آب پيكار سختى در گرفت ‏‏. عده اى مى جنگيدند و گروه ديگر مشكها را پر مى كردند. مشكها پر شد و تعدادى از سربازان عمرو بن حجاج ‏كشته شدند، اما از ياران امام كسى كشته نشد. اين گروه با آب به اردوگاه خود برگشتند. حسين عليه السلام ‏و همراهانش آب نوشيدند. عباس را آن روز لقب (سقا )دادند.5


پي نوشت ها:

‏1. سوره بقره ، آيه 14.

‏2. همان ، ص 242.

‏3. همان .

‏4. تاريخ طبرى ، ج 3، ص 311.

‏5. مقتل الحسين خوارزمى ، ج 1، ص 244.

منبع:مقتل امام حسين (عليه السلام‎(‎،گردآورنده : گروه حديث پژوهشكده‎ ‎باقرالعلوم‎ ‎،ترجمه : جواد محدثى


سخنى با حسین (علیه السلام)‏

به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد
محرم

‏«حسین ! اى پرچم خونین حق بر دوش،

حسین ! اى انقلابى مرد

حسین ! اى رایت آزادگى در دست،

در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏

قیام قامتت در خون نشست، اما

پیام نهضتت برخاست‏

از آن طوفان «طف» در روز عاشورا، ‏

به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد

ولى ...‏

مرغ شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى‏افتد».‏

سلام بر تو ، اى حسین !‏

سلام بر خط شفقگون كربلا، كه خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، ‏سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گیرد ، تا آن جنایت هولناك را هر چه آشكارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر ‏این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر كند.‏

اى حسین ... اى عارف مسلّح !‏

كربلاى تو، عشق را معنى كر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمان‏ها ‏و زمین‏ها بود.‏

اى حسین ... اى شراره ایمان !‏

اى حسین ... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب!‏

در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهكار ، مردانه در آویختى.‏

عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود كه بر «طور» اندیشه‏ها تجلى كرد و «موسى خواهان» گرفتار ‏در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.‏

چه مى‏گویم؟ ... تو تاریخ را به حركت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت ‏گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمین‏ها را كربلا...‏

خفته بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «كشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش كشاندى و ‏افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سكوت و درنگ و وحشت ، به فریاد و هجوم و شجاعتمان ‏رساندى و پاى كوفته و پر آبله ما را، تا بام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. ‏

‏«اى حسین » ...‏

تو كلاس فشرده تاریخى .‏

كربلاى تو، مصاف نیست‏

منظومه بزرگ هستى است ، ‏

طواف است.‏

پایان سخن ‏

پایان من است ‏

تو انتهاى ندارى ...

شعر89

مصحف پامال من است

محرم، امام حسین

این تن غرقه به خون مصحف پا مال من است

این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است

اِرباً اربا شده مثل علی اکبر، پسرم

پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهن است

خونِ سر آب وضو، سنگِ عدو مهر نماز

اشک در دیده و خون جگرش در دهن است

زخم شمشیر کجا، جای سم اسب کجا؟

اسب ها از چه نگفتید که این قلب من است؟

کاش یک بار دگر اسم عمو را می برد

حیف کز خون دو لبش بسته، خموش از سخن است

اشک می ریزم و با دیده ی خود می نگرم

که گلم دستخوش باد خزان در چمن است

سیزده ساله ی من، ماه شب چاردهم

از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است

بر تن پاک تو ای حجله نشین یم خون

پیرهن جامه ی خونین شده، خلعت کفن است

بزم دامادی تو دامن صحرای بلاست

خونِ رخساره حنا، شاخه ی گل زخم تن است

میثم آتش به شرار جگرت ریخته اند

آه جانسوز تو سوز دل هر مرد و زن است

 

غلامرضاسازگار


ای عسلت از دم شمشیر ها

مداحی کربلا عاشورا نی نوا نینوا محرم حسین یاحسین شهادت

ای عسلت از دم شمشیرها!

خنده زده زخم تو بر تیرها

زخم بدن توشه، خطر زاد تو

روز شهادت شب میلاد تو

دسته گل حجله ی تو سنگ ها

گشته تنت دستخوش چنگ ها

مرگ، عروسی که هم آغوش توست

نیشِ سرِ تیرِ بلا نوش توست

ای زرهت پیرهن نازکت

بال در آورده تن از ناوکت

نرگس من نرگس خود باز کن

جان عمو کم به عمو ناز کن

دیده به تبخال لبت دوختم

سوختم و سوختم و سوختم

تشنه ام از اشک خود آبم بده

با دو لب تشنه جوابم بده

حیف که من تاب ندادم به تو

سوختم و آب ندادم به تو

دفتر عمر تو که شیرازه شد

داغ علی اکبر من تازه شد

باده زصهبای اجل خورده ای

از دم شمشیر عسل خورده ای

تشنه به دیدار اجل می روی

قاسم من ماه عسل می روی

یا به جنان با علی مرتضی

فاطمه کرده است تو را پاگشا

خلعت خود کرده کفن می روی

بال زنان سوی حسن می روی

نیست روا با همه سوز درون

نیزه سر از سینه ات آرد برون

حیف که اوصاف تو نشناختند

اسب به گلگون بدنت تاختند

در حق ما ظلم و ستم کسب شد

مرهم زخم تو سُمِ اسب شد

 

غلامرضاسازگار


بهشت سرخ بدن های بی سر

امام حسین(ع)

اینجا بهشت سرخ بدن های بی سر است

اینجا نگارخانه ی گل های پرپر است

اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست

اینجا حریم قرب شهیدان داور است

اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق

اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است

اینجا به جای جامه ی احرام ما به تن

زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است

اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک

اینجا به روی سینه ی من قبر اصغر است

اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان

گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است

اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی

بر کودکان در به درم سایه گستر است

اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا

اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است

اینجا به جای جای گلوی بریده ام

گلبوسه های زینب و زهرای اطهر است

اینجا به یاد العطش کودکان من

هر صبح و شام دیده ی میثم، زخون تر است

 

غلامرضاسازگار


 ماه اشک، ماه عزاست

امام حسین

هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست

عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست

خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک

روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست

پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر

شراره ی دل زهرا، صدای وا ولداست

سرشک دیده ی زهرا، روان زقلب افق

قدخمیده ی زینب، هلال ماه عزاست

قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد

که در تو زخم علمدار کربلا پیداست

بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان

در این طلیعه ی خون اشک دیده ی سقاست

بگو به لاله نروید که چند روز دگر

ورق ورق به روی خاک، لاله ی لیلاست

بگو به مهر نتابد که راس پاک حسین

فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست

زگوش دخترکی خون روان بود گویا

که گوشواره ی او یادگاری زهراست

حسین بود خدایی، خدا حسینی بود

از آن زمان که جهان وجود را آراست

سرشک دیده ی میثم هماره جاری باد

که اشک دائم او وقف سیدالشهداست

 

غلامرضا سازگار


حرّ ریاحی به درت آمده

امام حسین(علیه السلام)

یوسف زهرا! زشما پُر شدم

تا که اسیر تو شدم حُر شدم

از دل دشمن به سویت پر زدم

آمدم و حلقه براین در زدم

آمده ام تا که قبولم کنی

خاک ره آل رسولم کنی

حرّ پشیمان تو ام یا حسین

دست به دامان تو ام یا حسین

یک نگه افکن همه هستم بگیر

ای پسر فاطمه دستم بگیر

روز نخستین به تو دل باختم

در دل من بودی و نشناختم

دست نیاز من و دامان تو

کوه گناه من و غفران تو

ناله ی العفو بُوَد بر لبم

تا صف محشر خجل از زینبم

روی علی اکبر تو دیدنی است

دست علمدار تو بوسیدنی است

مهر تو کُلّ آبروی من است

هستی من خون گلوی من است

چه می شود کشته ی راهت شوم؟

خاک قدم های سپاهت شوم؟

حرّ ریاحی به درت آمده

فطرس بی بال و پرت آمده

با نگه خویش کمالم بده

وز کرم خود پر و بالم بده

بال من از تیغه ی شمشیرهاست

سینه ی تنگم سپر تیرهاست

مقتل خون، اوج کمال من است

تیر محبت پر و بال من است

بال بده، فطرس دیگر شوم

طوطی گهواره ی اصغر شوم

                                        

غلامرضاسازگار


ای به شهیدان خدا پیشتاز

امام حسین علیه السلام

ای به شهیدان خدا پیشتاز

سینه به شمشیر بلا کرده باز

مسلم اسلامی و اسلام ناب

کوفه شب تیره و تو آفتاب

پیش قدم از شهدای حسین

کرده سر و جان به فدای حسین

حائر تو بر همه دارالامان

زائر قبر تو امام زمان

باب کرم، باب نجات همه

خانه به دوش پسر فاطمه

هم علی و فاطمه را نور عین

هم پدر پنج شهید حسین

پیش تر از لیلة میلاد تو

اشک فشان بوده نبی یاد تو

گفت ز ایثار و سر افرازی ات

بر پسر فاطمه جانبازی ات

مظهر صبر علوی، صبر تو

کوفه شرف یافته از قبر تو

عاشق حق، دل به تو بازد، به تو

یوسف زهرا به تو نازد، به تو

کوفة تو قطعه ای از کربلا

تشنه ولی تشنة صهبای لا

جد تو یار نبی از ابتدا

عم گرامی تو شیر خدا

نور دو قرص قمر فاطمه

پسر عموی پسر فاطمه

همچو ابوالفضل رخت دلفروز

مثل علی: عابد شب، شیر روز

مرغ سحر محو نماز شبت

نام حسین بن علی بر لبت

نوبت تو از شهدا پیش تر

غربت تو از همگان بیش تر

شب مه رویت قمر کوچه ها

در دل شب رهگذر کوچه ها

مرغ دلت پر زده بر دارها

روی تو بر دامن دیوارها

خسته ز دست خود و بیگانه ها

بسته به روی تو در خانه ها

کوفه چه بی عار و چه بی درد بود

پیرزنی بین همه مرد بود

ای همه قربان دو قربانی ات

دو طفل آزادة زندانی ات

جز تو که ای جان جهان تن دهد

دو طفل خود به دست دشمن دهد؟

ای رخت از خون جبین گشته رنگ

ریخته بر فرق تو باران سنگ

حیف که در دشمنی ات تاختند

بی خردان قدر تو نشناختند

حیف که شد غرقه به خون، پیکرت

گشت جدا با لب عطشان، سرت

حیف که در دل شررت ریختند

حیف که آتش به سرت ریختند

غربت تو در ملاء عام بود

خون تو جاری ز لب بام بود

از لب بام آن بدن نازنین

گشت سرازیر به روی زمین

طوعه کنار بدن پاک تو

اشک فشان بر تن صد چاک تو

فاطمه بر زخم تنت گریه کرد

بر دو گل یاسمنت گریه کرد

ای بدنت قرص مه آسمان

بسته به پای تو عدو ریسمان

رفته به هر سو بدن پاک تو

کوچه به کوچه، تن صد چاک تو

رشتة پیمان همه بگسیختند

جسم تو بر قناره آویختند

داغ تو داغ دل یک عالم است

تربت تو در بغل "میثم" است

 

حاج غلامرضا سازگار


وقتش رسیده است

امام حسین

وقتش رسیده است،كه سلمان مان كنی

مجذوب چند آیه ی قرآن مان كنی

ما بت پرست كعبه ی عشقیم،یاحسین

قرآن ز نی بخوان كه مسلمان مان كنی

ما ذهن مان به درك مقامت نمی رسد

ای كاش مور ملك سلیمان مان كنی

قدری ز روی نیزه برای خدا بخند

تا آشنا به واژه ی عرفان مان كنی

با صوت جانگداز لب سنگ خورده ات

مانند زلف خویش،پریشان مان كنی

دنبال نیزه ی تو به هر سو دویده ایم

چیزی نمانده بی سروسامان مان كنی

مجنون تان شدیم وبه جای كویر ودشت

می خواستی كه مرد نیستان مان كنی

ما تشنه ایم،حضرت آقا نمی شود؟

مهمان چند قطره ی باران مان كنی

ما را گدای خانه ی خود كن،همین بس است

كی گفته ایم حاجی دكان مان كنی!؟

 

وحید قاسمی


دیوار غصه

امام حسین

دیوار غصه بر سرم  آوار  شد حسین

تاریخ رنج فاطمه  تکرار  شد حسین

آییـنه صــداقت   قلب    تمام   شهر

مجروح تازیانه  زنــگار   شد  حسین

دیدم که دست بیعتشان بین آستین

باسحرسکه های طلا مار شدحسین

درسبزه ها به جای طراوت تنفراست

هربره ای که خوردازآن هارشد حسین

اینجا برای کشتن تان نقشه میکشند

زیر   گـلوت  مرکز  پرگار  شد حسین

مسلم نخورد لقمه ای از سفره کسی

اما به کل کوفه بدهــکار  شد حسین

حتی به جسم بی سرمن سنگ میزنند

مسلم به جرم عشق توبردارشدحسین

راس بریده ام  سر  یک میخ آهنین

سر گرمی جماعت بازار شد حسین

دیدم بر اشــتران  سپاه   حرامیان

چندین هزار نیزه فقط بارشد حسین

سنگ و کلوخ بر همه پشت بام ها

قدر ســپاه ابرهه  انبــار   شد حسین

آب از سرمن و تو واکبر گذشته است

زینب به بند غصه گرفتار شد حسین

راه   اسیر  کردن  اهـل و عیال تان

با خنده های حرمله هموارشدحسین

 

وحید قاسمی


ای رازدار فاطمه برگرد چاره كن

امام حسین علیه السلام

آقا بیا كه ما ز غمت گریه می كنیم ‏

ماه عزاست بر حرمت گریه می كنیم ‏

شكر خدا كه دل به عزا خانه بار یافت ‏

ماه بكاست ما به غمت گریه می كنیم ‏

دل ها برای روز تو آماده می شوند ‏

ما بهر دیدن علمت گریه می كنیم ‏

ای خون ما حلال قدومت در این عزا ‏

خون جای اشك بر قدمت گریه می كنیم ‏

تا كی غلاف صبر، كند منع ذوالفقار ‏

هر دم به حسرت دو دمت گریه می كنیم ‏

می آیی و بدون ملاقات می روی ‏

آقا به این عبور كمت گریه می كنیم ‏

خوردی قسم به مادر پهلو شكسته ات

تا حشر هم به این قسمت گریه می كنیم ‏

ای رازدار فاطمه برگرد چاره كن ‏

ما از غم غدیر خمت گریه می كنیم ‏

دشمن  به آل تو چه ستمها روا نمود ‏

با تو به آل محترمت گریه می كنیم ‏

از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو ‏

عمری برای قد خمت گریه می كنیم ‏

 

محمود ژولیده ‏


ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

امام حسین علیہ السلام

باورت می شد ببینی خواهرت را یك زمان

دست بسته، مو پریشان، مو كنان، مویه كنان

باورت می شد ببینی دختر خورشید را

كوچه كوچه در كنار سایه ی نامحرمان

نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی

من كه گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان

چه عجب! طشتی برای این سرت آورده اند

ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

تا همین كه چشم تو افتاده بر چشمان ما

چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران

ای تمامی غرور من فدای غیرتت

لطف كن این مرد شامی را از این مجلس بران

این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند

شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان

 

علی اكبر لطیفیان


برای سینه زدن رخصتی بده آقا ‏

امام حسین

برای سینه زدن رخصتی بده آقا‏

به دست خسته ی من قدرتی بده آقا‏

شبیه سال گذشته دوباره آمده ام

برای خوب شدن فرصتی بده آقا‏

دوباره قصد نمودم که نوکرت باشم

در این دوماه عزا همتی بده آقا‏

دعای خیر پدر بود آمدم اینجا

به سفره ی پدرم برکتی بده آقا‏

از آن قواره ی مشکی که دست فاطمه است‏

به روضه خوان خودت خلعتی بده آقا‏

زغصه های سر غرق خون تو بر نی

چگونه سرشکنم، جراتی بده آقا‏

سر مطهرتان بارها ز نی افتاد‏

میان روضه به من طاقتی بده آقا‏

 

وحید قاسمی


یا رقیه مددی

رقیه

تمام درد دلت را كه از سفر گفتی

گمان كنم كه دلت سوخت مختصر گفتی

من از جسارت آن دست بی حیا گفتم

تو از مشقت گودال و قطع سر گفتی

همان كه آتشمان زد و خیمه را سوزاند

صدا زدم كه الهی به پای مرگ افتی

چنان به روی سرم داد زد پس از سیلی

نگفته ام كه نگو باز هم پدر گفتی

به روی نیلی و موی سفید دقت كن

بگو شبیه كه هستم پدر، اگر گفتی؟

فقط بگو كه چه شد ظالمانه چوبت زد

شما به غیر كلام خدا مگر گفتی

دلم برای غریبی عمه می سوزد

مگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی

 

سروده حامد خاكی


از ازل یار توام هست هزاران سالم

امام حسین، محرم

ای نظر گاه نگاهت همه ی آمالم‏

زیرو رو می کند این گفت و شنود احوالم

با تو داریم سخن قصد سخنرانی نیست

نیت این است که چون حال تو گردد حالم

از کرامات تو از بس که به جانم خواندند

دل حسینی شد و تا حشر به این منوالم

من عزادار تو این چند محرم نشدم

از ازل یار توام هست هزاران سالم‏

تا زمانی که قتیل العبراتت خواندند

با همه گریه کنان گریه کنِ هر سالم

خوب دانی که همه دلخوشی ام چیست حسین

این که مرغ حرم عشق و شکسته بالم

تا که هستی نکنم نذر تو راحت نشوم‏

ای فدای تو همه جان و تن و اموالم‏

من به عمامه ی غارت شده ات می گویم

با نگاه غضبم حافظ بیت المالم

دارم امید که چون تو سرم از تن برود

برزخ و رجعت و محشر ، به همین خوشحالم

نوکر حضرت ارباب متاعی دارد‏

چون که منا بشوم یار حسین و آلم

گفت و گو با دل ارباب صفایی دارد‏

آنچه گفتیم و شنیدیم به آن می بالم‏

 

محمود ژولیده


وقتی که آمدی به برم

امام حسین، محرم

وقتی كه آمدی به برم نور دیده ام

گفتم كه بازهم نكند خواب دیده ام

بابا منم شكوفه سیب سه ساله ات

حالا ببین چه سرخ و سیاه و رسیده ام

خیلی میان راه اذیت شدم ولی

رنج سفر به شوق وصالت كشیده ام

تنها به شوقت این همه محنت كشیده ام

اینرا بدان كه بین تو و تازیانه ها

نام تو را به قیمت سیلی خریده ام

در بین این مسیر پر از غصه بارها

از آسمان ناقه چو باران چكیده ام

پایم سرم تمام تنم درد می كند

از بس كه زجر در دل صحرا كشیده ام

كم سو شده دو چشم من از ضربه های او

حتی به زور صوت رسا را شنیده ام

از راه رفتنم تعجب نكن كه من

طعم بد شكستن پهلو چشیده ام

پاهای من همه پر طاول شده ببین

خیلی به روی خار بیابان دویده ام

چادر ز عمه قرض گرفتم كه زیر آن

پنهان كنم ز روی تو گوش دریده ام

بشنو تمام خواهش این پیر كودكت

من را ببر كه جان تو دیگر بریده ام

عمه كه پاسخی به سؤالم نمی دهد

آیا شبیه مادر قامت خمیده ام؟

پاهای من همه پر طاول شده ز بس

از ترس او میان بیابان دویده ام

 

محمد بیابانی


میان هلهله

محرم

میـان هـلهـله گـم کـرده ام صدایت را

و بــاد بـرده از ایـن دشـت ردّ پایت را

برای اینکه به من جات را نشان بدهی

به زور سعـی نکن بشنوم صدایت را

که رقص آنهمه شمشیرهای خون آلود

در آن مـیانه نـشان می دهند جایت را

علی بخاطر من چـشـم هات را واکـن

مگـر بــمـیـرم و باور کنم عزایت را

دلـم شـبـیه وجـود تـو پاره پاره شده

گرفـته سرخی خون روی باصفایت را

تـمـام  زخـمـی و پـیش پـدر نمی نالی

بنازم ایـنهـمه خودداری و حیایت را

خـدا مگـر به من آغوش چند تا بدهد

که تا بـغـل بکـنم تکه تکه هایت را

چـقــدر تـلخ و غـریـبانه تجربه کردم

به محـض دیدن تـو درد بـینهایت را

 

 

علی اصغر ذاکری


آمدم پیش تو ای دخترک معصومم‏

نوحه، محرم، رقیه

چه شده این همه تو خونجگر و گریانی

که چنین با تن رنجور مرا می خوانی

بارها از نوک نی، سوختنت را دیدم

چه شده قلب مرا این همه می سوزانی

آمدم پیش تو ای دخترک معصومم‏

خنده ات کو؟ چرا بی رمق و بی جانی؟

خواستم تا که تو را در بغل آرام کنم

چه کنم نیست تنی تا بکنم احسانی

کاش می بود لبی تا به لبت بوسه زنم‏

که نگویی زچه رو، روی تو می پوشانی

تا که آغوش تو را دو سرم حس کردم

یادم آمد شبیه مادر من می مانی

 

کمال مومنی


آموخته این راز به من استادم

نوحه، محرم، حضرت رقیه

من روز ازل دل به تو دلبر دادم

حق خواست كه در دام غمت افتادم

شادی من از فرط غم توست حسین

چون سوخته ی غم تو هستم شادم

از كودكی ام میان هیئت هایت

من آب به دست عاشقانت دادم

بهتر ز بهشت، روضه های تو بود

آموخته این راز به من استادم

یك بار كه از هیئت تو جا ماندم

دیدم كه هزار سال عقب افتادم

نام همه گر شود فراموش قسم

هرگز نرود نام حسین از یادم

آنقدر حسین حسین بگویم محشر

تا روضه بپا شود از این فریادم

قبل از همه جا به كربلایت رفتم

زآن روست كه تا روز ابد آبادم

 

 

جواد حیدری


حضرت رقیه (س)‏

نوحه، محرم، حضرت رقیه

بر شیشه ی بلور دلم جا گذاشتند‏

در نیمه های راه مرا جا گذاشتند‏

رفتند و این سه ساله ی غمدیده را پدر

در دشت ترس و واهمه تنها گذاشتند‏

رفتند و زخم سینه ی دلشوره ی مرا‏

بار دگر بدون مداوا گذاشتند

رفتند و دست کوچک یخ کرده ی مرا‏

در دست گرم حضرت زهرا گذاشتند

بعد از دو روز بر سر بازار شهرشان

آئینه ی مرا به تماشا گذاشتند

 

 

وحید قاسمی


به روی نیزه مثل آفتابی

محرم

به روی نیزه مثل آفتابی

نمی شد باورم دیگر نتابی

نمی دانم چرا از روز اول

به روی نیزه ها در اضطرابی

اگرچه مصحف بی رنگ و رویی

بخوان از نی، كه خود قرآن نابی

میان مجلس قوم ستمگر

سرت را دیدم و ظرف شرابی

برای خلوت طفل یتیمت

تو تفسیر دعای مستجابی

خجالت می كشد وقتی رقیه

تو را خواند ولی ناید جوابی

الهی كاش در كنج خرابه

سرت پوشیده آید با نقابی

 

‏ كمال مومنی


یا اباعبدالله الحسین

محرم

نفس بده كه نفس پای این علم بزنم

نفس بده كه فقط از حسین دم بزنم

سرم فدای قدمهات آرزو دارم

كه سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم

سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح

چه می شود كه سری گوشه ی حرم بزنم

كنار سینه زنان چه می شود ارباب

میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم

هزار حاجتم اما رسیده ام امشب

كه چشم بر قدم صاحب علم بزنم

نفس بده كه زشب تا غروب تاسوعا

میان نوحه كنانت دوباره دم بزنم

 

سروده حسن لطفی

تصاویر ویژه محرم89

تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389 
 تصاویر ویژه محرم سال 1389

تصاویر ویژه ولادت-83

مقالات-ولادت-82

فضایل امام حسین علیه السلام


پاداش زیارت امام حسین علیه السلام

شیخ صدوق در كتاب " امالی" از عبدالله بن فضل روایت كرده است كه گفت: نزد امام صادق(ع) بودم كه مردی از اهل طوس وارد شد و از آن حضرت سئوال كرد: ای فرزند رسول خدا! كسی كه قبر مبارك امام حسین(ع) را زیارت كند چه پاداشی خواهد داشت؟

امام (ع) به او فرمود:

ای طوسی! كسی كه به زیارت قبر اباعبدالله الحسین (ع) برود و او را بشناسد كه امام واجب الإطاعه است یعنی خداوند بر همه بندگان واجب كرده كه از او فرمانبرداری كنند، خدا گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد، و شفاعت او را در مورد هفتاد گنهكار می پذیرد ، و در كنار آن قبر مبارك حاجتی را از خدا درخواست نمی كند مگر آنكه برای او برآورده می كند...(1)

گذشت و بزرگواری امام

در بعضی از كتابهای اخلاق نقل شده است كه عصام بن مصطلق گفت: در مدینه معظمه وارد شدم حسین بن علی(ع) را دیدم، جمال زیبا وهیبتی كه داشت، و نیز حركات وسكنات او مرا به تعجب واداشت و حسد باعث شد كه آن كینه ای كه از پدرش داشتم ظاهر كنم، به او گفتم؟ پس ابوتراب تویی؟

فرمود: بلی. وقتی جوابم را گفت آنچه توانستم به او و پدرش- نغوذبالله- دشنام و ناسزا گفتم.

امام حسین (ع) از روی عطوفت و مهربانی نگاهی به من كرد و فرمود:

" از شیطان ملعون رانده شده به خدا پناه می برم، به نام خداوند بخشنده مهربان، عفو و بخشش را پیشه خود ساز و به خوبی و شكیبائی امر كن و از مردم نادان روی بگردان. و چنانچه شیطان خواست ترا وسوسه كند به خدا پناه ببر، همانا او شنوا و دانا است. اهل تقوا هنگامی كه دچار خیالات و وسوسه های شیطانی می شوند خدا را به یاد می آورند فوراً بخود می آیند و آگاه می شوند. و شیاطین برادران خود را در ضلالت و گمراهی می كشانند و سپس در گمراه كردن آنها هیچگونه كوتاهی نمی كنند. "
( اعراف /199-202)

و بعد از تلاوت این آیات به من فرمود:

قدری آهسته تر باش و آرامش خود را حفظ كن، من برای خودم و برای تو از خداوند آمرزش می طلبم، اگر كمكی خواسته باشی تو را كمك می كنیم، و اگر عطا و بخشش طلب كنی به تو می بخشیم، و اگر راهنمائی خواسته باشی تو را راهنمائی می نمائیم.

عصام گوید: من از گفته های زشت خود پشمان شدم و امام (ع) چون آثار شرمندگی را در چهره ام مشاهده كرد فرمود:

" ملامتی و سرزنشی بر شما نیست، خداوند شما را می آمرزد، و او از همه مهربان تر است."(یوسف/92)

بعد به من فرمود: آیا از اهل شام هستی؟ عرض كردم : بلی.

سپس امام حسین(ع) فرمود:" حیانا الله و أیاك" یعنی خداوند ما و شما را باقی بدارد و زنده نگهدارد، و بعد از آن فرمود: بدون اینكه خجالت بكشی اگر حاجتی داری از ما بخواه، و اگر خواسته ات را گفتی ما را برتر از گمان خود خواهی یافت.

عصام گوید: زمین با همه وسعت آن بر من تنگ شد ودوست داشتم شكافته شود و من به زمین فرو روم، دیگرازخجالت بیشتر نتوانستم بمانم، كم كم به كناری رفته و دورشدم، ولی روی زمین از او و پدرش نزد من كسی محبوبتر و دوست داشتنی تر نبود.(2)

برخورد امام با سائل

شیخ فقیه ابومحمد حسن بن علی بن شعبه (ره) صاحب كتاب " تحف العقول" نقل می كند:

مردی ازانصار خدمت امام حسین(ع) رسید و می خواست از آن حضرت حاجتی درخواست كند، امام(ع) به او فرمود:

ای برادر انصار! آبروی خود را از زشتی اظهار نیاز حفظ كن، حاجت خود را در پاره ای كاغذ بنویس و آن را نزد من بیاور  و اگر خدا بخواهد ترا خشنود خواهم كرد.

آن مرد نوشت: ای ابا عبدالله! به فلانی پانصد دینار بدهكارم، و او اصرار و پافشاری در مطالبه آن دارد، از شما تقاضا دارم به او سفارش كنید به من مهلت دهد تا بتوانم به آسانی بپردازم.

وقتی امام حسین(ع) نوشته او را قرائت فرمود فوراً به منزل رفت و كیسه ای را كه در آن هزار دینار بود برداشت و برای او آورد و فرمود:

پانصد دینار آن را به طلبكار خود بده، و بقیه اش را سرمایه كن تا تو را در مشكلات روزگار كمك كند، و حاجت خود را جز به یكی از این سه نفری كه بر می شمارم اظهار نكن:

متدین و دیندار ، یا جوانمرد و بافتوت ، و یا كسی كه شرافت خانوادگی داشته باشد.(3)

تواضع حضرت

روایت شده است: روز عاشورا بر پشت شریف آن حضرت اثری مشاهده كردند، ازحضرت زین العابدین (ع) علت آن را پرسیدند فرمود: "هذا مما كان ینقل الجراب علی ظهره إلی مناز الأرامل و الیتامی و المساكین.

این اثر انبان هائی است كه بر پشت خود می گذارده و آذوقه به خانه های بیوه زنان و یتیمان و تهیدستان می برده است.(4)

احسان امام

انس می گوید: خدمت امام حسین(ع) بودم، كنیزكی وارد شد و دسته گلی به آن حضرت هدیه كرد، امام(ع) فرمود:

 تو در راه خدا آزادی .

عرض كردم : او برای شما دسته گلی آورد كه ارزش چندانی ندارد و شما او را آزاد می كنید؟ فرمود:

خدا این گونه به ما ادب آموخته است، او در قرآن فرموده است:" و إذا حُییتُم بِتَحِیة فَحَیوا بِأَحسَن مِنها أو رُدُّوها." ( نساء/86)
" هر گاه كسی به شما درودی فرستد یا احسانی كند شما هم سلام یا احسان او را همانگونه و یا بهتر از آن پاسخ دهید" وبهتر از احسان او آزاد ساختن او بود.(5)

پی نوشتها:

1- امالی صدق، ص 684، ح 11، مجلس 86.

2- سفینة البحار، ج 2، ص 116.

3- تحف العقول ، ص 245.

4- مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 66.

5- كشف الغمة، ج 2، ص 31.


اخلاق فردی و اجتماعی در كلام نور

یكی از ارزشها ، راستی و راستگویی است، و دروغ یكی از ضد ارزشها و مانع تكامل روح انسانی است، كه امام(ع) رهنمود داد:

" راستگویی عزت است و دروغگویی عجز و ناتوانی .

&nh2sp;راز ، امانت است و همسایگی خویشاوندی ، یاری و كمك صداقت و پاكدلی است و كار و عمل تجربه، و اخلاق نیك عبادت است، و سكوت زینت و آرایش ، و طمع و آزمندی فقر و گدایی است، و بخشش، بی نیازی و مدارا كردن، نشانه عقل است.(1)

برخی از ارزشهای اخلاقی

امام حسین(ع) در یكی از سخنرانی های اخلاقی خود، برخی از ارزشهای اخلاقی را به ارزیابی گذاشت، تا مردم زندگی فردی و اجتماعی خود را تنظیم كنند.

امام حسین (ع) فرمود:

" ای مردم! با ارزشهای والای اخلاقی زندگی كنید، و برای به دست آوردن سرمایه های سعادت شتاب كنید، كار خوبی را كه برای آن شتاب نكردید به حساب نیاورید، ستایش را با كمك كردن به دیگران بدست آورید.

با كوتاهی كردن سرزنش ها را به جان نخرید. اگر نیكی به كسی روا داشتید و آن شخص قدردانی نمی كند نگران نباشید ، زیرا خداوند او را مجازات خواهد كرد، و خدا بهترین پاداش دهنده ، و بهترین هدیه دهنده است.

بدانید حاجت ها و نیازهای مردم به سوی شما، نعمت های پروردگارند برای شما، پس نعمت ها را از دست ندهید كه دچار عذاب الهی شوید.

بدانید همانا نیكی ها ستایش به همراه دارد، و پاداش الهی را فراهم خواهد كرد، اگر نیكی ها را به شكل انسانی می دیدید، آنقدر زیباروی بود كه بینندگان را خوشحال می ساخت.

و اگر زشتی ها را به درستی مشاهده می كردید آن را بسیار زشت روی و بد قیافه می دیدید كه دل ها از آن نفرت داشته و چشم ها فرو بسته می شد تا آن را ننگرد.

ای مردم! كسی كه انفاق و بخشش كند بزرگوار است، و كسی كه بخل ورزد پست است، و همانا بخشنده ترین مردم كسی است كه به انسانی كمك كند كه به او امیدی نداشته باشد. و با گذشت ترین انسانها كسی است كه به هنگام قدرت عفو كند.

و موفق ترین انسانها در روابط خویشاوندی كسی است كه با آنان كه از او بریدند ارتباط برقرار سازد كه ریشه ها پس از بریده شدن شاخه، دوباره جوانه می زند.

هر كس در نیكی كردن به برادران خود شتاب كند فردا نتیجه آن را خواهد دید و كسی كه برای خدا به برادر خود كمك كند خدا او را بهنگام نیازمندی پاداش می دهد و بیش از آنچه به دیگران كمك كرده بالاها را از او دور می سازد.

و كسی كه اندوه دل مؤمنی را برطرف سازد، خدا اندوه و مشكلات دنیا و آخرت او را برطرف خواهد ساخت.

و كسی كه با مردم خوشرفتار باشد، خدا نسبت به او خوشرفتار است و خدا نیكوكاران را دوست می دارد. "(2)

برطرف كردن مشكل مؤمن

یكی از ارزشهای اخلاقی، در زندگی اجتماعی، بر طرف كردن نیاز نیازمندان، و مشكلات مومنین است.

امام حسین(ع) فرمود:

من از پدرم امیرالمؤمنین (ع) شنیدم كه از رسول خدا (ص) نقل می كرد كه پیامبر(ص) فرمود:

كسی كه برای برطرف كردن نیاز برادر مسلمان خود تلاش كند گویا خدا را نه هزار سال عبادت كرده است كه روزها را روزه دار وشب ها را به شب زنده داری گذرانده باشد. "(3)

ارزش مدارا كردن

مدارا كردن و با مردم با مهربانی و نرمی برخورد داشتن، یكی از ارزشهای اخلاقی در روابط اجتماعی است كه بسیاری از مشكلات رفتاری را برطرف می سازد. هم روان و اعصاب انسان از آرامش مطلوبی برخوردار است و هم دیگران از اخلاق خوش ما بهره مند خواهند شد.

امام حسین(ع)&nh2sp; فرمود:

"كسی كه درمشكلات سرگردان شده نداند چه باید بكند، و راه چاره ای ندارد، كلید حل مشكلات او، نرمی و مهربانی و مدارا كردن با مردم است."(4)

صله رحم( ارتباط با خویشاوندان)

اگر زندگی باید به گونه ای اجتماعی و در سایه وحدت و همكاری تداوم یابد تا به تكامل و رستگاری برسیم، چه بهتر كه در زندگی اجتماعی به خویشاوندان و اقوام خود توجه داشته و با آنان ارتباط داشته باشیم كه ره آوردهای فراوانی خواهد داشت.

امام حسین(ع) فرمود:

" كسی كه دوست دارد ، عمراو طولانی گردد، و روزی او فراوان شود، پس با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشد. "(5)

پی نوشتها:

1- تاریخ یعقوبی، ج2، ص 246.

2- كشف الغمة، ج 2، ص 29.

3- بحار الانوار، ج 74، ص 315، حدیث 73.

4- اعلام الدین ، ص 298.

5- عیون أخبارالرضا ، ج 2، ص 48، حدیث 157.


(میلاد حسین (ع) و خنده غمبار رسول (ص


فصل گل چیدن ز باغ عترت است

عاشقان تبریک ، فصل رحمت است

شد شب قدری دگرای عاشقان

خنده بر هستی زد آن جان جهان

با تمام دل بگوید یا حسین (ع)

هر که امشب در دلش شور است و شین

یک سال پس از ولادت با سعادت امام حسن (ع) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجری ، مژده میلاد فخر آسمان ، زمین و زمان حضرت امام حسین (ع) به رسول اکرم (ص) رسید. ولوله ای در خانه علی (ع) بر پا شد. همه جا غرق نور و شادی بود. پیامبر اکرم (ص) با سرعت به خانه علی و زهرا رفت و به اسماء بنت عمیس فرمود:

ای اسماء ! قنداق پسرم را برایم بیاور .

اسماء ، امام حسین (ع) را در حالی که در پارچه سفیدی قنداق شده بود ، نزد حضرت آورد. رسول اکرم (ص) خشنود شد ، اما مرا در آغوش گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند، سپس حسین (ع) را در دامنش نهاد و شروع به گریستن کرد.

اسماء گفت : پدر و مادرم فدای تو باد ، سبب گریه تان چیست؟

رسول اکرم (ص) فرمود : سبب گریه ام همین نوباوه است.

اسماء گفت : او همین الان دیده به جهان گشوده و از مادر متولد شده است.

حضرت فرمود: ای اسماء ! پس از من یک گروه سرکش و متجاوز حسین را به قتل می رسانند ، خدای متعال شفاعت مرا شامل حال آنها نگرداند. در این هنگام رسول اکرم (ص) به حضرت علی (ع) فرمود : فرزندم را به چه اسمی نامیده ای ؟

حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: ای رسول خدا نخواستم در نامگذاری او بر شما پیشی بگیرم، در اینجا بود که وحی الهی بر حبیب و دوست خداوند ، حضرت محمد(ص) فرود آمد در حالی که اسم مولود خجسته را همراه خود آورد، هنگامی که رسول اکرم (ص) سفارش خداوند در مورد نامگذاری نوزاد فرخنده اش را دریافت کرد، متوجه علی (ع) گردید و به او فرمود : او را حسین بنام.

حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مرتبه ای عظیم و برجسته داشت که جز پدر ، مادر ، اباالحسن (ع) و امامانی که از فرزندان آن حضرت بودند، هیچ کس به آن مرتبه و مقام نرسیده بود.

در قرآن کریم در آیه تطهیر درباره منزلت و مرتبه امام حسین (ع) چنین آمده است :"... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ...". " بدون تردید ، خدای متعال اراده فرموده است که رجس هر آلایشی را از شما خانواده ببرد و شما را پاک و پاکیزه فرماید."(احزاب/33 )

آیه کریمه ، گواهی خدای متعال به پاکیزگی و طهارت اهل بیت و نیز مرتبه بلند و بالای آن بزرگواران است و تاکید بر این حقیقت آشکار است که برجسته ترین شخصیت اسلامی به آنان اختصاص یافته است .

آیه مودت"... قل لااسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی..."(شورا/23 )

"بگو در ازاء تبلیغ رسالت، مزد و پاداشی از شما نمی خواهم ، مگر دوستی اقرباء و فامیل ."

مفسرین گفته اند ، این آیه کریمه در شان حضرت علی ، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است.

از جابربن عبدالله نقل شده است که گفت :عرب بیابانگردی نزد رسول اکرم(ص) آمد وگفت: ای محمد ! اسلام را بر من عرضه کن ، حضرت فرمود :

شهادتین بر زبان جاری کن و گواهی ده که خدائی جز خدای یکتای بی همتا نیست ، شریک و انبازی ندارد و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست.

اعرابی گفت: از این بابت ، مزدی از من خواهی خواست؟

حضرت فرمود : نه مگر دوستی خویشان و نزدیکان .

اعرابی پرسید : نزدیکان خودم ، یا نزدیکان شما ؟

حضرت فرمود : نزدیکان من .

اعرابی گفت : بنابراین دست مبارکت را بده تا با تو بیعت کنم ، لعنت خدا بر کسی که شما و نزدیکانتان را دوست نداشته باشد.

حضرت فرمود : آمین .(1)

امام حسین (ع) ، همچون برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع) در سایه حمایت الهی زیست تا برای به دوش کشیدن بار سنگین دعوت و رسالت مهیا شود. آن دو امام بزرگوار ، برنامه واحدی را در جهت پرورش فکری و روحی و اخلاقی ، زیر نظر جد بزرگوارشان حضرت محمد (ص) و پدر گرامیشان حضرت علی (ع) و مادرشان حضرت زهرا (س) دنبال کردند و بدینگونه شعاع شخصیت آن حضرت تجسم فکری ، اخلاقی و علمی مکتب الهی است.

هنگامی که شخصیت امام حسین (ع) را از نظر اخلاق و رفتار مورد توجه قرار می دهیم ، برخورد آن حضرت با اقشار مختلف را از این جهت که رهبر نمونه و سرآمد امت اسلامی محسوب می گردد، لمس می کنیم . در اینجا به برخی از مصادیق برخورد و رفتار بالنده و تابناک آن حضرت اشاره می کنیم .

روایتی از فروتنی آن حضرت

امام حسین (ع) بر جمعی از فقیران و تهیدستان گذشت ، در حالی که بر زیراندازی نشسته ، سرگرم خوردن چند تکه نان بودند به ایشان سلام داد ، آنها حضرت را بر سفره خویش فراخواندند ، امام حسین (ع) در جمعشان نشست و فرمود : اگر خوراک شما صدقه نمی بود، شریک خوردن شما می شدم ، سپس افزود : برخیزید و به خانه من درآیید . سپس آنان را از غذا سیر کرده لباس مناسب به ایشان پوشاند و دستور داد درهمی به آنها بدهند.(2)

همین نمونه علمی و گویا ، کافی است که میزان فروتنی آن حضرت و ژرفای آن را شناسایی کنیم به ویژه وقتی ذهن خود را به این حقیقت معطوف داریم که امام حسین (ع) ، شایسته ترین فرد برای رهبری امت است ، و تنها سر رشته دار اندیشه و رهبری امت بشمار می رود.

و باز با توجه به این واقعیت که احدی از معاصرینش به مرتبه اجتماعی او نایل نشده است ، تا جایی که صحابی بزرگوار ، ابن عباس ، به خاطر تعظیم و تکریم او رکاب حضرت را می گیرد تا امام حسین (ع) بر مرکب خویش سوار شود، به همین دلیل وقتی آن حضرت با پای پیاده برای حج بیت الله الحرام سفر می فرمود، تمام کسانی که در طول راه با حضرت برخورد می کردند ، به خاطر احترام به ایشان پیاده می شدند و همراه حضرت پیاده حرکت می کردند.

درک و دریافت موقعیت اجتماعی امام حسین (ع) در جهان اسلام و در میان مسلمین ، ما را قادر می سازد تا میزان تواضع و فروتنی آن حضرت را بهتر درک نماییم ، زیرا ملاحظه می کنیم که آن امام  در جامعه اسلامی با ساده ترین فرد نیز با همان شیوه معاشرت و رفتار بلند انسانی ، برخورد می فرمود. یکی از نمونه های عینی بر تواضع آن حضرت این است که در صفه ( ایوان جنب مسجد پیامبر (ص) در مدینه منوره ) با افراد بی چیزی که مشغول خوردن غذا بودند ، برخورد کرد، آنها حضرت را برای صرف غذا دعوت کردند ، حضرت به جمع ایشان پیوست و فرمود :

"ان الله لایحب المستکبرین "، همانا خداوند مستکبران را دوست نمی دارد.

آنگاه از خوراک آنان میل فرمود و اظهار داشت : من دعوت شما را اجابت کردم ، اکنون نوبت شما است که دعوت مرا اجابت نمائید.

آنها هم دعوت حضرت را پذیرفتند ، لذا ایشان را به خانه برد و خطاب به همسرش رباب فرمود: "هر چه ذخیره کرده ای بیرون بیاور."

عفو و بخشش امام حسین (ع)

عفو و بخشش امام حسین (ع) نیز در بلندی و والایی ، مانند سایر اخلاق و صفات آن حضرت است. یکی از مصادیق عینی و عملی آن را با هم می خوانیم :

روزی فردی مرتکب لغزشی شد که سزاوار تادیب شد، امام حسین (ع) خواست او را ادب نماید ، فرد به امام حسین گفت: یا مولای ، آنها که خشم خود را فرو می خورند،

امام (ع) فرمود : با او کاری نگیرید .

فرد گفت : آنها که از مردم گذشت می کنند ،

امام فرمود : از تقصیرت گذشتم .

فرد گفت : خدای متعال نیکوکاران را دوست می دارد.

حضرت فرمود : تو را برای خدا بخشیدم و دو برابر آنچه به تو بخشیده بودم ، از آن توست .

پی نوشت ها:

1- سرچشمه های نور، مسلم صاحبی ، ص 29 .

2- مناقب آل ابی طالب ، ابن شهر آشوب ، بخش مکارم الاخلاق .

3- کشف الغمه ، ج 2 ، ص 24 .


حسین (ع) ، ملاك ارزیابی اعمال


عشق به حضرت سیدالشهداء علیه السلام زمانی كامل و منسجم است كه با رویكردی عالمانه نسبت به مقام و منزلت او و اهداف انقلاب سرخ و دین سبزش همراه باشد. پس باید او را شناخت تا عشق به او نیز حاصل آید.

اما به راستی می توان حسین (ع) را شناخت و فهمید كه او كه بود، چه بود و چه كرد؟ چه كسی می تواند با جرات ادعای معرفت او را بنماید. تنها راهی كه در این راستا متصور و معقول است بهره گیری از نور روایات است كه انسان هرگاه با نظر دقیق و علمی به فهم روایات نائل شود و به درك فقه الروایة برسد، آن گاه در حد فهم و ادراك خود می تواند اشراق شمس وجود آن حضرت را بر دل خود سرازیر ببیند. راستی مگر می توان حسین (ع) و بلكه ائمه هدی را از غیر طریق خدا و رسول و اهل بیت او شناخت؟ هرگز كه چنین امری از دایره تفكر هر متفكری بیرون است. اكنون به روایاتی چند از معصومین (ع) در فضیلت این معصوم مظلوم اشاره می رود:

از رسول خدا (ص) روایت است كه فرمودند : « حسین منی و انا من حسین » حسین از من است و من از حسین . راستی آن حضرت ، حسین را چگونه دید و با این سخن در كمال بار معنایی خود چه می خواست بگوید و چه گفت. آیا می توان گفت كه این سخن پیغمبر (ص) فقط گویای یك ارتباط عاطفی بین او و حسین (ع) است. باید در كلمه « منّـی » بسیار تامل كرد.

اولین معنای آن این است كه اگر می خواهید مقام و منزلت حسین (ع) را بشناسید ، باید اول بفهمید كه من كیستم. « من » ی كه پیغمبر (ص) می فرماید ناظر به دو امر است: یكی من الهی او و یكی من جسمانی و بدنی او. یكی ناظر به آن شخصیت قدوسی و ملكوتی او یعنی كسی كه اشرف اولاد آدم و خاتم الانبیا و المرسلین و موسس آخرین شریعت آسمانی است یعنی كسی كه اگر نبود جهان خلق نمی شد « لولاك لما خلقت الافلاك » و یكی ناظر به وجود جسمانی و همین بدن خاكی مقدس اوست. از این روی وقتی می فرماید حسین از من است یعنی بدانید : از پیغمبری است كه از نظر بعد جسمانی نیز پاك ترین بدن هاست. یعنی نه تنها حسین جزئی از بدن من است بلكه او برگرفته از جنبه آسمانی و منزلت پیغمبری من است. پس همانطور كه ظلم به من اخلال در رسالت من و دین خداست ، ظلم به حسین (ع) نیز اخلال در دین خدا و تحریف آن است. صدمه به او صدمه و تخریب بنای دین است چرا كه او جزیی از من است و من هم مظهر دین خدایم و این حدیث شریف در عین تبیین عظمت حضرت حسین (ع) نهیب خطیر و ترسناكی است برای امت او پس از خودش.

حسین (ع) ملاك ارزیابی اعمال

معنای دیگری كه از این حدیث استفاده می شود هدایت یابی و نجات عاشقان و پیروان حسین (ع) در ظل عشق به او و ضلالت و گمراهی در مخالفت با امر اوست.

توضیح آن كه رسول خدا (ص) آینه تمام نمای خدا ( جل جلاله) و هادی خلق به سوی اوست ، پس مخالفت با او عین هلاكت است چنان كه اعتقاد و ایمان و تبعیت از او ، عین نجات و رستگاری است. « حسین منّی و انا من حسین» یعنی اكنون من پیغمبر ، چنین هستم حسین نیز چنین است.  او ، من است پس او هم ، آینه تمام نمای خدا و هادی خلق به سوی اوست. مخالفت با او ضلالت محض و ایمان و تبعیت از او عین هدایت و رستگاری است. چنانكه حدیث شریف « ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة» بر این مطلب دلالت دارد.

در كامل الزیارت از قاسم بن محمد بن علی و او از پدرش و از جدش و او از عبدالله بن حماد الانصاری و او از عبدالله بن سنان نقل می كند كه گفت شنیدم از امام صادق (ع) كه فرمود : قبر حسین (ع) باغی از باغ های بهشت است . محل معراج ملائكه به آسمان است. هیچ ملك مقربی و نبی مرسلی نیست مگر این كه از خدای تعالی مسئلت می كنند كه اجازه زیارت قبر حسین (ع) را به آنها بدهد.

آنچه در این روایت مدنظر است كلمه شریفه « لیس من ملك مقرب ونبی مرسل » است. این كلمه در قالب نفی و اثبات است. یعنی هیچ ملكی و نبی مرسلی در آسمان ها و زمین نیست مگر این كه از خدا تمنای زیارت قبر حسین (ع) را دارند یعنی جبرئیلی كه ناموس وحی است ، میكائیلی كه ناموس رزق است ، اسرافیلی كه ناموس نفخ است ، عزرائیلی كه ناموس قبض است ، كروبیان ، قدوسیان ، سكان بیت المعمور ، حافظان عرش و خلاصه هر ملك مقربی و نیز آدم با داشتن مقام علم الاسماء ، ابراهیم با رتبه خلیل الهی ، موسی با منزلت كلیم الهی ، عیسی با منصب روح الهی و همه انبیاء از خدا تقاضای اذن زیارت قبر حسین بن علی (ع) را دارند. این است كه هنوز كه هنوز است بشر از دریافت راز و رمز حیات و شهادت و نهضت او عاجز مانده است.

كامل الزیارات ، جعفربن محمد بن قولویه ، باب 15 ، حدیث 11، ص 116 .

عیون اخبار الرضا ، شیخ صدوق ، ج 1. ص  60 .

كامل الزیارات ، باب 39 ، حدیث 4 ، ص 225.


چراغ فروزان هدایت


پیامبر اسلام ( ص) :

" حسین چراغ فروزان هدایت و کشتی نجات امت است"

ای حسین ! ... ای سلاله پاکان

ای حسین ! ... ای عصاره قرآن

دیده دوستان و هم میهنان روشن ، که در طلوع ماه شعبان ، خورشید جمالت را به نظاره می ایستند.

ای حسین عزیز! ...

دومین غنچه پربار رسالت بودی که به چهره فاطمه (ع) لبخند زدی و با گلخنده ات، قلب محمد ( ص)  را از سرور آکندی وسینه اش را از مهر ، سرشار ساختی .

اما... آن هنگام که رسول خدا تو را بر دامن گرفت و در آغوش نبوت فشرد، خشنودی اش با اندوهی سنگین عجین گشت و به یاد عاشورای تو افتاد و آن گلهای پر پر و آن باغ خزان، و آن بهار عشق و عرفان و... و مروارید اشکی ازصدف دیدگانش به گلبرگ چهره اش فرو غلطید...

اولین صدائی که گوش تو را نوازش داد، آهنگ دلنشین اذان و اقامه بود که حبیب خدا محمد (ص) درگوش تو خواند. و درود برتو که خط  توحیدی اذان را از آغوش پیامبر تا دامن صحرای کربلا  رها نکردی ...

خاستگاه تو ، خانه علی  و دامان پاک فاطمه بود. از قرآن تغذیه گشتی و درزیر باران سرشار وحی ، جان خود را طاهر و شاداب ساختی ، نه ... نه ... بلکه تو نوری بود ی در رحم های والا و پاک ، که هرگز جاهلیت ، گردی بر دامان دل و جانت ننشاند و جامه روانت را نیالود.

ای عطیه کوثر... ای حسین !

ای پاسدار سنگر ایمان ،

ای خوب ، ای عطوفت مکتب !

تو پنجمین نفر از " اهل بیت" ی بودی که آیه " تطهیر" در باره آنان نازل گشت و " اراده " و مشیت الهی را در این " طهارت "، آشکار ساخت و خداوند در کتاب مبین قرآن ، مودت شما را از امت محمد (ص) خواست.

تو را ای عزیز زهرا در روز " مباهله " با نصارای نجران ، در کنار همین اهلبیت دیدیم ، که آبروبخش بودی .

زندگیت سراسر درس آموز بود و سطر سطر کتاب حیاتت ، آموزش و تعلیم بود . بزرگواری ، شجاعت ، صراحت ، حقیقت خواهی ، مقاومت ، تواضع ، ستم ستیزی ، داد خواهی و علم و عبادتت ، آشکارتر از آنست که کسی نداند.

ای حسین ،

ای پاسدار حرمت انسان!

در روزگار قحطی حقجویان ، که ستم و شرک ، در پناه سرنیزه و کشتار ، حکومت می کرد و سکوت بود و سکون! تو تازیانه ی فریاد را فرا بردی و بر پیکر امت فرود آوردی و حرکت آفریدی و شور بخشیدی و مردم را بیدار کردی ، تا انقلاب محمد (ص) و عدل علی (ع) و صبر حسن (ع) و معنای قرآن و رسالت اسلام را " پاسدار " شوند و میثاق ها را فریاد آرند و عهد ها را وفا کنند.

گرچه درآن نیمروز سرخ ، درآن صحرای آتشگون ، در آن کربلا ی " آزمایش " قیام قامتت درخون نشست ولی فریاد رسایت درعمق زمان برخاست . گرچه درآن " نینوا" ، نای حقیقت گوی تو را بریدند، اما... نوای " حق ، حق " تو در تاریخ ، همچنان ماند گار شد و جاودانه ماند.

ای حسین ،

ای پاسدارمکتب و قرآن !

کربلا ی تو، انقلاب آموز و انسان ساز نسل ها و قرن ها و سرزمین ها بود

و عاشورای تو، بارور سازنده لحظه ها و روزها و سالها،

و نهضت ها و اندیشه ،

و جهت دهنده حرکت ها.

اینک ، در کربلای میهنمان ، در وطن اسلامی مان و عاشورا های هر روزمان ، پاسدارانی عاشق و عارف ، رزمندگانی جان برکف و اسماعیل گونه، " هل من ناصر" تو را " لبیک " می گویند و خط سرخ کربلای تو را ادامه می دهند.

نگاهشان به " آینه سرخ شهادت " است و در آن ، " فلاح " امت را می بینند.

اگر میلا د تو را، " روز پاسدار" می شناسیم ، از آن روست که درفجر ولادت تو، انفجاری از عشق و ایمان و ایثار پدید می آید و سوره " فجر" در قرآن نیز " سوره حسین " شناخته می شود و از این طریق ، ریشه نهال اسلام، جان می گیرد. مگر نه اینکه در میلاد تو ، " شهادت " بدنیا می آید ؟ ! و شهادت، حیات جاودانه و پر باراسلام را طروات بخشیده و بقاء آن را تضمین می کند.

ای حسین !...

ای سالارقافله عشق،

ای آموزگار وفا، ای معلم انسان!

وقتی که فرزندان و خانواده ات را، یاران وفادارحقشناست را ، درمنای محبت دوست – که خداست –  و درقربانگاه اخلاص ، فدا کردی و فواره خونت را بر چهره زمان پاشیدی این درس را دادی که در مبارزه با ستم و الحاد و استضعاف ، جز با قربانی دادن عزیزان و نثار خون ، نمی توان پیروز شد و به نیکی و " بر" رسید. گذشتن از آنچه که دوست داشتنی است کمال آور است :

" لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون " ( قرآن کریم )

ای حسین ... ای پاسدار دین ،

ای حامی شرف ،

ای خون خدا دررگ زمان

تو، میلادی در شهادت و شهادتی درمیلاد بودی. تو میلاد شهادت بودی.

تو، شهیدی زنده و حاضر درهمه جای زمین و همیشه زمان بودی و هستی .

اینک تو در سروده ها و سرود ها ، ماندگار ترینی ،

درشعورها و شورها و شعارها و شعرها، زنده ترینی ،

حضور تو چون خورشید بر پیشانی روز، آشکار و درخشان است .

و ... ما ، تو را ای شهید بزرگ مولود شهید، در خانه ها و مسجدها ،

تکیه ها و حسینیه ها ،

کتاب ها و کتابخانه ها،

مدرسه ها و دانشگاهها

کوچه ها و خیابان ها و میدانها ،

شهرها و روستاها،

در داخل و خارج ، ... می بینیم .

تو را ، ای مظلوم تاریخ ،

درمظلومیت محرومان

درطنین سرخ روز باوران و شب ستیزان ،

در خروش خون شهیدان ، و ... حماسه های پاسداران ، می بینیم .

تو را درکربلا ها " بستان " و " سوسنگرد " و " دشت عباس " و " میشداغ " و " هویزه " و " شو ش" و " خونین شهر" ... می بینیم .

تو را ، ای جاودانه مرد، د رلاله های خونین کفن ،

درسیمای سرخ افق

در چهره گلگون شفق

در موج دریاها ... در وزش نسیم ها ، ... در رویش گیاهان ، در طلوع خورشید ، می بینیم .

تو را در " رو ز پاسدار" در ایران ، درجبهه های غر ب و جنوب ، درسنگرها کنار پاسداران و سربازان و بسیجیان می بینیم .

آری ... حسین عزیز ... جبهه ها مدرسه عشق است و پاسداران ، شاگردان این مدرسه و تو ، زمزمه گر عشق و آموزگار معرفت و مربی جان ها و محبوب دل ها ... و روز سوم شعبان ، روز ولادت توست.

روز پاسدار است،

روز من است،

روز توست

روز" حق " است ...

-  و ما بر حقیم .

      " جواد محدثی"


سیمای امام حسین(ع) در احادیث پیامبر(ص)


امام حسین(ع) به مدت 7 سال در آغوش پیامبر بزرگ اسلام تربیت یافت كه در این 7 سال، آنقدر حضرت سفارش او و برادرش حسن (ع) را به مردم كرد كه كتابهای سنی و شیعه پر است از فضایل و مناقب این دو بزرگوار كه بیش از 50 مورد در كتابهای اهل سنت آمده است و در اینجا به چند نمونه اشاره می كنیم:

1 - حسین (ع)، سید جوانان بهشت:

پیامبر اكرم (ص) فرمود: «الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه» ، یعنی حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند.

متن بعضی دیگر از احادیث این است كه پیامبر(ص) فرمود: فرشته ای از آسمان كه مرا زیارت نكرده بود، از خدا برای زیارت من اذن خواست، پس به من خبر و مژده داد كه دخترم فاطمه، سیده زنان امت من است و این كه حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند.

2- فضیلت دوستی حسین(ع) و نكوهش دشمنی با آن حضرت:

گروه بسیاری از محدثین نامدار اهل سنت روایت كردند كه پیغمبر(ص) بیرون آمد در حالی كه حسن و حسین(ع) با او بودند، امام حسن (ع ) بر یك دوش آن حضرت وامام حسین (ع)  بر دوش دیگر بود. یكبار حسن را می بوسید و بار دیگر حسین را،  تا به ما رسید، فرمود: [من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی ] هر كس حسن و حسین را دوست بدارد، همانا مرا دوست داشته و هر كس آنها را دشمن بدارد، پس البته مرا دشمن داشته است.

3- حسین، محبوب پیامبر(ص):

در روایت دیگری آمده است كه جمعی با رسول خدا (ص) به میهمانی می رفتند و آن حضرت پیشاپیش آنان حركت می كرد، در اثنای راه، و حسین(ع) را دید و خواست او را در آغوش بگیرد، و حسین (ع) به این سو و آن سو می دوید، پیامبر اكرم(ص) از مشاهده این حالت تبسم میكرد تا آن كه او را در آغوش گرفت، یك دست خود را به پشت سر و دست دیگر را به زیر چانه او نهاد و بر لبهای امام حسین بوسه زد و سپس فرمود: «حسین از من است و من از اویم، خداوند دوست دارد كسی را كه او دوست دارد.»

4-  پیامبر(ص) حسین (ع) را می بوسید:

در البداء و التاریخ نقل شده كه یزید امر كرد تا پرده نشینان حرم حسینی و بانوان آن حضرت را بر در همان مسجدی كه اسیران را نگاه می داشتند، نگاه بدارند تا مردم آنها را ببینند؛ و سر مبارك حسین (ع) را در جلوی خود گذارد و با چوب یا شمشیر به آن روی مطهر می زد.

ابوبرزه اسلمی برخاست و گفت: به خدا قسم چوب تو به همان موضعی می خورد كه مكرر دیدم پیغمبر (ص) می بوسید.

5- اول كسی كه وارد بهشت می شود:

روزی پیغمبر اكرم (ص) به علی (ع) فرمود: اول كسی كه داخل بهشت می شود، من، تو، فاطمه، حسن و حسین هستیم. علی(ع) عرض كرد پس دوستان چطور؟ پیغمبر(ص) فرمود: بعد از شما وارد می شوند».

6- حسین (ع)، گلی از باغ دنیا، راوی می گوید:

به خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم، دیدم كه حسن و حسین روی دوش اویند، عرض كردم: ای رسول خدا ! آیا این دو را دوست می داری؟ فرمود: برای چه دوست نداشته باشم؛ در حالی كه این دو گلهای منند از باغ دنیا.

7- امام زمان (ع) نهمین فرزند حسین(ع) است:

پیامبر (ص) فرمود: حسن و حسین علیها السلام دو امام امت من بعد از پدرشان هستند، و دو آقای جوانان اهل  بهشتند، و مادرشان سیده زنان جهانیان و پدرشان سید الوصیین است، و از فرزندان حسین  9 نفرند كه نهمین آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ایشان طاعت من و معصیت و مخالفت ایشان معصیت و مخالفت با من است، به سوی خدا شكایت می كنم از كسانی كه فضیلت ایشان را انكار و احترامشان را بعد از من ضایع می كنند .

و خداوند كافی است در ولایت كارها و نصرت عترت من، و امامان امت من، و انتقام گیرنده است از كسانی كه حق آنها را انكار كنند. « و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون».

8- اشتقاق نام حسین (ع) از نام خدای تعالی:

پیامبر اكرم(ص) فرمود: چون خدا آدم را آفرید، در سمت راست عرض پنج شبح در نور دید كه در سجده و ركوع هستند. آدم پرسید: این پنج شبح كه در هیبت و صورت من هستند، كیستند؟ خطاب شد: اینان پنج تن از فرزندان تو هستند، كه پنج اسم برای آنها از نامهای خود مشتق كرده ام، و اگر برای اینان نبود، بهشت و جهنم، عرش و كرسی، آسمان و زمین فرشتگان و آدمیان و جنیان را نمی آفریدم، پس من محمودم، و این محمد است و من عالی هستم، و این علی است، و من فاطرم، و این فاطمه است، و من احسانم و این حسن است، و من محسنم و این حسین است. به عزتم سوگند یاد كرده ام كه هر كس ذره ای از كینه ایشان در دل داشته باشد، او را داخل آتش می كنم، ایشان برگزیدگان من هستند، و به ایشان نجات می دهم، و به ایشان هلاك می نمایم، هر وقت حاجتی داری به این پنج تن متوسل شو، پس پیغمبر (ص) فرمود: ماییم كشتی نجات! هر كس به آن ملحق شود ، نجات یابد و هر كس از آن برگردد، هلاك شود.

9- دوستان حسین (ع) اهل بهشتند:

از ابن عباس حدیثی طولانی از پیغمبر(ص) در فضایل حسنین (علیهما السلام) روایت شده كه در پایان آن می فرماید: «خدایا تو می دانی كه حسن و حسین در بهشتند، هر كس آنها را دوست دارد در بهشت است و هر كس آنها را دشمن بدارد، در آتش است».

پرچمدار حماسه کربلا

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

حماسه کربلا، بیانگرعشق و شهادت و شهامت اصحابی است که دنیای مادی را رها کردند و با معشوق خویش پیمان بستند که امام زمان و مرادشان را تنها نگذارند و او را یاری دهند . آنان درس ایثار وایمان و شهادت را برای آیندگان به ودیعه گذاشتند و خاک مزارشان تا ابد توتیای چشم هر انسان آزاده و  وارسته ای است.

مختصری از زندگی نامه حضرت عباس (ع)

حضرت عباس(ع) در چهارم ماه شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او فرزند بزرگ ام البنین(س) و پسرچهارم امیرالمومنین علی(ع) است. مادر او فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب است که تاریخ گواهی می دهد که پدران و دایی های ام البنین( س ) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند، افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت وقهرمانی، سالار و بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود می آورده اند. اینان همانانند که عقیل به امیرالمومنین علی(ع) گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمان تر یافت نشود.(1)

ام البنین( س ) درحماسه کربلا چهار فرزند خود به نامهای عباس، جعفر،عون و عثمان را به پیشگاه الهی هدیه کرد و خود طلایه دار پیام آوران کربلا پس ازحضرت زینب (س) شد. مسلم است از چنین مادر طاهر و پاکدامنی فرزندان صالحی متولد شود که هر یک حماسه جاویدانشان بر تارک روزگار بدرخشد.

حضرت عباس(ع) نیز یکی از آن آزادگان است. در مورد شمایل آن حضرت، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین گفته:" عباس بن علی مردی خوش صورت و زیباروی بود و چون سوار بر اسب می شد پاهای مبارکش به زمین کشیده می شد و به او قمر بنی هاشم نیز می گفتند و پرچمدار لشکر حسین(ع) در روز عاشورا بود. نام آن حضرت را امام علی(ع) انتخاب کرده است .(2) حضرت ابوالفضل (ع) نه فقط برادر جسمانی حضرت حسین(ع) بود بلکه برادر ایمانی و روحانی آن حضرت نیز بوده است. روی همان اصل و قاعده ای که پیغمبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) از نور واحد بودند و مکرر پیغمبر(ص) به آن وجود مقدس " انت اخی فی الدنیا و الاخره" می فرمود. این اخوت و برادری لازمه اش تساوی و برابری آن دو در جمیع جهات و درجات نیست. مقام امامت بالاتر، و ابوالفضل (ع) تابع امام بوده است. او عبدی صالح بود.( 3)

برجسته ترین نمونه این اخوت بی نظیر را می توان در ایثار و مواسات و فداکاری آن بزرگوار مشاهده کرد زیرا حضرت ابوالفضل (ع) درباره برادرش بزرگترین ایثار را انجام داد و جان را فدای او کرد و در سخت ترین بلاها و آزمایش های الهی با آن حضرت مواسات کرد. درباره حضرت عباس بن علی شاعر گفته است:

احق الناس ان یبکی علیه فتی ابکی الحسین بکربلا

اخه و ابن والده علی        ابوالفضل المضرج بالدماء

و من واساه لا یثبیه شی   و جادلم علی عطش بماء

که ترجمه فارسی آن این است:

1- شایسته ترین کسی که سزاوار است مردم بر او بگریند آن جوانی است  که ( شهادتش) حسین(ع) را در کربلا به گریه انداخت.

2- یعنی برادر و فرزند پدرش علی (ع) که همان ابوالفضل بود و به خون آغشته گشت.

3- کسی که با او مواسات کرد و چیزی نتوانست جلوگیر او( در این مواسات ) گردد و با اینکه خود تشنه آب بود، آب نخورد و به آن حضرت کرم کرد.(4)

این شعر که از یک سو بیانگر مظلومیت و شجاعت حضرت عباس بن علی(ع) ، و از سوی دیگر بیانگر اخوتی بی ریا و صادق است که اعجاب همه مردم را بر انگیخت.

در وجود شریف ابوالفضل (ع) دو گونه شجاعت در هم آمیخته است:

الف) شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده است.

ب) شجاعت عادی که از جانب مادرش ام البنین (س) به ارث برده است ، زیرا که در میان تیره مادرش، جدی پیراسته چون عامرین مالک بن جعفر بن کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را " ملاعب الاستة" یعنی کسی که سر نیزه ها را به بازی می گیرد، می نامیدند.(5)

فضایل حضرت عباس(ع)

1- ادب:

حضرت علی(ع) از همان اوایل خردسالی حضرت عباس(ع) ، توجه خاصی به تربیت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی ، تعلیم و عادت داده بود.(6)روایت شده است که حضرت عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسین(ع) نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. او تربیت شده حضرت علی(ع) است که از همین مکتب درخشان درس ادب آموخته بود.

حضرت عباس (ع) هیچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع ) را برادر خطاب نماید مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب.

2- یقین

:( درجه بالای ایمان) ویژگی است که کمتر درغیر معصوم ایجاد می شود ، اما حضرت عباس(ع) از همان کودکی، یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی های دیگر خود را متبلور می ساخت.(7)3- وفا: وفای او نسبت به اهل بیت علیهم السلام به غایت زیاد و در خور نخستین است. در وفا همین بس که باقر شریف قریشی، نویسنده عرب زبان معاصر، در کتاب" حیاة الامام حسین بن علی علیهما السلام " می نویسد:" در تاریخ انسانیت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگیرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل (ع ) نسبت به برادر بزرگوارش امام حسین(ع) نمی توان  یافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت."

4- دلاوری:

دلاوری حضرت عباس(ع) نه تنها در حماسه کربلا نمایانگر بود،  بلکه در صفین نیز نمایان شده بود به ویژه در جنگ صفین افراد زیادی را کشت و حیرت همگان را از آن دلاوری برانگیخت.

القاب حضرت عباس(ع)

حضرت عباس(ع) القاب گوناگونی دارد که ما در این قسمت به مهمترین آنان اشاره می کنیم:

1- باب الحوائج:

بر اثر بروز کرامات و برآورده شدن حاجات متوسلین به او در السنه و افواه عامه و خاصه به این لقب مشهور شد.(8)2- سقا: در روزهایی که اهل کوفه آب را بر روی اهل بیت امام حسین(ع) بستند، قمر بنی هاشم(ع) برای آنها آب آورد. (9)

3- سپهسالار:

لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهی و ستاد نظامی داده می شود و آن حضرت را نیز به سبب اینکه فرمانده نیروهای مسلح امام حسین(ع) در روز عاشورا بود و رهبری نظامی سپاه ایشان را بر عهده داشت سپهسالار نامیده اند.(10)4- قمر بنی هاشم: از آنجا که آن حضرت در میان بنی هاشم از نظر زیبایی ممتاز بود وی را ماه بنی هاشم می نامیدند.(11)

5- اطلس:

ظاهرا یکی از معانی اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از کثرت شجاعت صفوف دشمن را می شکافته است، به وی اطلس می گفتند.(12)6- پرچمدار:از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار و " حامل اللواء" است، زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امام حسین(ع) را در دست داشتند حضرت به دلیل توانایی های نظامی فوق العاده در برابر خود، از میان یاران خود، پرچم را تنها به ایشان سپردند.(13)

7- طیار:

دیگر از القاب حضرت ابوالفضل(ع) طیار است، یعنی پرواز کننده در فضای قدس و درجات و مقامات عالی بهشت. (14)8- المستجار: از دیگر القاب حضرت، مستجار یعنی منجی و نجات دهنده است.(15)

9- العبد الصالح:

دیگر از القاب آن جناب عبد صالح است، چنانکه در زیارت او می خوانیم" السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله"؛10- حامی الضعیفه: از القاب مشهور حضرت ابوالفضل(ع) حامی الضعیفه به معنی حامی بانوان است به خصوص در نقشی که در دفاع از بانوان حرم و اهل بیت نبوت بر عهده داشت.(16)

پی نوشتها:

1- سردار کربلا، ترجمه العباس مرحوم مقرم، انتشارات الغدیر، ص 154.

2- خصائص العباسیه، ص118.

3- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی، ج 1، ص 158.

4- ترجمه مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، مترجم هاشم رسول محلاتی، ص 82.

5- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی خلخالی، ج 1، ص 62.

6- پرچمدار نینوا، شیخ محمد اشتهاردی، ص 20.

7- محمد ناصرعلایی، آینه حیدرنما، روزنامه کیهان، 10/8/1376.

8- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی خلخالی، ص 146.

9- همان، ص 147.

10- همان، ص 148.

11- همان، ص 143.

12- همان، ص 147.

13- زندگانی حضرت ابوالفضل (ع) ، ص 25.

14- خصائص العباسیه، ص 131.

15- همان، ص 131.

16- همان، ص 148.

شعر-ولادت-82

چهره تابنده

 


ماه رویان جهان را ز دل آرام ربود

پرده، چون ماه من از چهره تابنده گشود

حوریان گو كه بسوزند بمجمرها عود

حوریان گو كه بریزند زدامن ها مشك

موكب خسرو خوبان كه بر او باد درود

عاشقان گو كه بصد عزت و اجلال رسید

كه خدا باد نگهدار وی از چشم حسود

سرزد از گلشن زهرا گل نوخاسته ای

سِیـُمین شمس ولایت ز افق چهره گشود

سِیـُمین روز ز شعبان چو بر آمد خورشید

باد بر اهل جهان مقدم پاكش مسعود

روز میلاد همایون حسین بن علی است

مظهر غیرت و مردانگی و رحمت و جود

میوه شاخه توحید، گل گلشن فیض

خسرو ملك فصاحت، شه اقلیم وجود

كوكب صبح سعادت، مه ایوان جلال

جلوه احمدی از نور جمالش مشهود

صولت حیدری ازچهره پاكش پیدا

چهره، آئینه آیات خداوند ودود

سینه، گنجینه الطاف و عنایات و كرم

صبر و احسان زحسن، حسن خصال از محمود

عصمت از فاطمه آموخت، شجاعت زعلی

ماه مجلس شد و بر رونق بازار فزود

همچو یوسف چو قدم بر سر بازار نهاد

پیش دشمن سر تسلیم نیاورد فرود

پیش پیكان بلا، سینه سپر ساخت ولی

زطربخانه افلاك، رسد بانك سرود؟

كیست این كوكب تابان كه پی تهنیتش

هر دم آید ز فضا بوی خوش عنبر و عود؟

كیست این غنچه خندان كه ز انفاس خوشش

بفلك می رودش ز آه دل سوخته دود؟

كیست این لاله خونین كه زهفتاد و دو داغ

محو خورشید جمالش شده ذرات وجود

این حسین است كه از مهر جهان افروزش

نیست جز كعبه او اهل صفا را مقصود

نیست جز درگه او اهل ولا را مأمن

كس بجز نكته توحید از آن لب نشنود

كس بجز میوه توفیق از آن شاخه نچید

ظلمت كفر ز آئینه اسلام زدود

جلوه چون كرد در آفاق، تجلی حسین

كه در آن بارگه افكنده شهان، سر بسجود

چون گدا جبهه بر آن درگه شاهانه بسای

كه ره دوستی آل علی را پیمود

خوشه از خرمن توفیق " رسا" چید كسی

كه بود عاشق مسكین به نگاهی خشنود

خسروا خسته دلان را به نگاهی ، بنواز

قاسم رسا


انوار عشق


دیده دل بازکن تا بنگری دیدار عشق

ای که هستی طالب دیدار با انوارعشق

عقل هم حیران بود پیوسته اندر کار عشق

با وجود آن که هر مشکل شود آسان زعقل

مست شو ای هوشیار از ساغر سرشار عشق

ازمی غم خواهی ارسازی تهی مینای دل

تا نماند بر تو پنهان سری از اسرارعشق

ساغری از باده خمخانه ی وحدت بنوش

از وجود فایض الجودش پدید آثار عشق

لب گشا چون " اختر طوسی" به مدح آنکه بود

آنکه بودی نوگلی از گلبن گلزار عشق

حضرت عباس شِبـل شیر حق شاه نجف        

راند در میدان سمند چابک رهوار عشق

آنکه چون در روز عاشورا پی رزم خسان

آن هژبر پیل انداز نهنگ او بارعشق

نعره می زد از جگر چون شیر ، هنگام شکار   

جانب آن شهسوار جنگی مضمار عشق

ناگهان لشکر هجوم آور شدند از چارسو

شد جدا از تن دو دست آن سپهسالار عشق

از جفای نوفل وظلم حکیم بن طفیل    

پیکرآن جنگجوی وادی خونخوار عشق

برزمین افتاد چون از پشت زین درخون طپید

کرد سیرابش حق از سرچشمه انهار عشق

داد آن سقای شاه کربلا چون تشنه جان

نام او مسطور آمد بر سر طومارعشق

در ره عشق برادر کرد چون جان را نثار

     اختر طوسی


مکتب عشق


  یاد تو تسبیح و مناجات ما

ای حرمت قبله حاجات ما        

دست علی ، ماه بنی هاشمی

تاج شهیدان همه عالمی

سروکجا قامت رعنا ی تو

ماه کجا روی دل آرای تو

 مطلع توجان و تن بوتراب

ماه درخشنده تراز آفتاب

ساقی عشاق وعلمدار عشق

همقدم قافله سالار عشق

داده سر و دست به راه حسین

سرور و سالار سپاه حسین

حضرت عباس ، علیه السلام

عم امام و اخ وابن امام

پرچم اسلام برافراخته

ای علم کفرنگون ساخته

درس الفبای توصدق و صفاست

مکتب تو مکتب عشق و وفاست

بی سری آن گاه سرافرازی است

مکتب جانبازی و سربازی است

روح ادب را ادب آموخته

شمع شده ، آب شده ، ساخته

موج زند اشک به چشم فرات

آب فرات از ادب توست مات

 وان لب خشکیده طفلان او

یاد حسین و لب عطشان او

ای جگر آب برایت کباب

ساقی کوثر پدرت مرتضی است

کار تو سقائی کرب و بلاست

مشک پر از آب حیاتت به دوش

هست دررحمت و باب حسین

درگه والای تو در نشأتین  

گوید اگر یک صد و سی و سه بار

هر که به دردی، به غمی شد دچار   

اکشف یا کاشف کرب الحسین

ای علم افراخته درعالمین

تشنه اگر آمده  آبش دهی

از کرم و لطف جوابش دهی

   ریاضی یزدی

مولودی-82

play

Download

مولودی 8

play

Download

مولودی 1

play

Download

مولودی 9

play

Download

مولودی2

play

Download

مولودی 10

play

Download

مولودی3

play

Download

مولودی 11

play

Download

مولودی4

play

Download

مولودی 12

play

Download

مولودی5

play

Download

مولودی 13

play

Download

مولودی6

play

Download

مولودی 14

play

Download

مولودی7

مولودی-89

play

Download

مولودی 8

play

Download

مولودی 1

play

Download

مولودی 9

play

Download

مولودی2

play

Download

مولودی 10

play

Download

مولودی3

play

Download

مولودی 11

play

Download

مولودی4

play

Download

مولودی 12

play

Download

مولودی5

play

Download

مولودی 13

play

Download

مولودی6

play

Download

مولودی 14

play

Download

مولودی7

تصاویر ویژه ولادت-82

screensaver ولادت-89

تصاویر ویژه ولادت-89

 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 
 ولادت امام حسین ع و حضرت عباس ع 

موبایل ولادت-89

لیست محصولات آهنگ پیشواز تبیان (مشترکین ایرانسل)

محصولات میلاد امام حسین (ع)

 

 برای مشاهده هر سری از محصولات ، روی عکس ها کلیک نموده و به منظور خرید ، کافیست کد محصول را به 7575ارسال نمایید .

 

آهنگ پیشواز تبیان_ میلاد امام حسین (ع) (مشترکین ایرانسل)

سری 1 _ برای مشاهده روی عکس فوق کلیک کنید.


لیست محصولات آهنگ پیشواز تبیان (مشترکین ایرانسل)

محصولات میلاد حضرت عباس(ع)

 

 برای مشاهده هر سری از محصولات ، روی عکس ها کلیک نموده و به منظور خرید ، کافیست کد محصول را به7575 ارسال نمایید .

 

آهنگ پیشواز تبیان_میلاد حضرت عباس(ع)

سری 1 _ برای مشاهده روی عکس فوق کلیک کنید.

مولودی-89

مولودی خوانی نزار قطری، در میلاد حضرت عباس(ع). (5:52)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 461 | حجم فایل : 727 KB |
مولودی حاج محمود كریمی براي حضرت ابوالفضل العباس. (3:09)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 168 | حجم فایل : 1.12 MB |
مولودی خواني حاج محمد طاهری به مناسبت ميلاد حضرت ابوالفضل العباس. (11:42)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 82 | حجم فایل : 4.09 MB |
مولودی خواني حاج حسن خلج به مناسبت ميلاد حضرت ابوالفضل. (6:12)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 88 | حجم فایل : 2.18 MB |
مولودی حاج حسن خلج در ميلاد حضرت ابوالفضل العباس. (11:30)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 64 | حجم فایل : 4.02 MB |
مديحه خواني حاج حسن خلج در ميلاد قمربني هاشم. (14:30)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 54 | حجم فایل : 5.07 MB |
مولودی خواني روحاني براي حضرت ابوالفضل العباس(ع). (03:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 48 | حجم فایل : 1.22 MB |
مولودي خواني محمود كریمی براي حضرت ابوالفضل العباس. (5:18)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 93 | حجم فایل : 1.87 MB |
مولودی خواني سعيد حداديان در مورد حضرت ابوالفضل العباس. (3:32)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 68 | حجم فایل : 4.73 MB |

 

 

 

مولودی خواني سیدمهدی میرداماد با عنوان «طپش‎های دل من می خونه» ویژه ولادت حضرت اباالفضل(ع). (9:19)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 692 | حجم فایل : 3.73 MB |
سينه زني حاج محمود کریمی با عنوان دوای عاشقی نگاه یار ویژه ولادت حضرت اباالفضل(ع). (3:11)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 894 | حجم فایل : 1.28 MB |
سينه زني حاج محمود کریمی با عنوان «اباالفضل ای بهار علی» در ولادت حضرت اباالفضل(ع). (3:55)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 671 | حجم فایل : 1.57 MB |
مولودی خواني حاج محمد طاهري با عنوان«بیا از ساقی دوباره ساغر بگیریم» ویژه ولادت حضرت اباالفضل(ع). (10:42)
نظرات (2) | تعداد دريافت : 513 | حجم فایل : 4.29 MB |
مولودی حاج سعید حدادیان به مناسبت ولادت حضرت اباالفضل (ع). (6:44)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 348 | حجم فایل : 2.7 MB |
مولودی خوانی ملا باسم كربلایی در میلاد حضرت عباس علیه السلام. (7:13)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 682 | حجم فایل : 893 KB |
مولودی خوانی ملا باسم كربلایی در میلاد حضرت عباس(ع). (5:59)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 427 | حجم فایل : 742 KB |
مولودی خوانی احمد الساعدی در میلاد حضرت عباس(ع). (8:35)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 267 | حجم فایل : 1.04 MB |
مولودی خوانی احمد الساعدی در میلاد حضرت عباس(ع). (6:30)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 482 | حجم فایل : 805 KB |
مولودی خوانی احمد الساعدی در میلاد حضرت ابوالفضل(ع). (5:19)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 79 | حجم فایل : 659 KB |

 

 

مدیحه سرایی به مناسبت میلاد حضرت ابا الفضل العباس (س) با صدای مهدی میرداماد سال 88 (14:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 20 | حجم فایل : 2.49 MB |
مولودی خوانی شب میلاد حضرت ابا الفضل العباس (ع) با صدای سید مجید بنی فاطمه سال 88 (9:10)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 25 | حجم فایل : 1.58 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا الفضل العباس (س) با صدای سید مجید بنی فاطمه سال 88 (5:56)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 17 | حجم فایل : 1.05 MB |
مدیحه سرایی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس با صدای محمد رضا طاهری در سال 88 (05:29)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 15 | حجم فایل : 1.26 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس با صدای محمد رضا طاهری (03:55)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 26 | حجم فایل : 953 KB |
مدیحه سرایی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس محمود کریمی (03:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 47 | حجم فایل : 814 KB |
هم خوانی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس (02:14)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 16 | حجم فایل : 561 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس (02:57)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 20 | حجم فایل : 694 KB |
مدیحه سرایی شب میلاد حضرت اباالفضل العباس در سال 88 با صدای محمود کریمی (04:45)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 93 | حجم فایل : 1.09 MB |
مولودی خواني کربلایی محمد حسین حدادیان با عنوان خدای احساس و عشق به مناسبت ميلاد حضرت اباالفضل(ع). (5:41)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 754 | حجم فایل : 2.28 MB |

 

 

 

 

مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط محمد رضا طاهری سال 88 (6:12)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 56 | حجم فایل : 1.07 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط محمد رضا طاهری سال 88 (4:41)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 31 | حجم فایل : 824 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط مهدی اکبری سال 88 (8:02)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 25 | حجم فایل : 1.39 MB |
مولودی خوانی شب میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط مهدی سلحشور سال 88 (2:55)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 31 | حجم فایل : 517 KB |
مدیحه سرایی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط مهدی میرداماد سال 88 (3:40)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 33 | حجم فایل : 651 KB |
مولودی خوانی شب میلاد حضرت عباس (س) با صدای حسین سیب سرخی سال 88 (3:49)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 40 | حجم فایل : 867 KB |
مولودی خوانی شب حضرت اباالفضل العباس(س) توسط مهدی سلحشور سال 88 (8:30)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 19 | حجم فایل : 1.47 MB |
مولودی خوانی شب میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط مهدی اکبری سال 88 (4:48)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 13 | حجم فایل : 2.39 MB |
مدیحه سرایی به مناسبت میلاد حضرت اباالفضل العباس(س) توسط مهدی میرداماد سال 88 (8:53)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 20 | حجم فایل : 1.53 MB |
مدیحه سرایی شب میلاد حضرت ابا الفضل العباس (ع) با صدای مهدی سلحشور سال 88 (3:29)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 20 | حجم فایل : 645 KB |

مولودی-89

غزل خوانی «هوای سینه ابریست» ویژه ولادت امام حسین(ع) با صدای حسین سیب سرخی (15:52)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 351 | حجم فایل : 6.35 MB |
غزل خوانی« لاله نو دمیده» ميلاد باسعادت امام حسین علیه السلام توسط حسن خلج (24:04)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 416 | حجم فایل : 9.64 MB |
غزل خوانی به نام حضرت دریا برای ولادت حضرت سيد الشهداء با صدای محمود کریمی (8:18)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 895 | حجم فایل : 3.33 MB |
غزلخوانی سرور کائنات ویژه ولادت امام حسین علیه السلام توسط سعید حدادیان. (24:39)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 332 | حجم فایل : 9.88 MB |
مولودی «دلخواهم حسین است» بخاطر ميلاد امام حسین(ع) با صدای حاج مهدی مختاری (5:09)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 415 | حجم فایل : 2.07 MB |

 

 

مدیحه سرایی شب میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای مهدی میرداماد سال 88 (6:43)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 183 | حجم فایل : 1.45 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای مهدی میرداماد سال 88 (6:43)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 167 | حجم فایل : 1.16 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای حسین جواد مقدم 1388 (6:42)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 158 | حجم فایل : 1.15 MB |
مولودی میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای مهدی سلحشور 1388 (7:32)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 98 | حجم فایل : 1.3 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای مهدی میرداماد 1388 (6:06)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 93 | حجم فایل : 1.05 MB |
مولودی میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای حسین سیب سرخی1388 (2:44)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 108 | حجم فایل : 388 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای حسین سیب سرخی1388 (1:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 78 | حجم فایل : 260 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای سید مجید بنی فاطمه 1388 (2:56)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 67 | حجم فایل : 522 KB |
غزل خوانی «روز آفرینش عشق» ویژه ولادت امام حسین(ع) توسط محمد رضا طاهری (25:04)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 859 | حجم فایل : 10.04 MB |
غزل خوانی «جلوه‌ی جمال خدا» به مناسبت ولادت امام حسین(ع) با صدای نیکبختیان (11:18)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 249 | حجم فایل : 4.53 MB |

 

 

مدح و منقبت حضرت امام حسین (ع) به مناسبت ولادت با سعادت حضرت امام حسین (ع) با صدای محمود کریمی (4:52)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 307 | حجم فایل : 2.26 MB |
مولودی میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای سید مجید بنی فاطمه 1388 (5:39)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 225 | حجم فایل : 955 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای حسن خلج (2:46)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 189 | حجم فایل : 682 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای حسین سیب سرخی سال 88 (9:46)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 182 | حجم فایل : 1.68 MB |
مولودی شب میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمد طاهری 88 (4:43)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 132 | حجم فایل : 838 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمد طاهری 88 (7:17)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 97 | حجم فایل : 1.28 MB |
مولودی شب میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمد طاهری 88 (7:46)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 97 | حجم فایل : 1.34 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای سید مجید بنی فاطمه سال 88 (6:44)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 101 | حجم فایل : 1.16 MB |
مولودی شب میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای سید مجید بنی فاطمه سال 88 (3:35)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 81 | حجم فایل : 634 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای سید مجید بنی فاطمه سال 88 (7:55)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 82 | حجم فایل : 1.36 MB |

 

 

مدیحه سرایی به مناسبت میلاد حضرت ابا الفضل العباس (ع) با صدای مهدی سلحشور سال 88 (6:03)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 63 | حجم فایل : 1.04 MB |
مولودی خوانی شب میلاد امام حسین(ع) توسط سید مجید بنی فاطمه سال 88 (4:33)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 200 | حجم فایل : 1.2 MB |
مولودی خوانی شب امام حسین(ع) توسط محمد رضا طاهری سال 88 (4:40)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 139 | حجم فایل : 824 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله الحسین با صدای محمد رضا طاهری (1:41)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 96 | حجم فایل : 402 KB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای حدادیان 1388 (6:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 288 | حجم فایل : 1.26 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمد طاهری 1388 (5:36)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 181 | حجم فایل : 989 KB |
مولودی میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمد حسین حدادیان 1388 (6:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 142 | حجم فایل : 2.24 MB |
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمود کریمی 1388 (8:42)
نظرات (2) | تعداد دريافت : 577 | حجم فایل : 1.5 MB |
مولودی میلاد حضرت ابا عبدالله حسین (ع) با صدای محمد طاهری 1388 (9:33)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 129 | حجم فایل : 1.65 MB |
مولودی شب میلاد حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) با صدای روح‌الله بهمنی سال 88(9:09)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 188 | حجم فایل : 2.1 MB |

پیامکهای حسینی و عباسی

پیامکهای حسینی و عباسی

امام حسین علیه السلام

حسین سلطان عشق، عباس ساقی عشق، زینب شاهد عشق و سجاد راوی عشق. کاروان عشق در راه است و خود "عشق" نیمه شعبان خواهد آمد... اعیاد شعبانیه مبارک

 

میلاد گل رسول و زهرا و علی است              زیـرا کـه جهــان خجسته زین نور جلی است

مــا را دگـــر از روز جـزا بیمی نیست              چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است

مـژده ای دل خــدای عشـــق رسید              شـــاهــــدان را لــقـــــای عــشـــق رسیـد

 

جان به پایش کنید قربانی               عاشقان خونبهای عشق رسید

تـا بــه راهــت راهیم مـن               فــــــــــارق از گمــــراهیـم من

غــم نــدارم در دو عــالم                چــون حسیــــن است مقتدایم

 

امشب شب میلاد علمدار حسین است               میـــلاد علــمـــدار وفادار حسین است

گــر بــــود علــــی محـــرم اسرار محمد               عباس علی محرم اسرار حسین است

 

ای دلنـواز قــاری قرآن خوش آمدی                 در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی

ای العطش، ترانه ی قبل از ولادتت                 مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی

 

اشکها بین كه از این خنده بدامان دارد                 ای سلیل اشرف اولاد آدم السلام

بهــین جشــن و سرور شیعیان است                 دیگر ز نخل رسالت پدید شد ثمری

ســرور معنــوی بــر پــاست هـــر جا                  سلام ای صفـــای دل عــــاشقان

 

امشب زمیــن و آسمان گردیده پر شور و شعف        امشب تـمـام عـــرشیـــان بهـــر زیارت بسته صف

امشب که عیدی می‌دهد بر عاشقان شاه نجف       امشب تو هم مستی کن و دل را بری کن از اسف

زیرا به دنیا آمده مظهر عزت و شرف

*میلاد نور مبارک*

 

ز گلــزار نبــی(ص) و بـــوستان حیدر و زهرا         گلی بشگفـت با بوی خوش و با چهره ی زیبا

شنیدستی که با یک گل نمی‌گردد بهار؟ اما         گلستان گشته از این گل، همه دنیا و ما فیها

شکفتن پنجمین گل باغ عصمت و طهارت تهنیت باد.

 

بوی گلهای بهشتی ز فضا می‌آید             عطر فردوس هم آغوش صبا می‌آید

نوگـل مصطفوی، زینت باغ علوی             مظـهــر پـنــج تـــن آل عـبـــا می‌آید

 

دو مــاه از دو افــــق در دو شب تجـلّی کرد           یکی شهنشه دوران، یکی امیر سپاهش

دو گوهر از دو صدف از دو بحر گشت نمایان           یکـی چراغ هدایت، یکی معین و گواهش

یکی حسین و یکی ناصر حسین، ابوالفضل          کـه جـــان خویــش به کربلا بداد به راهش

 

سروشی دوش در گوشم، سرود این نغمه ی شیوا       که بشگفت از گلستان محمد(ص) نوگلی زیبا

بـــشارت ای گنــه کـــاران حسیـــن آمد حسین آمد       نثـــار مقدمـــش سرهــا، فدای جان او جانها

 

شاهی به دوصد عزت و اجلال آید              با شوکت و فر و جاه و اقبال آید

امــروز حسیــن آیـد و فردا عباس              خورشید ز پیش و مه ز دنبال آید

 

ای دست تو، دستگیر عـالم               وی در رخ تو علی مجسـم

دریــای عمیـــق مهــــربانی               تـمثـال علـی، علـی ثانــی

مرآت حسین مظهر عـشـق               گل واژه ی ناب دفتر عشق

ای عبــد خدانــما، اباالفضل               دریاب دمی مرا ابا الفضــل

 

امام حسین(ع)

عباس!

ای صبر و قرار بی قراران

امّید دل امیدواران

دانی که گر از عطش بمیرم

یک قطره ز دیگری نگیرم

ساغر نزنم ز دست هر کس

من دست تو می شناسم و بس

روزی من از خزانه ی توست

دل، سائل آستانه ی توست

امشب ز تو بار عام خواهم

دیدار تو و امام خواهم

 

نیستم لایق کنم مدح و ثنایت یا ابوالفضل                  از ازل مدح تو را گفته خدایت یا ابوالفضل

مصطفی را جان نثاری، مرتضی را یادگاری                 جان من، جان جهان بادا فدایت یا ابوالفضل

 

ای تجلای نور در سینا

ید بیضای توست با موسی

حق نوشته ست با خطی از نور

روی درگاه جنّت الاعلی

در بهشتم بهار عباس است

صاحب الاختیار عباس است

 

مـیـلاد مسعـود اباالفضل جوان است                     هـنگام شـادی و سرور شیـعـیـانــسـت

از دامـن ام البنین ماهی عیـان است                     كــز روی وی شرمنــده مـاه آسـمـانست

 

شـب بــه كـــاخ مـــرتــضـى ماهى پدیدار آمده          ماهى كه پیش نور وى خورشید و مه تار آمده

ماهـــى كــه بــر حســن صـــدهـا خریدار آمده          اى طـــالــب دیـــدار مــه هنـــگام دیـدار آمده

فــلاكیـــانـــش سر بـه سر حیران رخسار آمده          اكو نور بخش عالم و، هـــم نـــور الانــوار آمده

چه عباس آن كـه در حشمــت امیر راستین آمد         چــه عبــاس آن كـه از همّت پناه مسلمین آمد

چه عباس آن كه از اصل و نسب از دوره هاشم          چــو جــان مـرتضى و حُسن خیرالمرسلین آمد

شعر-ولادت-89

نور جمال حسین

امام حسین(علیه السلام)

ای اتصال نوری ما تا خدا حسین

بی تو نبود خلقت ما كیمیا حسین

ای نور تو امانت اصلاب شامخه

گشتی شهود خلق و عیان شد خدا حسین

دنیا و آخرت به جمالت جلا گرفت

عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسین

روشن‌تر از درخشش خورشید مشرقین

در جان ماست نور جمال شما حسین

تسلیم عشق هول قیامت نمی‌چشد

ای سایه ی ولای تو تایید ما حسین

بی تو بشر قابل ذكر و ثنا نبود

تو آمدی و شد گل ما بر ملا حسین

خیل ملك به طینت ما سجده كرد و گفت

مسجود ماست آیه‌ای از هل اتا حسین

هر جا كه هست نور خدا سجده واجب است

آری به پیشگاه خدا سجده واجب است

بی تو اله نور پرستش نمی شود

رب جلی بدون تو كرنش نمی شود

ای باطن حقایق واسرار لو كشف

در ذات دین بجز تو سفارش نمی شود

دستی نمی رسد به تو الا المطهرون

بی دست تو تكامل و جوشش نمی شود

عشق حقیقی دل مومن ولای تست

با تو خیال عشق مشوش نمی شود

ای صورت گذشته و آینده دست تو

بی پا سخت ز نزد تو پرسش نمی شود

هرگز پیمبری به مقام پیمبری

بی اشك روضه ی تو پذیرش نمی شود

ای ساقی سبوی شهادت اراده كن

جان را اراده كن كه به كوشش نمی شود

آن ساغری كه پرده ی پندار می‌درد

ما را ز خویش تا به سر دار می برد

دل را شعاع جلوه ی جانان عوض كند

غم را نگاه مست طبیبان عوض كند

مستی كجا و باده ی هجده عیار عشق

جان را پی امام شهیدان عوض كند

عشقت چو پیش دوزخیان عرضه می شود

صدها زهیر خیمه به رضوان عوض كند

ای از  نسیم یكدم تو نو بهارها

نامت مسیر گردش طوفان عوض كند

ما از ره تراجمه الوحی می رویم

دل را صدای ناطق قرآن عوض كند

آن را كه از مسیر تو بیرون نهد قدم

هر روز رنگ چهره ی ایمان عوض كند

باور نمی كنیم به جز بِر والدین

نیكی به تو مسیر گناهان عوض كند

رفتار تو معلم رفتار انبیاست

گفتار تو ملین دل های اولیاست

ای گاهواره ی تو همان كشتی نجات

ما را رسان به ساحل سرخابی فرات

جبریل در ترنم لالایی تو دید

مادر گرفته بود به نجوای كربلات

قامت بلند از چه به كوته‌ترین زمان

طاقت نداشتی به رحم مادرت فدات

از بس نوای العطش تو بلند بود

خشكیده شیر مادر مظلومه ات برات

گفتا مرا به تشنه جگر حاجتی نبود

گفتند این گلوست همان چشمه ی حیات

گفتا مگر كه گریه كنی دارد این پسر

گفتند تا قیام قیامت چو امهات

گویا ز راز سینه ی مادر شنیده ای

سازم نثار، كودك شش ماهه ای به پات

مهدی بیاید و تو خطاب از حرم كنی

 رجعت بیاید و تو علی را علم كنی

ای خوی تو به نرمی احساس فاطمه

وی لهجه‌ات ز گرمی انفاس فاطمه

ای وارث شجاعت وجود پیمبری

دست كرامتت گل احساس فاطمه

آن صورتت كه صورت تمثیلی خداست

یك جلوه است از دل حساس فاطمه

ای سرو ناز باغ علی زودتر ببال

شاید كمك شوی تو به دستاس فاطمه

چندان مجال نیست به این روز های خوش

وای از هجوم دشمن خناس فاطمه

بعد از عروج فاطمه نیلی شوند باز

باغ شكوفه‌های گل یاس فاطمه

روزی كه خون زاده ی ام البنین چكد

عباس اوست حضرت عباس فاطمه

با عاشقان سخن ز جدایی ملال نیست

تا عصر كوفه فاصله بیش از هلال نیست

 

 

«محمود ژولیده»


گدای کوی حسینم

حرم امام حسین علیه السلام

فقیر روی حسینم که قبله‌ام عشق است

گدای کوی حسینم که قبله‌ام عشق است             

به لطف دوست منم از تبار احبابش

محب کوی حسینم که قبله‌ام عشق است

به رسم عشق دعا گوی جمع عشاقم

که راه پوی حسینم که قبله‌ام عشق است

چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد

رهی به سوی حسینم که قبله‌ام عشق است

سر قنوت نماز هر آنچه می گویم

به گفتگوی حسینم که قبله‌ام عشق است

من از سبوی ولایت شراب می نوشم

خراب خوی حسینم که قبله‌ام عشق است

مرا پناه به جز کشتی نجاتش نیست

پناه جوی حسینم که قبله‌ام عشق است

حسین کیست که در هر بلا هوَالتسلیم

همان در صف قالو بلا هوَالتسلیم

من از دیار حبیبم که مست دلدارم

هزار بار برای حسین جان دارم

 من آن غلام سیاهم که رو سفید شوم

چو سر به خاک قدوم حسین بگذارم

ز جان نثاری عابس گرفته‌ام الهام

که در جهاد شجاعانه راه بسپارم

منم که فطرس پر سوخته به محضر دوست

همیشه وقت سلامش گرفته آمارم

قسم به بوسه احمد به زیر غبغب او

برای بوسه ای از گرد پاش بیمارم

به زلف باد صبا آشیانه می سازم

که هست حامل انفاس قدسی یارم

دخیل باده ی سقَای تشنه می‌بندم

چنانچه تشنه ی صهبای آن علمدارم

خوشم که بر سر خود تاج انَّما دارم

ز ال فاطمه ارباب انبیا دارم

ز کوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من

دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من

هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم

پیاله‌ای چو ز جام بلا بگیرم من

به اعتبار چهل سال نوکری اینک

سزاست تذکره ی کربلا بگیرم من

خدا نیاورد آن دم که در همه عمرم

به غیر راه شهیدِ ولا بگیرم من

نه در خوشی بشوم گم نه در بلا ناشکر

پیام لطف زهر ابتلا بگیرم من

پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است

به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من

چوداد  فاطمه هم وزن موی او نقره

نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من

سئوال رزق خدا هم سلیقه می خواهد

گدا ز لقمه از آن عقیقه می خواهد

میان خانه ی زهرا عجب صفایی بود

سرور و شور و شعف ورد آشنایی بود

ز طاق عرش معلَی ستاره می بارید

هبوط نور در آن بیت روشنایی بود

ز آسمان به زمین نه که از زمین به سما

شعاع تابش خورشید ماجرایی بود

قدوم عرشی سلطان عشق در یثرب

به روی بال ملائک عجب خدایی بود

پای روضه از آنجا گذاشت پیغمبر

که بوسه زد به گلویش چه روضه هایی بود

به سینه می فشرد مصطفی حسینش را

که روی سینه ی احمد چه کربلایی بود

چه مایعی زسر انگشت جد خود نوشید!

ز رنگ آن می، الوان لبش حنایی بود

ولادت پسر فاطمه تماشایی است

شهادت پسر بوتراب غوغایی است

 

«محمود ژولیده»


هدف عشق

امام حسین علیه السلام

اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند

ولی برای پریدن زمانمان دادند

خبر دهید دوباره به بال فطرس ها

مجال پر زدن آسمانمان دادند

به احترام ملائک امانت حق را

به دست فاطمه ی مهربانمان دادند

بدون واسطه امشب کنار سجاده

تمام حسن خدا را نشانمان دادند

قسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر

برای بردن نامت زبانمان دادند

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

برای آن که بیابیم ما خدایت را

گرفته‌ایم نشانی ردَپایت را

برای آن که به سمت خدایشان ببری

گرفته اند ملائک نخ عبایت را

دل خدای تو هم تنگ می شود ای آقا

نمی شنید اگر یک شبی صدایت را

فرشتگان مقرب هنوز حیرانند

تو را به سجده درآیند یا خدایت را

زمین به دور خودش چرخ می زند تا که

نشان دهد به سماوات کربلایت را

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

خدای عشق به مژگان تر کشید تو را

به وقت نافله های سحر کشید تو را

نه از برای زمین ها و آسمان ها بود

فقط برای خودش بود اگر کشید تو را

تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد

که از جمال خودش خوب تر کشید تو را

تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی

که زینب آمد و یکباره سر کشید تو را

برای آنکه نشان زمینیان بدهد

سوار نی شدی و در سفر کشید تو را

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

تو آسمان بلندی و ما کبوتر ها

نمی رسند به بالای بامتان پرها

بدون بردن نام تو بی نتیجه بود

توسَل سر سجاده ی پیمبرها

شریعت از سخن تو حیات می گیرد

تویی که جاذبه بخشیده ای به منبرها

تو جای خود که قیامت کسی نمی داند

کجاست حدَ نصاب نوکرها

تو مثل کعبه‌ی سیار آسمان بودی

که در طواف تو بودند جمله ی سرها

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

تو بی کران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود

تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود

حکایت من و چشمم حکایت عبد است

حکایت تو و چشمت حکایت معبود

و قبل از آنکه شود جبرئیل حاجی عشق

کبوتر حرمت بود و کربلایی بود

یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی

یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود

به نیت همه‌ی خانواده ی پیغمبر

"حسین منی انا من حسین" می‌فرمود

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا

رسیده است  زمان غروب عاشورا

چه می کشد زوداع تو زینب کبری

تو روی شانه‌ی جبرئیل منزلت داری

به زیر این همه نیزه چه می کنی آقا ؟

میان این همه که رو به پایین اند

صدای زینب کبراست می رود بالا

حسین توست جدَا ولی بدون سر است

مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا

کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد

گذاشت روی گلوی بریده لب ها را

امام سوم دنیا، امام عاشورا

اگر تویی هدف عشق خوش به حال خدا

 

 

«علی اکبر لطیفیان »


 آرزوی عاشق

امام حسین علیه السلام

مقصد مرغ دل من طواف گنبد طلات

کعبه عشق ما شده شش گوشه کرب و بلات

آرزو دارم که شبی گوشه دنج حرمت

به سینه و سر بزنم با گریه بر درد و غمت

میدونی نذر دل چیه ای آقای مهربونم

وقتی رسیدم تو حرم روضه رقیه بخونم

شبای جمعه بوی سیب تو حرمش غوغا میشه

شمیم عطر گل یاس روضه خون زهرا میشه

مادر مهربون تو غریب نوازی می کنه

پرچم سرخ حرمت با دلا بازی می کنه

رقص جنون عاشقات هروله بین الحرمین

ذکر لب هر عاشقی یا کاشف الکرب حسین

 

«وحید قاسمی»


ای العطش ترانه قبل از ولادتت

امام حسین علیه السلام

ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی

در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی

ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت

مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی

ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد  

  از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی

گریه مکن که کشته اشک خدا شدی    

خون خدا ! به جمع شهیدان خوش آمدی

اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر   

  ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

میلت لبن ز دست پیمبر مکیدن است؟       

ای جرعه نوش ختم رسولان خوش آمدی

اینجا مدینه است سرآغاز کربلا         

شش ماهه! آمدی؟ چه شتابان؟ خوش آمدی

اینگونه که تو سرزده از ره رسیده ای   

گویا حدیث غربت مادر شنیده ای

دریای رحمتی که به آیات گفته اند       

  چشمان تست جان روایات گفته اند

طوفان ترنُمی ز نفس های گرم تست 

     این را یکی ز خیل کرامات گفته اند

چشم طمع به دست کریم تو بسته اند

آنان که از بضاعت مزجات گفته اند

صدها هزار حور و ملک مدحت ترا 

با صد هزار فخر و مباهات گفته اند

آئینه را مقابل بابا گذاشتی       

وقتی سخن ز مومن و مرآت گفته اند

پیش از فَیاسُیوف خُذینی به محضرت  

شمشیرها سلام ملاقات گفته اند

آنان که با نوای تو پیمان گذاشتند   

لبیک تو به نغمه ی هیهات گفته اند

ای عالمی فدای تو لبیک یا حسین

  گوید به تو خدای تو لبیک یا حسین

تو کوه نور را به تماشا کشیده ای     

  موسی و طور را به تماشا کشیده ای

باید حدیث عشق تو فهمید و جان سپرد

درک و شعور را به تماشا کشیده ای

از بس نبی به غبغب تو بوسه بوسه زد  

   جشن و سرور را به تماشا کشیده ای

استادگی کوه ز اوج وقارت      

مجد و غرور را به تماشا کشیده ای

با استقامتی که تو داری به راه عشق 

قلب صبور را به تماشا کشیده ای

هر کس تو را شناخت خدا را شناخته

درک و حضور را به تماشا کشیده ای

بعد از پدر وجود امامان ز نسل تست     

صبح ظهور را به تماشا کشیده ای

تو با شفای فطرس بشکسته بال و پر

غلمان و حور را به تماشا کشیده ای

با قطره های آب ز دست مبارکت  

چشمان کور را به تماشا کشیده ای

نجوایت از حبیب مسیحی دوباره ساخت

تا نفخ و صور را به تماشا کشیده ای

بی خود نبود محرم اسرار شد زهیر 

 رمز عبور را به تماشا کشیده ای

با روضه ات قیامت کبرا بپا مکن  

شور و نشور را به تماشا کشیده ای

ای هم اراده ی تو خدا یابن بوتراب 

توحید نیست از تو جدا یابن بوتراب

ای آبشار چشم غزل یا اباالعطش 

وی اعتبار صبح ازل یا اباالعطش

نوشانده ای به لشکر خود روز تشنگی

شیرین‌تر از شراب عسل یا اباالعطش

حبَ تو هم پیاله ی حبَ خدا حسین 

ای تشنه ات تمام ملل یا اباالعطش

شش ماهه ی تو ساقی آب حیات شد  

وقتی چشید طعم بغل یا اباالعطش

طفل رضیع سخت‌تر از ذوالفقار شد

وقتی رسید روز عمل یا اباالعطش

سقَای تو به تیغ امان نامه کشته شد

  این شرم داشت هُرم اجل یا ابالعطش

آخر به روی ماه امان نامه می زنند؟ 

ماه حرم کجا و دغل یا ابالعطش

ای اکبرت پیمبر اعظم به کربلا 

 احمد نداشت این همه یل یا اباالعطش

گر زینب تو آینه ی فاطمی نبود

بودی تو بی شبیه و بدل یا اباالعطش

بی پنج تن مباهله ات با صفا نبود 

آورده ای مثل به مثل یا اباالعطش

این کوفیان همان سپه نهروانی اند 

دارند بغض روز جمل یا اباالعطش

ای دجله و فرات عطشناک حنجرت  

آب حیات مانده ز امساک حنجرت

زیبا ترین ترانه دم نینوای تو   

قالوا بلی همان شرف کربلای تو

نجوای استغاثه ات آهنگ نوحه داشت

وقتی رسید سینه زن خیمه های تو

تو یک تنه تمام طنین ولایتی

قرآن نشسته با همه عترت به پای تو

بی عشق تو بهشت خدا فلسفه نداشت

احیاگر ولای علی شد ولای تو

دین خدا بدون تو بی سرنوشت بود

ای تا بهشت دین خدا مبتلای تو

دین خدا که تکیه گهش نیزه ی تو بود

احیا شد از غریب ترین روضه های تو

از ساربان ناقه ی بی ساربان مپرس 

شد تازیانه قاتل نام و صدای تو

بی خود نبود بر همه اعضات بوسه رفت

تکثیر شد به کرب و بلا دست و پای تو

تیغ ستم گلوی تو را شرحه می کند

جاری است در گلوی تو خون خدای تو

در خون خویش غسل شهادت کنی حسین

ای بی کفن  فدای تو و بوریای تو

روز ولادتت به تن تو حریر بود

روز شهادتت کفن تو حصیر بود

 

 

«محمود ژولیده»


بـه سیـدالشهدا بـا ادب سلام کنید

امام حسین علیه السلام

جهـانیـان شنـوید ایـن نـدا مبارک باد

طلـوع نـور سـراج الهـدا مبـارک باد

به ملک خون شرف مقتدا مبارک باد

خـدای عــزّوجــلّ را فدا مبـارک باد

بهــار رحمــت بــی ابتـدا مبـارک باد

شـب ولادت خــون خـدا مبارک باد

 

پیمبران شب عید است، احترام کنید

حسین آمـده از جای خود قیام کنید

 

شبی‌خوش است به شادی سحرکنید امشب

فرشتـگان خـدا را خبـر کنید امشب

بــر آفــتـــاب ولایـــت نــظــــر کــنــیـد امشب

لباس نور سراسر به بر کنید امشب

بــه شهــــر آل مـــحــمــّد سفـر کنید امشب

ز کوچه‌های مدینه گذر کنید امشب

 

به بیت وحی ز هر جانب احترام کنید

بـه سیـدالشهدا بـا ادب سلام کنید

 

خـجــســتــه آیـنــه کـبــریــاست این مولود

تـمـــام آرزوی انــبــیـــاســــت این مولود

سـلـــالـــه علــیِ مــرتضــاسـت این مولود

به زخم سینه قـرآن، شفاست این مولود

مقام و زمزم و سعی و صفاست این مولود

بــر او سـلام که خون خداست این مولود

 

خـدا در آینه حسن او خدا را دید

جمال احمد و زهرا و مرتضا را دید

 

ســلــام خـالــق منّـان بــه جان و پیکر او

به اشک شوق نبی شسته گشته منظر او

چه چشم‌ها که بوَد چشمه‌هـای کوثر او

پیــمــبــــران خـدا تشنـــــه‌کـــام ساغـر او

چــراغ عــالــمــیــــان عـــارض منـــوّر او

بـه بـوسه‌هـــای نبــی غرق، پای تا سر او

 

ز بس قداست توحید و روح قرآن داشت

نبی به پیکـر او دست بی وضو نگذاشت

 

کـتـــاب مــحـــکـــم پــــروردگـار، محکـم از اوست

قــســم بــه خــالـــق عـالم، تمام عالـم از اوست

جـلالــت و شـــرف و قــــدْر و جــــاه آدم از اوست

جهـان از اوست، نه تنها جهان، جنان هم از اوست

به جـز خـدایی حـق، هستِ حق مسلّم از اوست

 

مگر نه اینکه خداوندگار حی ودود

وجود را به طفیل حسین داد وجود

 

الا به جان و تنت از خـدا سلام! حسین

هماره درس تو بر نسل‌ها قیـام حسین

تـو داده‌ای تو، به آزادگی قــوام حسین

خــدا گـرفتـه ز نـام تـو احـتـرام حسین

عبادتِ همه بی‌مهر تـو، حـرام حسین

 

قسم به دین خدا دین تویی امام حسین

قسم به کعبه که تو کعبه دل همه‌ای

 

کــه هــم عــزیــز خدا، هـم عزیـز فاطمه‌ای

لـوای تو بــه روی شانــه‌ها، لــوای خداست

صـدای تـو بــه سرنیـزه‌هـا، صدای خداست

دلی که ظرف ولای تو گشت، جای خداست

روی مـنـیــر تـــو رویِ خـدانـــمای خـداست

ثـنـــای تــو ز ازل ذکـر انـبـیــــــای خـداست

بــریده دسـت تـو دستِ گره‌گشای خداست

 

همـاره نـام تو تا حشر سیدالشهداست

به خون پاک تو سوگند، خونبهات خداست

 

فــرشتـگــان سمــاوات خــاکسار توأند

پـیـمبــران هـمــگــی زائــر مــزار توأند

تو خود بهشت و شهیدان گلِ مزار توأند

خوش آن گروه که پیوسته بی‌قـرار توأند

اگـر چـه خانـه بـه دوشند، در جوار توأند

نگـارهـا همـه در مـوج خـون، نـگار توأند

 

ز قطره قطره خـونت مسیح می‌جوشد

ز کام خشک تو دین، آب زندگی نوشد

 

زمـیـنـیــان سمــایــی ز دام تـــن رستند

جـدا ز سلسلــه‌ات نـیستنــد تـا هستند

به غرفه‌های ضریح تـو دسـت دل بستند

در آن زمـان کــه نــبـودند، بــا تو پیوستند

بــه خـاک کـــوی تـو آیینـه درون شستند

جبین خویش به سنگ غم تو بشکستند

 

به هـر نفس دلشان بزم یادواره توست

کتاب محکمشان جسم پاره‌پاره توست

 

هــــزار یــوســـف مــصــــری اسیـر بازارت

خـــداست مـشتـــری لالـــه‌هـــای ایثـارت

لـــــوای ســـرخ خــــدا در کــــف علمدارت

نـدیـــده، خـلـق دو عــالــم شده خـریدارت

ز چشم ماست روان اشک چشم خونبارت

گُــلِ بــهشـت دل مــاسـت، شعلــه نـارت

 

سلام گرم خدا بر گلوی عطشانت

هزار مرتبه جان جهان به قربانت

 

هــنـوز سینـه مـا داغـدار توست حسین

هنوز فصل خزان هم بهار توست حسین

هنــوز دیـــده مـا اشکبـار توست حسین

هنــوز جـان جهان بی‌قرار توست حسین

هنــوز در نفس مـا شـرار توست حسین

هنــوز عـزّت مـا در جــوار توست حسین

 

هنوز شیعه ز خون تو چهره می‌شوید

هنوز بهـر تو «میثم» قصیده می‌گوید

 

"غلامرضا سازگار"


عاشقان گل بفشانید

امام حسین علیه السلام

عـــاشقــــان گــــل بـفـشانید همه

ســــــورۀ نــــور بـــخـــوانــیـد همه

عیدی از فاطمه و شیر خدا بستانید

مـژدگـانــی ز تمــام شهـدا بستانید

 

خوش آمدی یا اباعبدالله

 

اهــل دل روح عــبــــادات اســت این

مصـحـــف مــادر ســادات اسـت ایـن

سورۀ نــور نوشتـه بـه گـل رخسارش

برده دل از علی و ختم رسل دیدارش

 

خوش آمدی یا اباعبدالله

 

عـــــالـــــم از خلــــقـــت او خـلــــق شده

جـــــنـــّت از طلــــعـــــت او خــلـــق شده

این پسر فُلک نجات است نجات است نجات

بـه کمــال و بــه جـلال و به جمالش صلوات

 

خوش آمدی یا اباعبدالله

 

گــــل قــــــرآن گــــل رخـــســـارۀ او

دســـت جــــبــــریــــل بـه گهـوارۀ او

ملـک وحـی بـه لبخند سخن می‌گوید

«انّ فی الجنّةِ نهراً من لبن» می‌گوید

 

خوش آمدی یا اباعبدالله

 

مــا بـــه دل نـــــور حسـیــنـــی داریم

مــا بـــه ســـر شــور حسیـنـی داریم

روز اوّل به حسین ابن علی دل بستیم

در دو دنـیـا همه از جام ولایش مستیم

 

خوش آمدی یا اباعبدالله

 

"غلامرضا سازگار"


قرص قمر فاطمه

حرم حضرت ابالفضل

ای اهل ولا اهل ولا! یار خوش آمد

میلادِ ابوالفضل علمدار، خوش آمد

 

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

بر حزب خدا سید و سـالار خـوش آمد

علمــدار خوش آمد علمدار خوش آمد

روح شهــدا در طیـــران آمــده امشب

قـرص قمــر هاشمیــان آمـده امشب

ای اهل جهان جان جهان آمده امشب

بـر خـون خـدا یــار فـداکـار خـوش آمد

 

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

ای شیرخدا سرورِ دین! چشم تو روشن

ای مادر سادات زمین! چشم تو روشن

ای فاطمـه ای ام بنین! چشم تو روشن

ســردار سپــاه شــهِ ابــرار خـوش آمد

 

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

قـرص قـمــر فـاطمــه از راه رسیـده

خیزید به وصفش همه گوییم قصیده

بر روی حسین ابن علی دوخته دیده

دلبــاختـــۀ مـکتــب ایثــار خـوش آمد

 

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

از بیت علی بوی خدا می‌شود احساس

خیـزیـــد و بـریزیـــد؛ بریزیـــد گل یاس

فــرزند بـرومنـــد علـی حضـــرت عباس

با خلق و خوی احمدِ مختار خوش آمد

 

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

ریزد ز پر و بال ملک لاله به صحرا

بـا روی درخـشـنـده و با حسـن دل‌آرا

دلــداده و آرامِ دلِ یــوسف زهـرا

چون یوسف صدیق به بازار خوش آمد

 

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

"غلامرضا سازگار"


یا ابوفاضل تو سردار منی

اباالفضل علیه السلام الگویى براى نسل امروز

دل من مبتلاته یا اباالفضل

اسیر یك نگاته یا اباالفضل

جون ناقابل و عاشق سرشتم

فدای كربلاته یا اباالفضل

به هرجا می روم ذكر من این است

همه عمرم به پاته یا اباالفضل

دل دیوونه و شیدائی من

توی صحن و سراته یا اباالفضل

دو دستان تنومند و رشیدت

شفیعِ دوستاته یا اباالفضل

رضایت نامه‌ی عشقم به دستت

رضای حق رضاته یا اباالفضل

مناجات علی شب تا سحرگه

نوای دلرباته یا اباالفضل

امیرالمومنین در هر دو عالم

فقط اسم باباته یا اباالفضل

به روز خردسالی مادرت گفت

حسین اسم آقاته یا اباالفضل

گدا هرگز نشد سیر از گدائی

كه تا جود و عطاته یا اباالفضل

توسل بر تو و برآستانت

میون عاشقاته یا اباالفضل

امیر عشق بازان دو عالم

حسین باصفاته یا اباالفضل

گَرَت هستی كلید باب حاجات

حسینی مقتداته یا اباالفضل

تمام بُغض و كین از نام حیدر

میون دشمناته یا اباالفضل

رَجز خوان دیار كربلائی

حسین مست صداته یا اباالفضل

فدای خجلت زیبا مثالت

حسین محو وفاته یا اباالفضل

میان علقمه گریان حسینه

كه اشكِ او براته یا اباالفضل

به زیر تیرهای دشمن دون

اخا اَدرِك صداته یا اباالفضل

تماشایی ترین سرها به نیزه

سرِ از تن جداته یا اباالفضل

 

 

 

«كمال مومنی»


میلادِ ابوالفضل علمدار

یا ابالفضل

 

ای اهل ولا اهل ولا! یار خوش آمد

میلادِ ابوالفضل علمدار، خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

بر حزب خدا سید و سالار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

روح شهــدا در طیــران آمـده امشب

قـرص قمــر هاشمیــان آمـده امشب

ای اهل جهان جان جهان آمده امشب

بر خـون خـدا یـار فداکـار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

ای شیرخدا سرورِ دین! چشم تو روشن

ای مادر سادات زمین! چشم تو روشن

ای فاطمه ای ام بنین! چشم تو روشن

ســردار سپــاه شـهِ ابـرار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

قـرص قمــر فاطمــه از راه رسیـده

خیزید به وصفش همه گوییم قصیده

بر روی حسین ابن علی دوخته دیده

دلباختــۀ مکتـب ایثــار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

از بیت علی بوی خدا می‌شود احساس

خیزیــد و بریزیــد؛ بریزیــد گل یاس

فـرزند برومنــد علـی حضـرت عباس

با خلق و خوی احمدِ مختار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

ریزد ز پر و بال ملک لاله به صحرا

با روی درخشنده و با حسن دل‌آرا

دلــداده و آرامِ دلِ یــوسف زهـرا

چون یوسف صدیق به بازار خوش آمد

علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد

 

"غلامرضا سازگار"


آبی نبود اگر تو سقا نمی شدی

عموی من ابوالفضل

 

آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی

مشکی نبود اگر که تو دریا نمی شدی

از سمت خانواده زهرا به سمت ما

فیضی نبود اگر که تو آقا نمی شدی

حالا که مثل نور شدی و قمر شدی

ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی شدی

این تیر با نگاش نظر می زند تو را

حالا نمی شد این همه زیبا نمی شدی

می خواستی که تیر نگیرد تن تو را

 کاری نداشت، خوش قد و بالا نمی شدی

تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت

 ورنه در این مزار کمت جا نمی شدی

پیش قد حسین، تمامت شکسته بود

تقصیر تو نبود اگر پا نمی شدی

 

«علی اکبر لطیفیان»


بوسه بر دست علمدار

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

ای علمداری که دستت بوسه‌گاه مرتضاست

افضل الاعمال حیدر بوسه بر دست شماست

اقتدا بر مرتضی کردند جمع اهل بیت

دست تو سرشار از عطر نسیم بوسه‌هاست

بوسه بر دست تو طعم بوسه بر قرآن دهد

دستهایت آیه‌های سفره‌دار هل اتاست

امتیاز بوسه بر دست تو، دست فاطمه است

چونکه مَس آیه تطهیر پاکان را سزاست

صف کشیدند انبیا تا که خدا رخصت دهد

بوسه بر دستت زنند، این آرزوی انبیاست

گر خدا قسمت کند یک بوسه بر دستت زنیم

ما و نسل ما خدایی تا ابد حاجت رواست

ای که در سجده دو دست و صورتت بر روی خاک

باعث گرمی بازار مناجات خداست

ای که ساعت‌ها میان سجده می‌گفتی خدا

بنده‌ای کوچک به درگاه تو گرم التجاست

تا که دست تو به سوی آسمان می‌شد بلند

حق ندا می‌داد وقت استجابت بر دعاست

پینه پیشانی‌ات العفو گو تا محشر است

اشک تو آمرزش ما بندگان پرخطاست

ای که می‌دادی قسم حق را به نام فاطمه

خاک نخلستان ز اشک جاری تو با صفاست

حیف باشد گر فقط از خوشگلی‌ات دم زنیم

کمترین مدح تو گفتن از رخ و از چشم‌هاست

گرچه یوسف را خدا از صورت تو خلق کرد

حسن صورت شمه‌ای از سیرت تو با وفاست

در اطاعت بهترین و در عبادت برترین

دست و چشم تو مطیع پادشاه کربلاست

می‌توانستی به هم ریزی تمام خصم را

لیک گفتی امر، امر زاده خیرالنساست

ای برادر بر امامین و عموی نُه امام

عَمّی العباس ذکر دائم آل عباست

ما یقین داریم هنگام فرج ای ذوالعلم

بیرق صاحب زمان بر دوش تو صاحب لواست

فوق ایدیهم یداللهی که فرموده خدا

وصف دست توست که بالاترین دست‌هاست

حضرت سقا مه هاشم، تماشای رخت

کاشف الکرب حسین و زینبین و مجتباست

لقمه لقمه از غذای روز تاسوعای تو

ار منی گیرد شفا چون سفره‌ات دارالشفاست

بر علی سوگند ای حیدر جمال علقمه

روز تاسوعای تو روز غدیر کربلاست

روز تاسوعا حوائج را برآورده کنیم

چونکه عاشورا فقط هنگامه شور و عزاست

مادرت ام الفضائل حضرت ام البنین

فاطمه است و دومین همسنگر شیر خداست

مادرِ قامت رشید چار سردار رشید

مادر رزمندگان جبهه ی کرب و بلاست

مرتضی خواهان او شد از دعای فاطمه

گوهری نایاب بود و قدر دانش مرتضاست

در مدینه می‌نماید مادری بر زائران

دست پخت فاطمه از دستِ او خوردن بجاست

در فراق قبر زهرا، تربت ام البنین

در مدینه باعث آرامش دلهای ماست

روزگاری که شود آباد گلزار بقیع

بیت سقاخانه‌ی ام البنین آنجا بپاست

ای برادرهای تو باب الحوائج بر همه

شیعه حتی غافل از این حلقه مشکل گشاست

مادرت وقت سفر فرمود بر اَخوان تو

پاسداری از حریم دخت زهرا با شماست

همچو پروانه به گِرد محملش حلقه زنید

لحظه‌ای گر دور باشید از حریم او خطاست

این وصیت تا به شهر شام هم پایان نداشت

دید زینب چار سر بر گِرد او حیدر نماست

یَل به آن گویند که پشتش نیاید بر زمین

تو به صورت بر زمین افتاده‌ای زهرا گواست

 

جواد حیدری

امیر مه لقایی یا اباالفضل

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

سخاوت را خدایی یا اباالفضل

تمام هستی ام البنینی

شه مشگل گشایی یا اباالفضل

میان اسمانی پر ستاره

قمر در نینوایی یا اباالفضل

به جمع گریه کن های حسینی

محبت می نمایی یا اباالفضل

به دستی که قلم گشته به محشر

شفیع جمع مایی یا اباالفضل

پناه حضرت ارباب بودی

علی کربلایی یا اباالفضل

بدون تو خدا داند که هیچم

تو هست شیعه‌هایی یا اباالفضل

            

"جواد حیدری"

موبایل ولادت-89

دست استغاثه عالم به سوی او

حضرت ابوالفضل

تو متولد شدى، ولی نخست دست‌هایت به دنیا آمدند. دست‌هایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بوده‌اند. دست‌هایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آن‌هاست. دست‌هایت که تاریخ را ساخته‌اند... خدا نخست دست‌هایت را آفرید... به آن دست‌های توفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دست‌ها بهترین دست‌های عالمند...» آنگاه تمام افلاک در برابر دست‌هایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دست‌هایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دست‌ها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمان‌ها دست به دست خواهند برد...» و خدا تو را آفرید، برای آن دست‌های بی‌بدیل ... دست‌های معجزه‌گر... .

دست‌هایت را دوست می‌دارم که با دست‌های خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کرده‌اند؛ دست‌هایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین ‌آمده‌اند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند. از تو تنها به همین دست‌ها کفایت می‌کنیم و گره‌های کور روزگارمان را به آستانه مهر این دست‌ها می‌آوریم تا گشوده شوند. تا نمک‌گیر شویم... تا از نو ایمان بیاوریم... به تو... به عشقی که تو را این‌گونه شهره عالم کرد... و به خدایی که این عشق را آفرید... .

تو را عشق به این روز انداخته ای ماه! تو را عشق چنین سرفراز کرده... وقتی که سایه به سایه خورشید، تمام راه‌های سخت را بپیمایى، وقتی که چشم از خورشید برندارى، وقتی که خویش را وقف او کنى، وقتی که تمام هستی‌ات را در دست‌هایت بگذارى، تمام خودت را در دست‌هایت بریزی و آن دست‌ها را به سوی عشق دراز کنى، این‌گونه خواهی شد. این‌گونه که خدا دست‌هایت را در آغوش می‌گیرد و آنگاه تمام قدرت بی‌منتهایش را به دست‌های تو می‌بخشد. آنگاه تمام درهای بسته، تمام قفل‌های ناگشودنی و تمام گره‌های کور، با دست‌های تو گشوده خواهد شد ای باب‌الحوائج!

دست‌هایت کو؟ که دل‌تنگم برای دست‌هایت

تمام دنیا دست‌هایت را می‌شناسند. تو را همه با دست‌هایت می‌شناسند. دست‌هایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهادت و مهر تو بیرون آمده. همان دست‌هایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آب‌های دنیا را شرمنده خویش کرده است. دست‌های تو را نمی‌شود نادیده گرفت؛ چون دستان خدا فراتر از همه دست‌هاست. هر که با دست‌‌های تو بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته...

دست‌هایت، آیینه دستان پر پینه مردی ا‌ست که تمام هستی در دست ولایت اوست. مردی که سالیان سال نان بینوایان را بر دوش می‌گرفت و بر در خانه‌های‌شان می‌برد و سفره‌ها‌ی‌شان را نمک‌گیر خویش می‌کرد. تو فرزند دست‌های حیدرى. مردی که ذوالفقار را در دست داشت، ولی هرگز دانه جوی را به ستم از دهان موری باز نگرفت. پس از دستان او که نان‌آور خاک بود، دست‌های تو آب‌آور زمین شدند. دستان تو ساقی روزگارند.

دست‌هایت، برکت عشق را در سفره‌های عاشقان می‌نهند. اینک نان و خرما نه، که از تو آب حیات می‌طلبیم، آب مراد... . از تو عافیت می‌خواهیم. از دست‌های توانگرت، سعادت می‌خواهیم ای مرد! کاش دست‌های تو تمام ابرهای سیاه ستم را از آسمان دنیا فراری دهند. کاش دست‌هایت به یاری انسان برخیزد و او را وارث صلح و آشتی کند.

 

«سودابه مهیجى»


قصیده‌ای به بلندای عباس

حضرت ابوالفضل (ع)؛ پرچمدار عشق و ایثار

گهواره مولودِ امروز تنها به سمت کربلا تکان می‌خورد.

تمام آب‌هایی که شرمنده دست‌های ‌تواَند، اشک‌های پدرت هستند که از دل چاه جوشیده‌اند.

تو آن راز رشیدی که روزی فرات بر لبت آورد.

با تو، خیمه‌های جوانمردی بی‌ستون نمی‌مانند.

بیعت با دست‌های تو، بیعت با دستان خداست.

تا تو از متن خاک سبز شوى، تا ببینم دوباره دریا را

دست‌هایت را در راه عشق دادی تا آغوشت به قدر تمام دنیا لایتناهی شود.

درهای بهشت را دستان تو بر روی ما خواهند گشود.

از روزی که تو آمده‌اى، دیگر هیچ چشمی زیبایی ماه آسمان را باور ندارد.

خداوند ابتدا تو را آفرید و سپس ماه را شبیه تو... .

تو ماه، ماه بنی‌هاشمی که دختر خورشید

همان نخست پذیرفته بود مادری‌ات را

دست‌های تو از همان آغاز تولد، رنگ و بوی ذوالفقار داشتند.

هنوز که هنوز است، نماد کربلا، یک جفت دست سرخ است که از آن سوی تاریخ برای ما دست تکان می‌دهد.

قصیده‌ای به بلندای عباس، تنها در دامن زنی که غزل‌سرای بی‌بدیل عرب بود، می‌توانست سروده شود.

هلال شعبان چشم دوخته‌است به بدری که از خانه علی سر زده.

امروز، روز میلاد جوانمردی است.

تو آمده‌اى؛ یعنی حیدری دیگر متولد شده.

امروز که آمده‌اى، فاطمه نخستین کسی است که میلادت را شکر می‌گوید. فردا که می‌روى، فاطمه پیش از همه رفتنت را سوگوار می‌شود.

پس از میلاد تو دیگر هیچ‌کس دلواپس کربلا نبود.

 

"سودابه مهیجی"


ماه بنی‌هاشم، تیزپرواز آسمان عشق و معرفت

حضرت ابوالفضل (ع)؛ پرچمدار عشق و ایثار

میلادت مبارک! پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود. پیش از تو مرد شب‌های نخلستان کوفه، مضطرب خورشیدِ معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده، ولی اینک تو آمده‌اى. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است... اینک دست‌های شهر آشوبت، دلگرمیِ بی‌پایان کربلا خواهند شد.

آه ای نو رسیده! از همین آغاز، تو مرد به ‌دنیا آمده‌اى. کودک نیستی انگار. مهیّا برای سرکوب کردن فتنه‌ها، پا به عالم نهاده‌ای و علی در رخسار نو ظهور تو، خویش را خواهد دید و دست‌هایت را شایسته عرصه‌های ستیز و نبرد خواهد یافت. پدر را تماشا کن. تو فرزند تمام رشادت ‌و غیرت او هستى. از پدر بیاموز، صبر و استقامت و مهر را از او فرا بگیر. این شیر شرزه پیکار و این قلب کبوتریِ غمگسار عالم، پدر توست. او قرار است در تو تجلّی کند، شبیه پدر باش. شبیه ذوالفقاری که باطل را همواره نوید مرگ است و حق را مژده تداوم و تجدید. شبیه سینه شکیبایی که اندوه هیچ غریبی را تاب نمی‌آورد و هیچ مظلومی را تنها رها نمی‌کند.

آه ای مرد فردای عطش! گویا تو علی هستی که امروز متولد شده... امروز پدرت، چاه‌های عالم را از اشک خونینش سیراب می‌کند. فردا تو دریاهای هستی را شرمنده لب‌های تشنه خودخواهی کرد.

زنی که بعد از فاطمه غم‌خوار فرزندان علی شد، زنی که حیدر کلید خانه خویش را به دست‌های امین او سپرد، ولی خاکساری‌اش هرگز نگذاشت که خود را مادر فرزندان زهرا بنامد؛ این زن، مادر توست. آه عباس! چگونه تو را آموزگار ادب نخوانیم؟ چگونه اسطوره ادب نباشى، حال آنکه مادرت آن بانوی شاعر و ادیب تجسم والای عشق و معرفت و ادب است. شیرزنی که علی به پشتوانه فرزندان غیور او، حسین خویش را به عاشورا سپرد و دلخوش بود که عشق تنها نمی‌ماند. تو فرزند اویى. فرزند ام‌البنین ... . فرزند ابوتراب. پس امروز زینب به شوق میلاد تو سجده شکر می‌گزارد و تو را دوست می‌دارد، همان‌گونه که مادرت را دوست داشته. زینب، از آتیه سرافرازانه تو به خوبی خبر دارد؛ زیرا دامان زنی را که تو را به دنیا آورده است، به نیکی می‌شناسد.

این همه فضیلت و کمال در تو عجیب نیست؛ زیرا دانش و حکمت، میراث خاندان توست و حکمتِ ‌الهی از سینه علی در دل تو جاری شده و این‌همه فقه و دانش را در تو آفریده. مگر نه اینکه تو برادر زینبی؟ مگر نه اینکه زینب، عقیله بنی‌هاشم است و عقل و دانش هیچ مردی با خرد والای او هرگز برابری نکرده است. پس تو که برادر او هستى، چگونه دانشمند زاده نشوى؟

وقتی زینب کنار گهواره تو زانو بزند تا نگاهت کند، زینبی که تمام عالم پیش پایش به ادب زانو می‌زنند؛ وقتی زینب برایت دعا کند؛ وقتی قلب مهربانش روز و شب با تو سخن بگوید و بی‌قرار دیدار آینده دلاوری تو باشد، تو عباس خواهی شد؛ شیر یکه‌تاز میدان نبرد و همای تیزپرواز آسمان عشق و معرفت. مردی که دانش و حکمت او هم ‌تراز رشادت و دلاوری و غیرت اوست. مردی که در لباس جنگ، با دلی رحیم، یاور تمام بنی‌‌هاشم است.

مردی که در پس شکوه و هیبت دشمن‌ستیزش، قلبی به لطافت دریا در سینه نهفته دارد. مردی که او را حامی بانوان می‌نامند؛ حامی زنان بنی‌هاشم...، زنان پرده‌نشینی که به ‌دنبال محبوب و مقتدا و امام خویش راهی کربلا می‌شوند و ناگاه تمام سختی‌های روزگار یکباره بر سرشان فرود می‌آید. این زنان دل‌شکسته تو را دارند عباس. وقتی که شرم و مهر و حیا نگذارد از لحظه‌های جانکاه عاشورا نزد امامشان شکایت برند، تنها، نگاهی از سوی دل کبوتری تو کافی ا‌ست تا تسلای‌دردهایشان باشد.

کافی است رقیه به سمت تو تنها چشم بدوزد تا بدانی که دیگر تاب تشنگی ندارد. آنگاه زمین و زمان را به هم بدوزی تا چشمه چشمه رود از زیر پای او جاری شود و سیرابش کند. سکینه تنها اگر در دلش نام تو را ببرد، هر کجا که باشى، به سوی او پر می‌کشی تا حاجتش را برآورى. در این میانه، زینب که جای خود دارد. زینب که تمام عشق توست و تمام عشقش تویی.

 

«سودابه مهیجى»


دست‌های بخشنده مدینه

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

بابا آن آقایی که می گفتی حتما کمکمان می کند ...؟

صدای دخترش پیچید توی گوشش، نشسته بود روی زانوی مادرش تند و تند پلک می زد و مادر ماهرانه موهای سیاه و بلندش را می بافت.

آره دخترم! می گویند مرد خیلی خوبی است، حتما با دست پر برمی گردم آن وقت هر چه که خواستی برایت می خرم.

وارد بازارچه شد. هیاهوی بازاریان توی گوشهایش پیچید. نگاهی به لباس ها و کفش‌های خاک آلودش انداخت. سر و وضعش درست شبیه بچه‌هایی شده بود که تازه از خاک بازی برگشته‌اند، درست مثل دخترش همیشه وقتی از سر کار برمی‌گشت از سر کوچه دخترش را می‌دید که با سر و رویی خاک‌آلود با بچه‌های دیگر مشغول بازی است. دختر تا پدرش را می دید دست هایش را که پر از خاک بود خالی می کرد و داد می زد: بابا! بابا!

دختر را بغل می کرد و پیشانی کوچکش را می بوسید اما نگران بود نگران این که دخترش بگوید:

بابا! برای ناهارمان چه آوردی؟

- خرما! خرما! خرمای رسیده! خرمای عسلی!

با صدای کلفت مرد خرمافروش به خودش آمد. مرد جلو رفت. سرفه ای کرد و گفت: سلام، خسته نباشی!

خرمافروش یک جفت کفش پاره پوره و خاک آلود رو به روی سینی بزرگ و چوبی خرما می دید.

- خرما! خرما! خرمای شیرین! چقدر بدهم؟

این را گفت و سرش را بلند کرد. مرد را دید که موهای ژولیده اش را زیر دستار پشمی بیرون زده است. چهره اش ناآشنا بود.

خرما می خواهی؟

- نه، دنبال مرد بخشنده این شهر می گردم...

- هان! فهمیدم حسین بن علی! او الان در مسجد است. با نگاه از خرمافروش تشکر کرد و به طرف مسجد به راه افتاد.

تکیه داده بود به ستون وسط مسجد و حسین بن علی را نگاه می کرد که داشت نماز می خواند. چقدر آرزو داشت او را ببیند و حالا او را می دید و منتظر بود تا هر چه زودتر نمازش تمام شود.

با خودش فکر کرد چطور تقاضایش را بگوید، درست مثل بچه های خجالتی شده بود. نگاهش را در مسجد گردانید. مردم در گوشه و کنار مشغول نماز بودند و چند نفری هم دور هم جمع شده بودند و با هم حرف می زدند.

حسین بن علی به سجده رفته بود. نگاهش را روی نقشهای گلیم زیرپایش دواند و شعرش را زیر لب زمزمه کرد. شعر در مدح سخاوت وجود حسین بن علی بود.

شعر را قبل از این که به مدینه بیاید در مدح سخاوتمندترین مرد مدینه سروده بود مردی که کمی آن طرف تر مشغول نماز بود.

- السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ مرد سریع از جا بلند شد و رفت جلو و سلام کرد.

حسین بن علی جواب سلامش را داد. مرد از شنیدن صدای مهربان او احساس آرامش کرد، قلبش سبک شد و درد سینه اش آرام گرفت. با خیال راحت شعرش را برای حسین بن علی خواند.

حسین بن علی لبخندزنان سرش را به عنوان تحسین تکان می داد.

شعر که تمام شد.

حسین بن علی سرش را به طرف مرد قدبلندی که گوشه مسجد با چند نفر دیگر مشغول گفت و گو بود گردانید: قنبر! قنبر! قنبر از جا بلند شد و به سوی آنها آمد: بله سرورم!

- ای قنبر! آیا چیزی از مال حجازی به جا مانده است؟

قنبر نگاهی به مرد انداخت که با شوق به چهره حسین بن علی خیره شده بود گفت: بله مولایم! چهار هزار دینار! آن را حاضر کن که مردی سزاوارتر از ما به مصرف آن آماده است.

چهره مرد از شادی گل انداخته بود، چهره رنگ پریده و منتظر دخترش آمد جلوی چشمش. توی دلش گفت: دخترم! هر چه بخواهی برایت می خرم! هر چه بخواهی!

حسین بن علی داشت شعر می خواند، شعری در جواب مرد و برای معذرت خواهی از او.

مرد با دقت گوش می کرد. چشم هایش تر شده بود. روی زانوهایش یک لباس بود با یک کیسه کوچک که در آن چهار هزار دینار بود.

شعر که تمام شد صدای گریه او هم بلند شد. قنبر که کنار حسین بن علی نشسته بود با شگفتی به او خیره شد.

حسین بن علی با مهربانی نگاهش کرد و گفت: ای اعرابی! عطای ما را کم شمرده ای که گریه می‌کنی؟! مرد با آستین های گشاد لباسش اشک هایش را که از روی گونه هایش سر خورده بود و ریخته بود روی ریشهای بلندش پاک کرد و گفت: از برای این گریه می کنم که دستی با این همه جود و سخاوت چگونه زیر خاک خواهد رفت؟ این را گفت و دوباره گریه اش گرفت. کسانی که گوشه و کنار مسجد نشسته بودند با تعجب به او نگاه می کردند.

 

"محدثه رضایی"


برگرفته از منتهی الآمال، ج 1، ص 252.

مقالات-ولادت-89

دو قلوهای بهم چسبیده!

گریه امام زمان(عج) در مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام

از ویژگی‌های بارز و مهمی که در حضرت اباالفضل (علیه‌السلام) مشهود است ادب و تواضع ایشان است که در مقابل امام و مولای خود سر تعظیم فرود می‌آورد و با همه ابهتی که دارد در مقابل مولایش متواضعانه و مؤدب برخورد می‌کند.

تواضع چیست؟!

تواضع ضد کبر و به معنای شکسته نفسی است که سبب می‌شود انسان خود را برتر و بالاتر از دیگران ببیند. لازمه تواضع انجام کردارها و گفتارهایی است که سبب بزرگداشت سایرین گردد و مداومت بر این رویه نیرومندترین درمان برای از بین بردن کبر و غرور به حساب می‌آید.

 

کودکی اباالفضل و تواضع

در روایات نقل است که حضرت عباس از همان کودکی بنا بر تربیت مادر بزرگوارشان همواره به رعایت ادب و تواضع در مقابل امام حسین(علیه‌السلام) اهتمام می‌ورزیدند. ایشان همواره به شکسته نفسی در مقابل امام (علیه‌السلام) پرداخته و سعی می‌نمودند در رکاب ایشان باشند.

 

ذکر اخبار تواضع و زندگی عباس (علیه‌السلام)

درباره تواضع و ادب احادیث و روایت بسیاری نقل شده است که سبب می‌شود در تحصیل آن و تشبه به امثال حضرت عباس(علیه‌السلام) ایجاد شوق نماید. از جمله رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: ما تواضَعَ احدٌ لله إلاّ رفعه الله؛ هیچ کس برای خدا تواضع نکرد مگر این که خداوند به او رفعت بخشید. مصداق و تبلور بارز این حدیث در حضرت اباالفضل(علیه‌السلام) دیده می‌شود. آنگاه که در روز عاشورا و در صحرای کربلا بخاطر تواضع نسبت به ولی الهی، به طلب آب، رهسپار فرات شد و در بازگشت جسم پهلوانش آماج تیرها قرار گرفت شرافتی عظیم یافت تا با حضور حضرت زهرا (علیهاالسلام) بر بالین خویش به رفعتی ابدی دست یابد!

اصل تواضع بزرگ شمردن خداوند و درک هیبت و عظمت اوست و هیچ عبادتی برای خدا نیست که آن بپسندد و قبول کند مگر آن که در آن تواضع است و به حقیقت معنای تواضع نمی‌رسند مگر بندگان مقرّبی چون حضرت عباس(علیه‌السلام) که به وحدانیّت خداوند رسیده‌اند.

در روایتی شریف از امام رضا(علیه‌السلام) درباره حقیقت تواضع پرسیدند. حضرت فرمودند:

التواضع درجات: منها ان یَعرف المرءُ قدرَ نفسه فینزلها منزلتَها بقلبٍ سلیمٍ، لایحُبّ ان یأتی إلی أحدٍ إلاّ مثلَ مایؤتی إلیه، إن رأی سیّئهً دَرَأها بالحسنهِ، کاظمُ الغیظ عافٍ عن النّاس و الله یُحبُّ المُحسنین؛ تواضع دارای درجاتی است: یکی از آنها این است که انسان قدر خود را بشناسد و با قلبی سلیم خود را در جایگاه شایسته خود قرار دهد و با هیچ کس رفتاری نکند که دوست ندارد با او مثل آن رفتار کنند، اگر از کسی بدی دید آن را با نیکی دفع کند، خشم خویش فرو خورد و از مردم بگذرد و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

حضرت عباس(علیه‌السلام) بنده خوب خدا و مؤمن متواضعی است که با قلب سلیم، خود را در جایگاه شایسته خود قرار داده است. چنانچه در زیارت نامه مخصوص ایشان می‌خوانیم:

السلام علیک أیّها العبدُ الصّالح، المطیع لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین صلی الله علیهم و سلّم؛ سلام بر تو ای بنده شایسته حق و مطیع امر خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین و حضرت حسن و حسین صلوات الله علیهم.

اباالفضل عباس(علیه‌السلام) به زیور ادب و تواضع در برابر ولی خدا آراسته بود و این چنین بود که با زندگی مطلوب الهی زندگی کرد و جاودانه مرگ را در آغوش کشید.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در حدیثی شریف فرمودند: چون خداوند بنده‌ای را به اسلام هدایت کند و صورتی زیبا به وی دهد و او را در جایی قرار دهد که دون شأن او نباشد و با این همه او را تواضع ارزانی دارد، وی از برگزیدگان خداست. به راستی قمر بنی هاشم در جایگاه والایی که قرار داشت با تواضعی الهی در برابر امام حسین(علیه‌السلام) جان خود را برای دفاع از دین الهی هدیه نمود.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «تواضع اصل هر شرف و بزرگی نفس و مرتبه بلندی است... تواضع آن است که برای خدا و در راه خدا باشد و غیر آن بکر است و هر که برای خدا تواضع کند خداوند او را بر بسیاری از بندگان شرافت می‌دهد.»

در فراز دیگری از زیارت ایشان می‌خوانیم:

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

أشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النّصیحه لخلف النّبی صلی الله علیه و آله؛ گواهی می‌دهم برای تو که حضرتت مقام تسلیم و تصدیق و وفاداری و خیرخواهی در حد کمال نسبت به حضرت امام حسین(علیه‌السلام) فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) داشتی.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «تواضع اصل هر شرف و بزرگی نفس و مرتبه بلندی است... تواضع آن است که برای خدا و در راه خدا باشد و غیر آن بکر است و هر که برای خدا تواضع کند خداوند او را بر بسیاری از بندگان شرافت می‌دهد.»

این چنین در زندگی حضرت عباس(علیه‌السلام) مشاهده می‌شود که برای خدا و در راه خدا تواضع نمود و نیکو برادری بود که با صبر و تحمل و جهاد امر پروردگارش را اطاعت نمود: فنعم الأخ الموواسی... فنعم الصّابر المجاهدُ المُحامی الناصر و الأخ الدافع عن أخیه المُجیبُ إلی طاعَهِ ربّه.

تواضع مزرعه خضوع و خشوع و خشیت و حیاست و این صفات جز از تواضع و در تواضع پدید نمی‌آید. اصل تواضع بزرگ شمردن خداوند و درک هیبت و عظمت اوست و هیچ عبادتی برای خدا نیست که آن بپسندد و قبول کند مگر آن که در آن تواضع است و به حقیقت معنای تواضع نمی‌رسند مگر بندگان مقرّبی چون حضرت عباس (علیه‌السلام) که به وحدانیّت خداوند رسیده‌اند.

قرآن کریم می‌فرماید: وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا ؛ بندگان خاص خدای رحمان کسانی‌اند که با آرامش و بی تکبر(متواضعانه) بر زمین راه می‌روند. (فرقان/63)

 

نتیجه گیری

تواضع و ادب در مقابل خدا و برای خدا در مقابل ولی الهی. از ویژگی‌های بارز حضرت عباس (علیه‌السلام) بود که جا دارد در سالروز میلاد حضرتش دوباره خوانی شده و با عهدی مجدد بکوشیم از بندگان خاص خدای رحمان گردیم. إن شاءالله


منابع و مآخذ

1- قرآن کریم

2- مفاتیح الجنان- زیارت حضرت عباس علیه السّلام

3- بحارالانوار- جلد 15، باب تواضع

4- نهج الفصاحه (احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله)

5- تفسیر المیزان- علامه طباطبایی(ره)

6- علم اخلاق اسلامی- سیدجلال الدین مجتبوی

7- جامع السّعادات- مرحوم نراقی- ج اوّل


باب الحوایج با کریم اهل بیت

حضرت ابوالفضل (ع)؛ پرچمدار عشق و ایثار

جنگاوری عباس

روایت شده است که امیرالمؤنین (علیه‌السلام) روزى در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بودند. در آن لحظه، مرد عربى درآستانه درب مسجد ایستاده، از مرکب خود پیاده شد و صندوقى راکه همراه آورده بود، از روى اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام کرد و نزدیک آمد و دست علی(علیه‌السلام) را بوسید، و گفت: مولاى من! براى شما هدیه اى آورده ام و صندوقچه را پیش روى امام نهاد . امام درِصندوقچه را باز کرد. شمشیرى آب دیده در آن بود. درهمین لحظه، عباس (علیه‌السلام) که نوجوانى نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه اى ایستاده و به شمشیرى که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤنین (علیه‌السلام) متوجه شگفتى و دقت او گردید و فرمود: جلوتر بیا. عباس (علیه‌السلام) پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند؛ یا امیرالمؤنین! براى چه میگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مى بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى کند تا این که دو دستش قطع مى گردد.1

 

تقویت روحیه جنگاورى عباس (علیه‌السلام) توسط امیرالمومنین (علیه السلام)

در جریان آزاد سازى فرات، توسط لشکریان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مردى تنومند و قوى هیکل به نام «کریب بن ابرهه»، از قبیله «ذمى یزن»، از صفوف لشکریان معاویه، براى هماورد طلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته اند که وى یک سک? نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى مالید که نوشته هاى روى سکه ناپدید مى شد.2

او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را براى مبارزه صدا زد. یکى از پیش مرگان مولا على (علیه‌السلام) به نام «مرتفع بن وضاح زبیدی» پیش آمد، کریب پرسید: کیستی؟

گفت: هماوردى براى تو! کریب پس از لحظاتى جنگ، او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع ترین شما با من مبارزه کند، یا على (علیه‌السلام) بیاید. «شرحبیل بن بکر» و پس از او « حرث بن جلاح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند.

پس از بازگشت امام مجتبی(علیه‌السلام) به مدینه، عباس(علیه‌السلام) در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمان? برادر خود را بین مردم تقسیم مى کرد. او در این دوران، لقب«باب الحوائج» یافت.

امام على (علیه‌السلام) در این جا با بکار بستن یک تاکتیک نظامى کامل، سرنوشت مبارزه را به گونه اى دیگر رقم زد و از آن جاکه «خدعه » در جنگ جایز است، تاکتیک نظامى بکار برد. او فرزند رشید خود عباس (علیه‌السلام) را که در آن زمان على رغم سن کم، جنگجویى کامل و تمام عیار به نظر مى رسید، فراخواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض کند و در جاى امیرالمؤمنین در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ على (علیه‌السلام) را پوشیده بر اسب او سوار شد در مبارزه اى کوتاه ، اما پرتب و تاب ، کریب را به هلاکت رساند...و به سوى لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند و...

امام حسن مجتبی (علیه السلام)

امیرالمؤمنین از این حرکت چند هدف را دنبال مى کرد؛ هدف بلندى که در درجه اول پیش چشم او قرار داشت ، روحیه بخشیدن به عباس(علیه‌السلام) بود که جنگاورى نو رسیده بود و تجربه چندانى در نبرد نداشت والا ضرورتى در انجام این کار نبود و نیز افراد دیگرى هم غیر از عباس (علیه‌السلام) براى این کار وجود داشت. از این رو، این این رفتار خاص، بیانگر هدفى ویژه بوده است. در درجه دوم، او مى خواست لباس و زره و نقاب عباس(علیه‌السلام) در جنگ‌ها شناخته شده باشد و در دل دشمن، ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس (علیه‌السلام) در دیگر جنگ ها بدهد تا گاه فردى با این شمایل را دیدند، پیکار على (علیه‌السلام) در خاطرشان زنده شود. و در گام واپسین (به روایت برخى تاریخ نویسان )، امام با این کار مى خواست کریت نهراسد و از مبارزه با على(علیه‌السلام) شانه خالى نکند. و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به کشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام کشته شود تا هم او، هم همرزمان زرپرست و زور مدارش،طعم شمشیر اسلام را بچشند.

اما نکته دیگرى که فهمیده مى شود، این است که با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخی، تناسب اندام عباس(علیه‌السلام) در سنین نوجوانی، چندان تفاوتى با پدرش که مشهور است قامتى میانه داشته اند، نداشته که امام مى توانسته بالاپوش و کلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا مى توان به برخى از پندارهاى باطل پاسخ گفت که واقعاً حضرت عباس(علیه‌السلام) از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم این که برخى تنومند بودن عباس(علیه‌السلام) و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیک گوش هاى مرکب را انکار کرده و جزء تحریفات واقعه عاشورا مى پندارند، حقیقتى تاریخى به شمار مى رود. اگر تاریخ گواه وجود افراد درشت اندامى چون کریب (در لشکر معاویه ) بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس (علیه‌السلام) وجود داشته باشند؛ که او فرزند کسى است که در قلعه خیبر را از جا کند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاکت رساند.آن سان که خود مى فرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان در قبیله معروف «ربیعه» و«مضر» را در هم شکستم... .»3

 

درخشش در جنگ صفین

در صفحات دیگرى از تاریخ این جنگ طولانى و بزرگ که منشأ پیدایش بسیارى از جریان هاى فکرى و عقیدتى در پایگاه هاى اعتقادى مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت انگیز دیگرى در درخشش حضرت عباس(علیه‌السلام) بر مى خوریم. این گونه نگاشته اند؛ در گرما گرم نبرد صفین، جوانى از صفوف سپاه اسلام جداشد که نقابى بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهره اش برداشت. هنوز چندان مو بر چهره اش نروییده بود، اما صلابت از سیماى تابناکش خوانده مى شد. سنش را حدود هفده سال تخمین زدند .آمد مقابل لشکر معاویه، با نهیبى آتشین، مبارز خواست. معاویه به «ابوشعشاء» که جنگجویى قوى در لشکرش بود، رز کرد و به او دستور داد تا باوى مبارزه کند. ابوشعشاء با تندى به معاویه پاسخ گفت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مى دانند[اما تو مى خواهى مرا به جنگ نوجوانى بفرستیه]، آن گاه به یکى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتى نبرد، عباس(علیه‌السلام) او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ که فرو نشست، ابوشعشاء بانهایت تعجب دید که فرزندش در خاک و خون مى غلتد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خود را روانه کرد، اما نتیجه تغییرى ننمود تا جایى که همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او مى فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگى آنان را به هلاکت رساند. به گونه اى که دیگر کسى جرأت بر مبارز? با او به خود نمى داد و تعجب و شگفتى اصحاب امیرالمؤنین(علیه‌السلام) نیز برانگیخته شده بود. هنگامى که به لشگرگاه خود بازگشت،امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نقاب از چهره اش برداشت و غبار از چهره اش سترد...4

عباس (علیه‌السلام) پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند؛ یا امیرالمؤنین! براى چه میگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مى بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى کند تا این که دو دستش قطع مى گردد.

دوشادوش امام حسن (علیه‌السلام)

اما با وجود شرایط نا به سامان پس از شهادت امام علی(علیه‌السلام) حضرت عباس(علیه‌السلام) دست از پیمان خود با برادران و میثاقى که با علی(علیه‌السلام) در شب شهادت او بسته بود، برنداشت و هرگز پیش تر از آنان گام برنداشت واگر چه صلح، خرگز با روحیه جنگاورى و رشادت ایشان سازگار نبود، اما او ترجیح مى داد اصل پیرویِ بى چون و چرا از امام برحق خود را به کار بندد و سکوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتى یک مورد در تاریخ نمى یابیم که او على رغم عملکرد برخى دوستان ، امام خود را از روى خیر خواهى و پند دهى مرد خطاب قرار دهد. این گونه است که در آغاز زیارتنامه ایشان که از امام صادق(علیه‌السلام) وارد شده است، مى خوانیم:

حضرت ابوالفضل (ع)؛ پرچمدار عشق و ایثار

«السلام علیک أیها العبد الصالح، المطیع للّه و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین صلى الله علیهم و سلم»؛ «درود خدا بر تو اى بنده نیکوکار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و حسن و حسین که سلام خدا بر آنها باد.»5

البته اوضاع درونى و بیرونى جامعه هرگز از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظایف خود عمل مى کرد. پس از بازگشت امام مجتبی (علیه‌السلام) به مدینه، عباس (علیه‌السلام) در کنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى کرد. او در این دوران، لقب«باب الحوائج » یافت 6 و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش کوتاهى نکرد. تا آن زمان که دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشى بى بدیل، در جوار رحمت الهى سکنى داد و به آن بسنده نکرده و بدن مسموم او را نیز آماج تیرهاى کینه توزى خود قرار دادند. آن جا بود که کاسه صبر عباس(علیه‌السلام) لبریز شد و غیرت حیدرى اش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین (علیه‌السلام) نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهى اشک آلود برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.7

 

یاور وفادار امام حسین(علیه‌السلام)

معاویه که همواره مى دانست رویارویى با امام حسن(علیه‌السلام) و یا قتل امام سبب فروپاشى اقتدارش میشود، هرگز با امامان بدون زمینه سازى قبلى و عوام فریبى وارد جنگ نمى شد و به طور شفاف و مستقیم در قتل امام شرکت نمى کرد. اما ناپختگى یزید و چهر? پلید و عملکرد شوم او در حاکمیت جامعه اسلامی، اختیار سکوت را از امام سلب کرده بود و امام چار? نجات جامعه را تنها در خروج و حرکت اعتراض آمیر به صورت آشکار می دید. اگر معاویه تلاش هاى فراوانى در راستاى گرفتن بیعت براى یزید به کار بست، اما به خوبى مى دانست که امام هرگز بیعت نخواهد کرد و در سفارش به فرزندش نیز این موضوع را پیش بینى نمود. امام با صراحت و شفافیت تمام در نامه اى به معاویه فرمود:

اگر مردم را با زور و اکراه به بیعت با پسرت وادار کنی، با این که او جوانى خام، شراب خوار و سگ باز است، بدان که به درستى به زیان خود عمل کرده و دین خودت را تباه ساخته ای8 و در اعلام علنى مخالفت خود با حکومت یزید فرمود:

«حال که فرمانروایى مسلمانان به دست فاسقى چون یزید سپرده شده، دیگر باید به اسلام سلام رساند[و با آن خدا حافظى کرد]» .

در این میان، حضرت عباس با دقت، تیزبینى فراوان، مسائل و مشکلات سیاسى جامعه را دنبال مى کرد و از پشتیبانى امام خود دست بر نداشته و هرگز وعده هاى بنى امیه او را از صف حق پرستى جدا نمى ساخت و حمایت بى دریغش را از امام اعلام مى داشت. یزید پس از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عتبه» نگاشت: حسین (علیه‌السلام) را احضار کن و بى درنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست». ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید ،اما امام سر باز زد و فرمود:

«بیعت به گونه پنهانى چندان درست نیست. بگذار فردا که همه را براى بیعت حاضر مى کنی، مرا نیز احضار کن». مروان گفت: امیر! عذر او را نپذیرد، اگر بیعت نمى کند،گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود:

«واى بر تو اى پسرزن آبى چشم! تو دستور مى دهى که گردن مرا بزنند! به خدا که دروغ گفتى و بزرگتر از دهانت سخن راندی!»9

در این لحظه، مروان شمشیر خود را کشید و به ولید گفت: «به جلادت دستور بده گردن او را بزند، قبل از این که بخواهد از این جا خارج شود. من خون او را به گردن مى گیرم». عباس(علیه‌السلام) به همراه افرادش که بیرون دارالاماره منتظر بودند، با شمشیرهاى آخته به داخل یورش بردند و امام را به بیرون هدایت نمودند.10

امام صبح روز بعد آهنگ هجرت به سوى حرم امن الهى نمود و عباس(علیه‌السلام) نیز همانند قبل، بدون درنگ و تأمل در نتیجه و یا تعلّل در تصمیم گیری، بار سفر بست و با امام همراه گردید. و تا مقصد اصلی، سرزمین طفّ از امام جدا نشده و میراث سال ها پرورش در خاندان عصمت و طهارت (علیه‌السلام) را با سخنرانى ها، جان فشانى‌ها و حمایت هاى بى دریغش از امام بر خواند.


1-محمد على ناصری،مولدالعباس بن علی(علیه‌السلام)قم،انتشارات شریف الرضی،????ش،صص??و??.

2-احمد بن محمد المکى الخوارزمی،المناقب، قم،مؤسسه النشرالاسلام، ????ق، ص???، العباس (علیه‌السلام)، ص ???.

3- نهج البلاغه دشتى ،خطبه ???،ص???.

4- محمد باقر بیرجندی،کبریت الاحمر،تهران،کتاب فروشى اسلامیه،????ق،ص???.

5-جعفربن محمدبن جعفربن قولویه انقمى ،کامل الزیارات،بیروت ،دارالسرور،????ق،ص???.

6- مولدالعباس بن علی(علیه‌السلام)،ص??.

7- باقر شریف قرشی، العباس بن علی(علیه‌السلام) رائد الکرامه والفداء فى الاسلام، بیروت، دارالکتب الاسلامی، ????ق، ص???.

8- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت مؤسسه الرساله،????هق،ج??،ص???.

9- محمدبن حریر الطبری، تاریخ الطبری، بیروت. مؤسسه عزالدین، چاپ دوم،ج?،ص ???؛ سیدبن طاووس، المهلوف على قتل الطفوف،ص??.

10- ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب اسروى المازندرانى، مناقب آل ابى طالب، ج?، ص??.

برگرفته از کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام؛ علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى


مشک پر آب، لب تشنه

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

ویـژگی هـاى روحـى

سـرورمـان عـبـاس (علیه السّلام) دنیایى از فضایل و نیكى بود. هر صفت نیك و گرایش والا را كـه بـتـوان تـصـور كـرد، جـزء ذاتـیـات او بـود و هـمـین افتخار او را بس ‍ كه زاده امـیـرالمـؤمـنـیـن (عـلیـه السـّلام) داراى تـمـامـى فـضـایـل دنـیـا بـود. ابـوالفـضـل هـمـه فـضـیـلت هـا و صـفـات پـدر را بـه ارث بـرد تـا آنـكـه نزد مسلمانان سَمبل هر فضیلتى و نماد هر ارزشى والا گشت. در اینجا به اختصار برخى صفات حضرت را یاد مى كنیم:

 

شجاعت

دلیـرى و شـجـاعـت، گـویـاتـریـن نـشان مردانگى است؛ زیرا نشانه قوت و استوارى و ایـسـتـادگـى در بـرابـر حـوادث مـى بـاشـد. ابـوالفـضـل ایـن صفت والا را از پدرش كه شـجـاع ترین انسان هستى است و دایی هایش كه از دلاوران نامدار عرب بودند و در میان سایر قبایل بدین صفت مشهور بودند، به ارث برده بود.

ابـوالفـضـل دنـیـایـى از قـهرمانی ها بود و آنگونه كه مورخان گفته اند در جنگهاى همراه پدرش هرگز ترسى به خود راه نداد. روز عاشورا نیز آنچنان شجاعتى از خود نشان داد كـه زبـانـزد تـاریخ گشت . ابوالفضل در این روز كه از حماسى ترین روزهاى تاریخ اسلام است ، در برابر انبوه دشمنان ـ كه دشت را پر كرده بودند ـ آنقدر دلاورى نشان داد كـه شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهیان را هراسان كرد و زمین ، زیر پایشان لرزید و مـرگ بـر آنـان سـایـه افـكـنـد تـا آنـجـا كـه بـه حـضـرتـش پیشـنـهـاد فـرمـانـدهـى كـل سپاه را ـ در صورت كناره گیرى از یارى برادرش ـ دادند. لیكن عباس بر آن تمسخر زد و بر ایمان و عقیده اش و دفاع از آرمان مقدسش افزوده شد. شـجـاعـت و دلاورى حـضـرت عـبـاس (علیه السلام) در روز عاشورا براى به دست آوردن سـودى مـادى از ایـن زنـدگـى نـبـود، بـلكـه دفـاع از مقدس ترین آرمانهاى مجسم در نهضت برادرش سیدالشهداء بزرگترین مدافع حقوق محرومان و ستمدیدگان به شمار مى رفت.

 

ایمان به خدا

قـوت ایـمـان بـه خـدا و اسـتوارى در آن ، یكى از بارزترین و بنیادى ترین ویژگیهاى ابوالفضل بود. حضرت در دامان ایمان، مركز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى ، تربیت یافت و پدرش ، پیشواى موحّدان و سرور متقیان ، جانش را با جوهر ایمان و توحید حـقـیقى پرورش داد و تغذیه كرد. پدر، او را با ایمان مبتنى بر آگاهى و تعمّق در حقایق هستى و رازهاى طبیعت ، تغذیه نمود؛ ایمانى كه خود چنین وصفش كرده بود:

(اگر پرده ها برایم كنار زده شوند، بر یقینم افزوده نخواهد شد).

ایـن ایـمـان ژرف و ریـشـه دار بـا ذرّات وجـود حـضـرت عباس عجین شد و او را به یكى از بزرگان تقوا و توحید بدل ساخت . و بر اثر همین ایمان پایدار و عظیم بود كه ایشان ، خود، برادران و شمارى از فرزندانش را در راه خدا و تنها براى خدا قربانى كرد.

امویان حضرت ابالفضل را به شرط كناره گیرى از برادرش، وعده فرماندهى كـل قـوا دادنـد، لیـكـن حـضـرت بـر آنـان تـمـسـخـر زد و فـرمـانـدهـى سـپـاه آنـان را لگـدمـال كـرد و بـا شـوق و اخلاص، به سوى جنگ شتافت و در راه دفاع از حرّیت، دین و آزادگى خود مبارزه کرد.

عـبـاس (علیه السلام) بـا دلاورى بـه دفـاع از دین خدا و حمایت از عقاید اسلامى كه در آسـتـانـه تحریف شدن و نابودى در زمان حكومت امویان قرار گرفته بود، برخاست و در این كار فقط خداوند و رضاى حق و جایگاه اخروى را مد نظر داشت .

 

خویشتندارى

کراماتی از حضرت ابوالفضل(ع)

یـكى دیگر از صفات برجسته ابوالفضل (علیه السلام) عزّت نفس و خویشتندارى بود. حضرت از زندگى خفت بار زیر سایه حكومت اموى ابا داشت ؛ حكومتى كه بندگان خدا را بـرده خـود و امـوال بـیـت المـال را دارایـى شـخـصـى كـرده بـود و بـه دنبال برادرش ، پدر آزادگان كه صلاى عزّت و كرامت در داده بود و مرگ زیر سایه هاى نـیزه ها را سعادت و زندگى با ظالمان را اندوهبار اعلام كرده بود، دست به قیامى خونین زد و به میدان نبرد و جهاد پا گذاشت .

ابـوالفـضـل(علیه السلام) در روز عاشورا عزّت نفس و خویشتندارى را با تمام ابعاد و آفـاقـش مـجـسـم سـاخـت . امویان او را به شرط كناره گیرى از برادرش، وعده فرماندهى كـل قـوا دادنـد، لیـكـن حـضـرت بـر آنـان تـمـسـخـر زد و فـرمـانـدهـى سـپـاه آنـان را لگـدمـال كـرد و بـا شـوق و اخلاص، به سوى جنگ شتافت و در راه دفاع از حرّیت، دین و آزادگى خود مبارزه کرد.

 

صبر

یـكـى از ویژگیهاى ابوالفضل(علیه السلام) شكیبایى و بردبارى در برابر حوادث تلخ و دشوار بود. مصایبى كه در روز عاشورا بر سر حضرت آمد، كوهها را مى گداخت، لیـكـن ایـشان همچنان استوار بودند و كمترین سخنى دالّ بر دردمندى بر زبان نیاوردند. حضرت همچون برادرش، سیدالشهداء ـ كه صبرش از صلابت و سنگینى كوههاى سر به فـلك كـشـیـده، بـیـش بـود ـ و بـه پیروى از امامش، خود و اراده اش را تسلیم پروردگار بـزرگ كـرد و هرچه را بر خود و خاندانش نازل شد با چشم رضامندى نگریست . حضرت ابـوالفـضل ، ستارگان تابناك و اصحاب باوفا را مى دید كه بر دشت سوزان كربلا چون قربانی ها به خون تپیده اند و آفتاب، آنان را مى گدازد، مویه و فریاد كودكان را مى شنید كه بانگ (العطش )سر داده اند، نوحه بانوان حرم وحى بر كشتگان خود را مى شـنید، تنهایى برادرش، سیدالشهداء را در میان كركس هاى كوفه و مزدوران ابن مرجانه كه براى كشتنش بر یكدیگر پیشى مى گرفتند تا به رهبرشان نزدیك شوند، مى دید. آرى، هـمـه ایـن حـوادث سـنـگـیـن را مـى دیـد، لیـكـن امـر خـود را بـه خـداى متعال واگذار كرده بود و بدون كمترین تزلزلى پاداش را از پروردگارش درخواست مى كرد.

روز دهـم محرم نیز بانگ (العطش) كودكان را شنید، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان، او را از جا كند. مشكى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت، بـا آنـان درآویخت و از فرات دورشان ساخت، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف كند، لیكن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و كودكانش سیراب شود، پس آب را فرو ریخت.

وفادارى

یـكـى دیـگـر از صـفـات ابـوالفـضـل كـه از بـرتـریـن و بـرجـسته ترین صفات است، (وفـادارى) اسـت. حـضرت در این صفت، گوى سبقت از همگان ربود و ركوردى جاودانى برجاى گذاشت و به بالاترین حد آن رسید. نمونه هاى وفادارى حضرت را در اینجا مى آوریم .

 

الف ـ وفادارى به دین

ابوالفضل العباس (علیه السلام) از وفادارترین كسان به دین خود بود و بشدت از آن دفـاع كـرد. هـنـگـامـى كـه اسـلام در خـطـر نابودى قرار گرفت و دشمنان كمر بسته آن ـ امـویـان ـ بـا تـمـام وجـود بـه انكار آن برخاستند و شبانه روز محو آن را وجهه نظر خود قرار دادند و با آن جنگیدند، ابوالفضل به رزمگاه پاگذاشت و در راه دین خود، مخلصانه جهاد كرد تا آنكه كلمه توحید در زمین برقرار باشد و در آرمان هاى اعتقادیش دستانش قطع گشت و در خون خود غلتید.

 

ب ـ وفادارى به امت

امام حسین علیه السلام

سـرور مـا حـضـرت عـبـاس (علیه السلام) مى دید كه امت اسلامى در زیر كابوس تیره امـویـان دسـت و پـا مـى زنـد و زنـدگـى مرگبار سراسر ذلت و خوارى را سپرى مى كند. گروهى از مجرمان اموى سرنوشت آنان را در دست گرفته، ثروت هاى آنان را به باد مى دهـنـد، بـا مـقدرات آنان بازى مى كنند و حتى یكى از سپاسگزاران اموى با وقاحت و بدون شرم و حیا اعلام مى كند كه: "منطقه" سواد؛ باغستان قریش است و چه اهانتى به امت بیش از این .

در برابر وضعیت طاقت فرسا، ابوالفضل وفادارى به امت را در قیام دید. پس همراه با برادرش و گروهى از رادمردان اهل بیت و آزادگان دلباخته آنان بپاخاست و شعار آزادى از یـوغ بـنـدگـى امـویان را سر داد و رهایى امت اسلامى از بردگى آنان را هدف خود كرد و جـهـادى مـقـدّس بـراى بازگرداندن زندگى كریمانه براى آنان را آغاز كرد و در راه این هـدف والا، خـود و تـمـامـى بـپـاخـاسـتـگـان بـه شهادت رسیدند. پس كدام وفادارى به امت مثل این وفادارى است ؟!

 

ج ـ وفادارى به وطن

سـرزمـیـن اسـلامـى در گـرداب مـحنت و رنج هاى توانفرسا در ایام حكومت امویان، غوطه‌ور بـود. اسـتـقـلال و كـرامـت خود را از دست داده بود و به باغستانى براى امویان، سرمایه داران قریش و دیگر مزدوران بدل گشته بود.

تـهـیـدستى و فقر، همه گیر و مصلحان و آزادگان خوار شده بودند و مجالى براى آزادى فـكـر و نـظـر نـمـانـده بود. حضرت عباس تحت رهبرى برادرش سیدالشهداء براى در هم شكستن این حكومت سیاه و فروپاشى پایه هاى آن، قیام كرد و بر اثر فداكاریهاى آنان بود كه طومار حكومت اموى پس از چندى در هم پیچیده شد؛ در حقیقت بزرگترین وفادارى به وطن اسلامى همین است .

 

د ـ وفادارى به برادر

ابـوالفـضـل پـیـمـانـى را كـه بـا خـداونـد بـراى حـفـظ بـیـعـت خود با برادرش ریحانه رسـول خـدا(صـلّى الله علیه و آله) و اولین مدافع حقوق مظلومان و محرومان بسته بود، بـدان وفـادار مـانـد. مردمان در طول تاریخ مانند این وفادارى در حق برادر را ندیده اند و قطعاً زیباتر از این وفادارى در كارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسیده است ؛ وفاداریى كه هر آزاده شریفى را به خود جذب مى كند.

حضرت عباس (علیه السلام) در دامان ایمان، مركز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى ، تربیت یافت و پدرش ، پیشواى موحّدان و سرور متقیان ، جانش را با جوهر ایمان و توحید حـقـیقى پرورش داد و تغذیه كرد.

قوّت اراده

(اسـتـوارى و قدرت اراده) از مهمترین و بارزترین صفات بزرگان جاوید تاریخ است كـه در كـار خـود موفق بوده اند؛ زیرا محال است افراد سست عنصر و ضعیف الاراده بتوانند كمترین هدف اجتماعى را محقق كنند یا كارى سیاسى را به پایان برند.

ابوالفضل(علیه السلام) در اراده نیرومند و عزم و جزم، در بالاترین سطح قرار داشت. بـه اردوگـاه حق پیوست و بدون تزلزل یا تردید، پیش رفت و در عرصه تاریخ به عـنـوان بـزرگـترین فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر این صفت در او نبود، افتخار و جاودانگى در طول تاریخ برایش ثبت نمى شد.

 

مهربانى

مـحـبـت و مـهـربـانـى بـه مـحـرومـان و سـتـمـدیـدگـان بـر وجـود ابـوالفـضـل مـسـتـولى بـود و ایـن پـدیـده بـه زیـبـاتـریـن شـكـل خـود در كـربـلا آشـكـار شـد و جـلوه كـرد؛ سـپـاه امـویـان آبـشـخـور فـرات را بـر اهـل بـیـت بـسـتـنـد تـا آنـان بـر اثـر تـشـنـگـى بـمـیـرنـد یـا تـسـلیـم گـردنـد. ابوالفضل كه لب هاى خشكیده و چهره هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر كودكان را از شـدت تـشنگى دید، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت . سـپـس بـه مـهـاجـمـان حـمله كرد، راهى براى خود گشود و براى كودكان آب آورد و آنان را سـیـراب كـرد. در روز دهـم محرم نیز بانگ (العطش) كودكان را شنید، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان، او را از جا كند. مشكى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت، بـا آنـان درآویخت و از فرات دورشان ساخت، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف كند، لیكن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و كودكانش سیراب شود، پس آب را فرو ریخت. حال در تاریخ امت ها و ملت ها بگردید آیا چنین محبت و رحمتى را ـ جز در قمر بنى هاشم و افتخار عدنان ـ خواهید یافت ؟!

ایـنـهـا پـاره اى از صفات و فضایل ابوالفضل است كه با داشتن آنها ـ چون پدرش ـ به بالاترین قلّه مجد و كرامت دست یافت.


برگرفته از کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام؛ علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى


شعرهای حماسی؛ در وصف عباس (علیه‌السلام)

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

شـاعـران آزاده مـتـمـسـك بـه اهـل بـیـت (عـلیـهـم‌السـّلام) شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل كه در اوج بزرگى و شرافت مى درخشید، بودند و تحت تاثیر شخصیت بى مـانند و صفات والاى او قصاید زیبایى سرودند كه از شاهكارهاى ادب عرب به شمار مى رود. در اینجا پاره اى از آنها و شعرشان را نقل مى كنیم :

 

1ـ كمیت :

بـزرگـتـریـن شـاعـر اسـلام (كـمـیـت اسـدى (دلبـاخـتـه عـظـمـت ابـوالفـضـل بـود و در یـكـى از (هـاشـمـیـات)جـاودانـه خـود چـنـیـن سـرود: (و ابوالفضل خاطره شیرین آنان ، درمان جان ها از دردهاست.1

یـاد ابوالفضل و سایر اهل بیت( علیهم السّلام) نزد هر بزرگ منشى شیرین است ؛ زیرا یـادآورى فـضـیـلت و كـمـال مـطـلق اسـت . هـمـچـنـیـن داروى جـانـهـا از بـیـمـاریـهـاى جهل و غرور و دیگر بیماریهاى روحى است .

 

2ـ فضل بن محمد:

فـضـل بـن مـحـمـد بـن فـضـل بـن حـسـن بن عبیداللّه بن عباس (علیه‌السلام)از نوادگان ابـوالفـضـل ، شـاعـرى آسمانى و شیفته شخصیت نیاى بزرگش پرچمدار كربلاست . در قصیده اى چنین مى سراید:

(ایـستادگى عباس را در كربلا روزى كه دشمن از همه سو دیوانه وار هجوم مى آورد، به یـاد مـى آورم . حـمایت از حسین (علیه‌السلام)نموده و در نهایت تشنگى او را نگهبانى مى كـرد و روى نـمـى‌گـرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود برادر مى گـشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسین ـ فضیلت و شرف بر او باد ـ ندیده ام . چه صحنه بى مانندى كه سرشار از فضیلت بود و جانشین او كردارش را تباه نكرده است.2

ایـن ابـیـات شـجـاعـت و دلیـرى بـى مـانـنـد ابـوالفضل (علیه‌السلام)و نقش درخشان و افـتـخـارآمـیـز او را در حـمـایـت بـرادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقایى خـانـدان او را بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد. صحنه اى درخشانتر و زیباتر از این موضع و حـضـور بـى مـانـنـد ابـوالفـضـل در كـنـار بـرادرش وجـود نـدارد. مـواضـع و شـخـصـیـت ابوالفضل بر نواده اش (فضل) تاثیرى شگفت آور دارد و او را شیفته كرده است ؛ پس با قلبى آتشین و جانى سوخته ، طى ابیات لطیفى جدش را چنین مرثیه مى گوید:

(شـایـسـتـه تـریـن كـس بـراى گـریـستن بر او، رادمردى است كه حسین را در كربلا به گـریـسـتـن واداشـت ؛ بـرادر و فـرزنـد پـدرش عـلى ، ابوالفضل آغشته به خون . آنكه در همه حال حق برادرى را بجا آورد و مواسات كرد ـ كه از ثـنـاگـویـى او عاجزیم ـ و در عین تشنگى ، برادر را بر خود مقدم داشت).3

آرى، شـایـسـتـه تـریـن مـردمـان بـراى بـزرگـداشـت و گـریـستن بر او به سبب مصایب هـولنـاكـش ، ابـوالفـضـل سـمبل ایستادگى و فضیلت است . امام حسین (علیه‌السلام)با شـهـادت بـرادر، كـمرش شكست و بر او به تلخى گریست ؛ زیرا مهربانترین و نیكترین برادر خود را از دست داده بود.

 

3 ـ سید راضى قزوینى :

شـاعـر عـلوى سـیـد راضـى قـزویـنـى شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل (علیه‌السلام)مى شود و چنین او را مى ستاید:

(اى ابوالفضل ! اى سرور فضیلت و ایستادگى و خویشتندارى ! فضیلت جز تو را به پـدرى قـبـول نـكرد. كوشیدى و به اوج عظمت و بزرگى دست یافتى ، اما هر كوشنده اى بـه خـواسـتـه اش دسـت پیدا نمى كند. با عزّت و سرافرازى و علو همّت از پذیرفتن ظلم سرباز زدى و پیكان نیزه ها را مركب خود كردى).4

ابـوالفـضل (علیه‌السلام)از بنیانگذاران فضیلت و ایستادگى در دنیاى عرب و اسلام به شمار مى رود. حضرتش مراتب كمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و كرامت دست یافت و براى رهایى از ذلّت و ظلم ، پیكان نیزه ها را برگزید.

 

4 ـ محمد رضا ازرى:

حضرت ابوالفضل (ع)

مـحمد رضا ازرى در قصیده شیواى خود به ذكر و ستایش از صفات گرامى قمر بنى هاشم كه قلب و عقل آزادگان را تسخیر كرده ، پرداخته است و چنین مى سراید:

(براى كسب یاد و نام نیك بكوش كه نام نیك بهترین سرمایه كریمان است .

آیا ماجراى كربلا را كه غبار پیكارش آسمان را تیره و تار و نبردش گوش ‍فلك را كر كـرده اسـت نـشنیده اى ؟! روزى كه خورشید از شدت گردباد آن تیره شده و امام هدایت به ابوالفضل پناهنده شده بود.)

در نـخـسـتـیـن بـیـت ، (ازرى) آدمـى را به كسب نام نیك فرامى خواند؛ زیرا تنها سرمایه ماندنى و پایدار همین ذكر جمیل است .

در دومـیـن بـیـت بـه عـبـرت گـرفـتـن از واقـعـه كـربـلا كـه آتـش فـشـان فضایل و رادمردیهاى اهل بیت ( علیهم السّلام ) است، دعوت مى كند.

در سـوّمـیـن بـیـت ،)ازرى( از پـنـاه بـردن سـبـط گـرامـى پـیـامـبـراكـرم و ریـحـانـه رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) بـه حـضـرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) سخن مى گوید.

بـه ابـیـات دیگر (ازری)كه در آنها از یاریها و دلاوریهاى عباس در راه برادرش سخن مى گوید توجه كنیم :

(چـون شـیـرى از كـنـام خود پاسدارى كرد و بر دشمنان شورید، آرى ،از بیشه خود دفاع مى كند. كوبش شمشیرها، چونان تندر و رعدهاى ابر سـنـگـیـن بـود، از شـیـرمردى كه با چهره خندان با انبوه دشمنان رو به رو مى شود و با غـرور سـرش را تـقـدیم مرگ مى كند، سرافرازى كه در خانه ستم جایگیر نمى شود تا آنكه بر ستارگان چیره شود.

آیـا قـریـش نـمـى دانـسـت كه او پیشاهنگ هر دشوارى و آزموده سختیها است؟!

ایـن ابـیـات بـدقـّت، قـهـرمـانـی‌هـا و نـقـش درخـشـان حـضـرت ابـوالفـضـل در دفاع از برادرش پدر آزادگان را تصویر مى كند و غرّیدن و هجوم چون شـیـر حـضـرت را بـه صـفـوف دشـمن و درهم شكستن حیوان صفتانى را كه براى دفاع از گـرگـان انـسـان نـمـا جـمـع شـده بـودنـد نـشـان مـى دهـد. ابـوالفـضـل بـدون توجّه به انبوه دشمنان و سفلگان كه صحرا را پركرده بودند، با چـهـره اى خـنـدان بـه پـیكارشان مى رفت و در راه كرامت خود و عزّت برادرش به آنان جام مـرگ مـى نـوشـانـد. قـبـایـل قـریش در این نبرد بود كه دریافتند، عباس مرد دشواریها و فـرزنـد و دسـت پـرورده عـلى (عـلیـه السـّلام) اسـت؛ آن كـه بتهایشان را در هم شكسته و جاهلیتشان را نسخ كرده و به پذیرفتن اسلام وادارشان كرده بود.


پی نوشت ها:

1- الهاشمیات :

وابوالفضل ان ذكرهم الحلو                     شفاء النفوس من اسقام 

عجیب آنكه شارح دیوان ، ابوالفضل را عباس بن عبدالمطلب معرفى مى كند(مؤ لف ).

2- قـمـر بـنـى هـاشـم ، ص 147 بـه نقل از المجدى :

انى لاذكر للعباس موقفه                 بكربلاء وهام القوم یختطف 

یـحـمـى الحـسـیـن ویـحـمیه على ظما                ولایولّى ولایشنى فیختلف 

ولاارى مـشـهـداً یـومـاً كـمـشـهـده                      مـع الحـسـیـن عـلیـه الفضل والشرف 

اكرم به مشهداً بانت فضیلته                              و ما اضاع له افعاله خلف 

3- الغدیر، ج 3، ص 5:

احق الناس ان یبكى علیه                        فتى ابكى الحسین بكربلاء 

اخـوه وابـن والده عـلى                            ابوالفضل المضرج بالدماء 

ومن واساه لایثنیه شى ء                        وجادله على عطش بماء 

4- ابـاالفـضـل یـا مـن اسـس الفضل والابا          اءبى الفضل الا ان تكون له اءبا 

تـطـلبـت اسـبـاب العـلى فـبـلغـتـهـا                 وماكل ساع بالغ ماتطلبا 

ودون احتمال الضیم عزا ومنعة                        تخیرت اطراف الاسنة مركبا 

 

برگرفته از کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام؛ علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى


گره گشای علقمه

حضرت ابوالفضل

نـخـسـتـیـن فـرزنـد پـاك بـانـو ام البـنـیـن، سـالار بـزرگـوارمـان ابـوالفـضـل العـبـاس (عـلیـه السـّلام) بـود كـه بـا تـولدش، مـدیـنـه بـه گـُل نـشـسـت ، دنیا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت . (قَمَرى ( تـابـنـاك بـه ایـن خـانـدان افـزوده شـده بـود و مـى رفـت كـه بـا فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد.

هـنـگامى كه مژده ولادت عباس به امیرالمؤ منین (علیه السّلام) داده شد، به خانه شتافت ، او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجـرا كـرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت . نخستین كلمات، بانگ روحبخش تـوحـیـد بـود كـه بـه وسـیـله پدرش پیشاهنگ ایمان و تقوا در زمین ، بر گوشش نشست و سرود جاویدان اسلام ، جانش را نواخت :(اللّه اكبر... لا اله الاّ اللّه (. این كلمات كه عصاره پـیـام پـیـامبران و سرود پرهیزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجین شـد و بـه درخـتـى بـارور از ایمان بدل شد تا آنجا كه در راه بارورى همیشگى آن ، جان بـاخـت و خـونـش را بـه پـاى آن ریـخـت . در هـفتمین روز تولد نیز بنا به سنّت اسلامى، حـضرت، سر فرزند را تراشید، همسنگ موهایش، طلا (یا نقره) به فقیران صدقه داد و هـمـان گـونـه كـه نـسـبـت بـه حـسـنـیـن ( عـلیـهـمـا السـّلام ) عمل كرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه ذبح كرد.

 

سال تولد

برخى از محققان برآنند كه حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود.

 

نامگذارى

امـیـرالمـؤ مـنـیـن (عـلیـه السـّلام) از پـس پرده هاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیكار دریافته بود و مى دانست كه او یكى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عـبـاس(دُژم : شـیـر بیشه) نـامـیـد؛ زیـرا در بـرابـر كـژی هـا و بـاطـل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیكى ، خندان و چهره گشوده. همان گونه كه پـدر دریـافـتـه بـود، فـرزنـدش در مـیـادیـن رزم و جـنـگ هـایـى كـه بـه وسـیـله دشـمنان اهـل بیت(علیهم السّلام) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سـپـاه كـفر را درهم مى كوفت و در میدان كربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى كرد.

 

كنیه ها

به حضرت عباس ، این كنیه ها را داده بودند:

 

1 ـ ابوالفضل :

از آنـجـا كـه حـضـرت را فـرزنـدى بـه نـام (فـضـل (بـود، او را بـه (ابـوالفـضـل ( كـنـیـه داده بـودنـد. ایـن كـنـیـه بـا حـقـیـقـت وجـودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض فرزندى به نام فـضـل نـداشـت ، بـاز بـه راستى ابوالفضل (منبع فضیلت) بود و سرچشمه جوشان هر فـضـیـلتـى بـه شـمـار مـى رفـت؛ زیـرا در زنـدگـى خـود بـا تـمـام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاكش را در راه خدا بخشید.

حـضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هركس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .

 

2 ـ ابوالقاسم:

حضرت را فرزند دیگرى بود به نام (قاسم)، لذا ایشان را (ابوالقاسم ( كنیه داده بـودنـد. بـرخـى از مـورخـان مـعـتـقـدنـد قـاسـم هـمـراه پـدر و در راه دفـاع از ریـحـانـه رسول اكرم در سرزمین كربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا كرد.

امـیـرالمـؤ مـنـیـن (عـلیـه السـّلام) از پـس پرده هاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیكار دریافته بود و مى دانست كه او یكى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عـبـاس(دُژم : شـیـر بیشه) نـامـیـد

القاب

مـعـمـولاً القـاب ، ویـژگـی هـاى نـیـك و بـد آدمى را مشخص مى سازد و هر كس را بر اساس خـصـوصـیـتـى كـه دارد لقـبـى مـى دهـنـد.  ابـوالفـضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایش هاى عمیق اسلامى ، لقب هایى داده اند، از آن جمله :

 

1 ـ قمر بنى هاشم :

حـضـرت عـبـاس بـا رخـسـار نـیـكـو و تـلالؤ چـهـره ، یـكـى از آیـات كـمـال و جـمـال بـه شـمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تـنـهـا قـمـر خـاندان گرامى علوى بود، بلكه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفـت كه بر راه شهادت پرتو افشانى مى كرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشكار مى نمود.

 

2 ـ سقّا:

از بـزرگـتـرین و بهترین القاب حضرت كه بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش بود، (سـقـّا) مـى بـاشـد. پـس از بـسـتـن راه آب رسـانـى بـه تـشـنـگـان اهـل بـیت( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه جنایتكار ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشـمـن را شـكـافـت و خـود را بـه فـرات رسـانـد و تـشـنـگـان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت كه تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم كرد.

حضرت عباس(ع) ابوالفضل

3 ـ قهرمان علقمى:

(عـلقـمـى(نام رودى بود كه حضرت بر كناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه، محافظت مى شد تا كسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یـاراى دسـتـیـابـى بـه آب نـبـاشـد و هـمـراهـان امـام و اهـل بـیـت ایـشـان تـشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود تـوانـسـت بـارهـا به نگهبانان پلید علقمى حمله كند، آنان را درهم شكند و متوارى سازد و پـس از بـرداشـتـن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در كنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را (قهرمان علقمى(لقب دادند.

 

4 ـ پرچمدار:

از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچم ها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین (علیه السّلام) را در دست داشتند.

حضرت به دلیل مشاهده توانایی هاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایـشـان سـپـردنـد و از میان اهل بیت و اصحاب، او را نامزد این مقام كردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و كارآمدان، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا كربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنكه دو دست خود را فدا كرد و در كنار رود علقمى به خاك افتاد.

 

5 ـ كبش الكتیبه:

لقبى است كه به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى كه از خود نـشـان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى كند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشكر امام حسین (عـلیـه السـّلام) بـدو داده شـده اسـت . ابـوالفـضل در این روز، نیرویى كوبنده در سپاه بـرادر و صـاعـقـه اى هـولنـاك بـر دشـمـنـان اسـلام و پـیـروان باطل بود.

از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچم ها؛ پرچم پدر آزادگان؛ امام حسین (علیه السّلام) را در دست داشتند

6 ـ سپهسالار :

لقـبـى است كه به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنكه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشكر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.

تکایای منطقه قدیمی شهر به نام دربار حضرت ابوالفضل

7 ـ حامى بانوان:

از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، (حامى بانوان) (حامى الظعینه )است. بـه دلیـل نـقـش حـسـاس حـضـرت در حـمـایـت از بـانـوان حـرم و اهـل بـیـت نـبوت ، چنین لقبى به حضرت داده شده است . ایشان تمام تلاش خود را مصروف بـانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و فرود آوردن از هودجها یا سوار كردن به آنهارا به عهده داشت و در طى سفربه كربلا این وظیفه دشوار را به خوبى انجام داد.

 

8 ـ باب الحوائج:

یـكـى از مشهورترین و آشناترین لقبهاى ابوالفضل (علیه السلام) در میان مردم (باب الحوائج) است .

آنـان بـه ایـن مـطـلب یقین دارند كه دردمند و نیازمندى قصد حضرت را نمى كند، مگر آنكه خـداونـد حـاجـت او را بـرآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشكلات او را مى گـشـایـد. پـسـرم (مـحمد حسین) نیز قصد درِ خانه حضرت كرد و رفع مشكلاتش را از او خواستار شد كه دعایش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت .

ابـوالفـضـل، نـسـیـمـى از رحـمـت هـاى الهـى، درِ رحـمـتـى از درهـایـش و وسـیـله اى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست . این موقعیت ، نتیجه جهاد خالصانه در راه خـدا و دفـاع از آرمـان هـا و اعـتـقـادات اسـلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سخت ترین شرایط است؛ دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش. ایـنـها برخى از لقب هاى حضرت است كه ویژگیهاى شخصیت بزرگ و صفات نیك و مكارم اخلاق اورا بازگو مى كند.1

برگرفته از کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام؛ علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى


1- بـراى حـضـرت تـا شـانـزده لقـب بـرشـمـرده انـد (ر . ك : تـنـقـیـح المقال ، ج 2، ص 128).


صفات نیک ساقی دشت کربلا

حضرت ابوالفضل العباس

ابوالفضل(علیه السّلام) دل و اندیشه بزرگان را مسخّر خود كرد و براى آزادگان در هـمـه جـا و هـر زمـان سـرودى جـاودانـه گـشـت؛ زیـرا بـراى بـرادرش دسـت به فداكارى بزرگى زد، برادرى كه در برابر ظلم و طغیان خروشید و براى مسلمانان عزت جاودانه و عظمتى همیشگى ، به ارمغان گذاشت .

در ایـنـجـا، بـرخـى از اظـهـار نـظـــرهـاى بـزرگـــــان را دربـــاره شـخـصـیـت حضرت مى آوریم .

 

1.امام سجاد (عیه السلام)

امـام عـلى بـن الحسین ، حضرت زین العابدین (علیه السّلام) از سروران تقوا و فضیلت در اسلام به شمار مى رود. این امام بزرگوار همواره براى عمویش عباس طلب رحمت مى كرد و از فـداكـاری هـایـش دربـاره بـرادرش حـسـیـن (عـلیـه السـّلام) بـه نیكى یاد مى كرد و جانبازی هاى بزرگش را مرتّب مى ستود. از جمله سخنان حضرت درباره عمویش ، این موارد را ذكر مى كنیم : (خداوند عمویم عباس را رحمت كند كه از خودگذشتگى كرد و نیك از عهده آزمـایش برآمد. خود را فداى برادر كرد تا آنكه دستانش بریده شد، خداوند به جاى آنها چـون جـعـفـر بـن ابى طالب ، دو بال عطا كرد تا بدانها با ملائكه در بهشت پرواز كند. عـبـاس را نـزد خـداونـد مـتـعـال مـنـزلتى است كه همه شهیدان در روز قیامت بر او غبطه مى خورند.1

ایـن كلمات، فداكاری هاى ابوالفضل را در راه برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسین (علیه السّلام) به خوبى بیان مى كند. حضرت در ایثار و از خودگذشتگى و جانبازى تا جایى پـیـش رفت كه زبانزد تاریخ و سَمبل فداكارى گشت ، دستان گرامى اش را روز عاشورا در راه برادر داد و تا آخرین لحظه پایدارى كرد تا آنكه به خون خود درغلتید.

ایـن فـداكـاری هاى بزرگ نزد خداوند بى اجر نماند و حضرتش با پاداش ها و كرامت هایش بـه عـباس، او را بر تمامى شهیدان راه حق و فضیلت در دنیاى اسلام و غیر آن، برترى بخشید تا آنجا كه همه بر او غبطه مى خورند.

 

2ـ امام صادق (علیه السلام)

امام صادق (علیه السلام) اندیشمند اسلام و چهره بى مانند دانش بشرى ، هـمـواره از عـمویش عباس تجلیل به عمل مى آورد و با درود و ستایشهاى عطرآگین از او یاد مى كرد و مواضع قهرمانانه اش در روز عاشورا را بزرگ مى داشت . از جمله سخنانى كه امام درباره قمر بنى هاشم فرموده است ، بیان زیر مى باشد:

(عـمـویـم عـبـاس بـن عـلى (عـلیه السّلام ) بصیرتى نافذ و ایمانى محكم داشت . همراه برادرش حسین جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت .2

امام صادق(علیه السلام) از برترین صفات مجسم در عمویش كه مورد شگفتى اوست چنین نام مى برد:

 

الف ـ (تیزبینى ):

تـیـزبـیـنـى ، پـیامد استوارى راى و اصالت فكر است و كسى بدان دست پیدا نمى كند، مـگـر پـس از پـالودگـى روان، خـلوص نـیـت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى .

تـیـزبـینى از آشكارترین ویژگی هاى ابوالفضل العباس بود. از تیزبینى و تفكر عمیق بود كه حضرت به تبعیت از امام هدایت و سیدالشهداء امام حسین (علیه السلام) برخاست و بـدیـن گـونـه بـه قـله شرف و كرامت دست یافت و خود را بر صفحات تاریخ ، جاودانه سـاخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پایدار است و انسان آنها را بزرگ مى شمارد، در بـرابـر شـخصیت بى مانند حضرت كه بر قله هاى انسانیت دست یافته است سر بر زمین مى ساید و كرنش مى كند.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: (عـمـویـم عـبـاس بـن عـلى (عـلیه السّلام ) بصیرتى نافذ و ایمانى محكم داشت . همراه برادرش حسین جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت

ب ـ (ایمان استوار):

یـكـى دیـگـر از صـفـات بـارز حـضـرت ، ایـمـان اسـتوار و پولادین اوست . از نشانه هاى اسـتـوارى ایـمـان حـضـرت ، جـهـاد در كـنـار بـرادرش ، ریـحـانـه رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) بـود كـه هـدفـش جـلب رضـایـت پـروردگـار مـتـعـال بـه شـمـار مـى رفـت . و هـمـانـطور كه در رجزهایش روز عاشورا بیان داشت از این جانبازى كمترین انگیزه مادى نداشت و همین دلیلى گویاست بر ایمان استوار حضرت .

 

ج - جهاد با حسین (علیه السلام)

فـضـیـلت دیـگـرى كه امام صادق (علیه السلام) براى عمویش ، قهرمان كربلا، عباس (علیه السلام) نـام مـى بـرد، جـهاد تحت فرماندهى سالار شهیدان، سبط گرامى پیامبر اكـرم (صـلّى اللّه عـلیـه و آله) و آقـاى جـوانـان بـهـشـت اسـت. جـهاد در راه آرمان برادر، بـزرگترین فضیلتى بود كه حضرت ابوالفضل بدان دست یافت و نیك از عهده آزمایش بـه درآمـد و در روز عـاشـورا قـهـرمانی هایى از خود نشان داد كه در دنیاى دلاورى و شجاعت بى مانند است .

 

زیارت امام صادق (علیه السلام)
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

امام صادق (علیه السلام) به زیارت كربلا، سرزمین شهادت و فداكارى رفت و پس از زیـارت امـام حـسـیـن و اهـل بـیـتـش ( عـلیهم السّلام ) و اصحاب برگزیده اش با شوق به زیـارت قـبر عمویش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن بزرگوار ایستاد و زیارت زیـر را كـه مـنـزلت عـبـاس را نـشـان مـى دهد با این سرآغاز خـوانـد: (سـلام خـدا و سـلام مـلائكـه مـقـرّب و انـبـیـاى مرسل و بندگان صالح و همه شهیدان و صدیقان پاك، شبانه روز بر تو باد اى پسر امیرالمؤمنین ).

امـام صـادق عـمـویـش عـبـاس را بـا ایـن كـلمـات كـه دربـردارنـده هـمـه مـفـاهـیـم و مـعـانـى تـجـلیـل و بـزرگـداشـت اسـت، مـورد خـطـاب قـرار مـى دهد. درود و سلام خداوند، ملائكه، پیامبران مرسل، بندگان صالح، شهیدان و صدیقان را بر او مى فرستد و این بهترین و برترین سلامى است براى پرچمدار كربلا.

سـپـس امام صادق (علیه السّلام) زیارت خود را چنین پى مى گیرد (به تـسـلیـم، تـصـدیـق، وفـادارى و فـداكـاریـت در راه جـانـشـیـن پـیـامـبـر مرسل، سبط برگزیده، راهنماى عالم، وصّى ابلاغگر و مظلوم ستمدیده ، شهادت مى دهم).

در ایـنـجـا امام صادق (علیه السّلام) بهترین نشانه هایى كه به شهیدان بزرگ تقدیم مى شود به عمویش عباس تقدیم مى دارد. افتخاراتى از این گونه :

 

الف ـ تسلیم :

هـمـه امـور خـود را بـه بـرادرش سـیـدالشـهـداء سـپـرد و در هـمـه مراحل و مواقف ، تبعیت از او را بر خود واجب كرد تا آنكه در راه او به شهادت رسید؛ زیرا بـه امامت برادرش كه مبتنى بر ایمان استوار به خداوند است آگاهى داشت و درستى راه و نیت خالص و راى اصیل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت .

 

ب ـ تصدیق :

عـبـاس (علیه السلام) بـرادرش ریـحـانـه رسول اكرم (صلّى الله علیه و آله) را در تـمـامـى مواقف و دیدگاه ها تصدیق كرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شك راه نـداد و یـقین داشت برادرش بر حق است و هر كه با او سر ستیز دارد در گمراهى آشكار است .

 

ج ـ وفادارى :

یـكـى دیـگـر از صـفـات نـیـكـى كـه امـام صـادق (علیه السلام) بـه عـمـویـش ابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پیمانى را كه در راه دفاع از برادرش امام حق و حـقـیـقت ابوعبداللّه الحسین (علیه السلام) با خدا بسته بود بجا آورد و در سخت ترین شـرایط و مراحل در كنار برادر ایستاد و از او جدا نشد تا آنكه دستانش قطع شد و خود در راهـش بـه شـهادت رسید. وفادارى كه از والاترین صفات است ، از ویژگیهاى اساسى و عناصر حضرت ابوالفضل بود، او آفریده شده بود تا نسبت به دور و نزدیكان وفادار باشد.

عـبـاس (علیه السلام) بـرادرش ریـحـانـه رسول اكرم (صلّى الله علیه و آله) را در تـمـامـى مواقف و دیدگاه ها تصدیق كرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شك راه نـداد و یـقین داشت برادرش بر حق است و هر كه با او سر ستیز دارد در گمراهى آشكار است

د ـ فداكارى :

امام صادق (علیه السلام) به فداكارى و جانبازى عمویش در راه برادرش سیدالشهداء(علیه السلام) گـواهـى مـى دهـد، حـضـرت خـالصـانـه بـراى از بـیـن بـردن بـاطـل ، فـداكـارى كـرد و بـا پـیـشـوایـان كـفر و باطل به ستیز پرداخت و با برادر در جـانـبـازی هـاى بـزرگ و بـى نـظـیر تاریخ شركت كرد. ایـن قـسـمـت شامل تجلیل و تقدیر حضرت عباس از سوى امام صادق (علیه السلام) است؛ زیـرا بـا فـداكـاری هـاى بـزرگ در راه سـالار شـهـیـدان و جـانـبـازى در راه او و تـحمل هرگونه سختى در كنار او، شایسته این بزرگداشت است . امـام صـادق(علیه السلام) زیارت خود را پى مى گیرد و صفات والاى عمویش عباس و جایگاهش را نزد خداوند یاد مى كند و مى فرماید:

(گـواهـى مـى دهـم و خـدا را گـواه مـى گـیـرم كـه تـو در همان راه پیكارگران (بدر) و مجاهدان در راه خدا و صافى ضمیران خداخواه در جهاد دشمنانش و مدافعان استوار دوستانش و یـارى كـنـنـدگـان اولیـایـش ، پیش رفتى و چون آنان كوشیدى ، پس خداوند بهترین، والاتـریـن و كاملترین پاداشى كه به مطیعان والیان امرش و اجابت كنندگان دعوتش مى دهد، به تو عطا كند)3

امام حسین علیه السلام

امـام صـادق(علیه السلام) گواهى مى دهد و خدا را به شـهـادت مـى طـلبد بر اینكه عمویش عباس در جهادش دوشادوش برادرش، پدر آزادگان، امام حسین (علیه السلام) بر همان راه شهیدان بدر پیش رفت ؛ رادمردانى كه با خون پاك خـود پـیـروزى هـمیشگى اسلام را مسجّل كردند و با یقین به عادلانه بودن آرمان خود و با آگاهى و بصیرت تام ، شهادت را انتخاب كردند و پرچم توحید و كلمه حق را بر بلنداى تاریخ به اهتزاز درآوردند. ابوالفضل العباس نیز در این راه درخشان پیش تاخت و براى نـجـات اسـلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفیان زاده كه مى خواست كلمه الهى را مـحو كند و پرچم اسلام را درهم بپیچد و مردم را به جاهلیت نخستین برگرداند، قیام كرد و به شهادت رسید.

ابـوالفـضـل تـحـت فـرمـاندهى برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونریز اموى ایستاد و با پایدارى و قیام آنان بود كه كلمه حق تثبیت و اسلام پیروز شد و دشمنان حق و حقیقت و امام بشدت شكست خوردند.

امـام صادق (علیه السلام) زیارت خود را ادامه مى دهد و پاداش او را چنین یاد مى كند:

(شهادت مى دهم (كه ) حق نصیحت را بجا آوردى و نهایت تلاشت را كردى ، پس خداوند تو را در مـیـان شـهـیـدان مـبـعوث كرد و روحت را با روح هاى سعیدان همراه ساخت و در وسیع ترین مـنـزل بهشتى جاى داد و بهترین غرفه را به تو عطا كرد و نامت را در (علّیین) پرآوازه ساخت و با پیامبران ، شهیدان و صالحان ـ كه چه خوب رفیقانى هستند ـ محشورت كرد.

شـهـادت مـى دهـم كـه تـو سـستى نكردى و عقب ننشستى و با بصیرت نسبت به امرت پیش رفـتـى در حـالى كه به صالحان اقتدا كرده بودى و پیامبران را پیروى مى كردى . پس خـداونـد مـا، تـو، پـیـامبرش و اولیایش را در جایگاه برگزیدگان و پاكان جمع كند كه اوست مهربانترین مهربانان 4

در قـسـمـت پـایـانـى زیـارت ، مـتوجه اهمیت بى مانند و موقعیت والاى حضرت عباس نزد امام صـادق ( عـلیـه السّلام) مى شویم ؛ زیرا این قهرمان بزرگوار با نصیحت خالصانه و فداكارى در راه ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله)، امام حسین(علیه السّلام ) از احـتـرامى خاص نزد امام برخوردار گردید؛ لذا امام صادق دعا مى كند تا خداوند عمویش را به بالاترین درجات قرب برساند و او را با پیامبران و صدیقان محشور كند.

 

3 ـ حضرت مهدی (عجل الله تعای فرجه الشریف)

امـام زمـان ـ عـجـل اللّه تـعـالى فـرجـه الشریف ـ قائم آل محمد(صلّى الله علیه و آله) در بخشى از سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس (علیه السلام) چنین مى گوید:

(سـلام بـر ابوالفضل ، عباس بن امیرالمؤمنین ، همدرد بزرگ برادر كه جانش را فداى او سـاخـت و از دیـروز بـهره فردایش را برگزید، آنكه فدایى برادر بود و از او حفاظت كـرد و براى رساندن آب به او كوشید و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش، (یزید بن رقاد) و (حكیم بن طفیل طایى ) را لعنت كند4

امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ صفات والاى ریشه دار در عمویش ، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین برمى شمارد و مى ستاید:

1 ـ هـمـدردى و هـمـگـامـى بـا بـرادرش سـیـدالشـهـداء(علیه السلام) در سـخـت تـرین و دشـوارتـریـن شـرایـط تـا آنـجـا كـه ایـن هـمـگـامـى و هـمـدلى ضـرب المثل تاریخ گشت .

2ـ فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور.

3ـ فـدا كـردن جـان خـود، بـرادران و فـرزنـدانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسین (علیه السلام).

4ـ حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.

5 ـ كـوشـش بـراى رسـانـدن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى كه نیروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسیدن قطره اى آب به خاندان پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) شده بودند.


1- ذخـیـرة الداریـن ، ص 123 بـه نـقـل از عـمـدة الطالب .

2- ذخیرة الدارین ، ص 123 به نقل از عمدة الطالب .

3- مفاتیح الجنان ، زیارت حضرت عباس ( علیه السّلام )

4- مفاتیح الجنان شیخ عباس قمى و دیگر كتب ادعیه و زیارات .

5- المزار، محمد بن مشهدى ، از بزرگان قرن ششم .

برگرفته از کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام؛ علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى

مقالات-ولادت-89

تولّد گریه!!

امام حسین علیہ السلام

امروز روز تولده! اما با تولد بعضی‌ها می‌توان باز هم گریه کرد! می‌دانی چرا؟! چون مصائب آنها در آینده آنقدر کمرشکن است که حتی وقتی در قنداق هم هستند باید بر مظلومیت آنها گریه کرد!

امام حسین (علیه‌السلام) کسی است که پیامبر هم در تولدش بر او گریه کرد!

ملائکه آسمانها هم در روز تولد او گریه کردند!

پدر و مادرش، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا نیز در تولدش گریه کردند!

گریه‌ای بر مظلومیت او!

گریه‌ای برای پاکی روح بخاطر او!

و گریه‌ای برای الگوبرداری و درس گرفتن از سیره او!

و گریه بر امام حسین(علیه‌السلام) آنقدر مورد سفارش است که در روز تولد او هم به جاست گریه‌ای کرد و دلی شست و طرحی بر هم زد برای عبرت گرفتن و زندگی حسینی (علیه‌السلام) کردن!

گریه کردن و به گریه انداختن در مورد امام حسین (علیه‌السلام) برابر با پاداش بهشت شمرده شده است. از امام صادق(علیه‌السلام) نقل است که فرمودند: مَن أنشد فی الحسین (علیه‌السلام) بیتاً مِن شعرٍ فبکی أو تباکی فله الجنّه؛ هر کس که درباره امام حسین (علیه‌السلام) بیتی بسراید پس گریه کند یا بگریاند بهشت از آن اوست!

به سادگی معلوم می‌شود که گریستن برای امام حسین (علیه‌السلام) و یا گریاندن دیگران در مورد آن حضرت از چه اجر عظیمی برخوردار است و می‌تواند آخرت فرد را تأمین نماید.

نام حسین(علیه‌السلام) نامی است جان سوز که در روز میلادش نیز دلها کربلایی می‌شود! آنچنان که پیامبر با قنداقه او به کربلا رفت و فاطمه و علی (علیهما‌السلام) نیز اشک بر دیدگان مبارکشان جاری گشت!

به همین دلیل در سیره بزرگان و علمای دین ما بسیار مرسوم و رایج بوده است که اشعاری را در مدح ائمه (علیهم‌السلام) و به خصوص امام حسین (علیه‌السلام) بسرایند و با آن اشعار فرهنگ عاشورا را زنده نگه دارند. از جمله مشهورین این اشعار که حتماً همه آن را بارها شنیده‌اند اشعار محتشم کاشانی درباره امام حسین (علیه‌السلام) است که با این بیت آغاز می‌شود:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

این شعر حماسی و جان سوز شعری است که با یادآوری آن بوی محرم می‌آید! تعجب نکنید الآن محرم نیست بلکه ماه مبارک شعبان و روز میلاد امام حسین (علیه‌السلام) است. امّا نام حسین (علیه‌السلام) نامی است جان سوز که در روز میلادش نیز دلها کربلایی می‌شود! آنچنان که پیامبر با قنداقه او به کربلا رفت و فاطمه و علی (علیهما‌السلام) نیز اشک بر دیدگان مبارکشان جاری گشت!

بی مناسبت و بی دلیل هم نیست که در زیارت مخصوص این روز مبارک از خداوند به حق مولود این روز و اشک بر او درخواست می‌کنیم:

اللهم انی اسئلکَ بحَقّ المولود فی هذا الیوم، الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته، بکنه السّماء و مَن فیها و الارضُ و مَن علیها و لَمّا لابِتَیها قتیل العَبَره و ...

ای خداوند از تو درخواست می‌کنم به حق مولود این روز (امام حسین علیه‌السلام) که پیش از آن متولد به یکتایی تو گواهی داد و هنوز قدم به سنگلاخ دنیا نگذارده که آسمان و زمین و هرچه در اوست بر مظلومیتش گریست، کشته شد تا خلق بر او بگریند...

کسی که نامش جان را می‌سوزاند و اشک را بر دیده روان می‌سازد.

روز میلادش بر شما مبارک باد...


منابع و مآخذ:

1- سفینه البحار، ج1، ص116.

2- مفاتیح الجنان- اعمال روز سوّم ماه شعبان.

3- فضایل و سیره چهارده معصوم در آثار استاد حسن زاده- عباس عزیزی.

4- نامه ها و برنامه ها، علامه حسن زاده آملی، ص269.


نماز بی ولایت، بی نمازی است

حرم امام حسین علیه السلام

زهد و دنیاگریزی

زهد بی میلی طبیعی نسبت به امور دنیوی نیست، بلکه بی میلی روحی یا عقلی یا قلبی نسبت به اشیائی است که مورد تمایل و رغبت طبع و نفس است، با این هدف که مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب که مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی است، حاصل شود؛ خواه آن امور از مشتهیات نفسانی اخروی باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانی نباشد، بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد، از قبیل: عزت، شرافت، کرامت، آزادی، و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد، مانند: ذکر خداوند، محبت الهی، و تقرب به ذات اقدس خداوندی.

پس زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه مسائل اخروی و فضائل اخلاقی و معنوی شده است. بی رغبتی زاهد، بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزوست، نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.1

امام حسین (علیه السلام) هم از نظر اندیشه، در بالاترین سطح زهد قرار داشت، و هم از نظر رفتاری.

 

دنیا در دیدگاه امام حسین (علیه السلام)

اساس زهد را بی میلی به دنیا تشکیل می دهد، و بی میلی به دنیا آن گاه صورت صحیحی می یابد که اندیشه و دید انسان درباره دنیا درست و واقعی باشد. حضرت اباعبدالله (علیه السلام) دنیا را این گونه معرّفی می کند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی خَلَقَ الدُّنْیا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَ زَوالٍ مُتَصَرِّفَةً بِاَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ، فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِیُّ مَنْ فَتَنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّکُمْ هذِهِ الدُّنْیا فَاِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَکَنَ اِلَیْها وَ تُخَیِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمَعَ فیها؛2 سپاس خدایی را که دنیا را آفرید و آن را سرای فناپذیر و رو به زوال قرار داد؛ دنیایی که صاحبانش را از حالی به حالی دگرگون می کند. پس خودباخته، آن کسی است که دنیا او را بفریبد و تیره بخت و شقاوتمند کسی است که دنیا او را شگفت زده سازد.

[ای مردم!] دنیا شما را نفریبد؛ زیرا دنیا امید هر کس را که بر آن تکیه کند، به یأس تبدیل می کند و طمع هر کس را که در آن طمع ورزد، بی نتیجه می گذارد.»

نه تنها نماز بی ولایت بی نمازی است، و حج و زکات، بی امامت غیر مقبول و ...، بلکه زهد بی دوستی و محبت علی(علیه‌السلام) بی زهدی است و در نوع خود یک حقه‌بازی است.

در جملات فوق، دنیا فناپذیر دانسته شده و آنچه از آن به عنوان مذموم یاد شده، دلبستگی به دنیاست.

سید الشهداء (علیه السلام) در سخن دیگر، علاوه بر ناپایداری دنیا، آن را وسیله امتحان و آزمایش افراد دانسته، می فرماید: «عِبادَاللّهِ اِتَّقُواللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَرٍ، فَاِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ لاَِحَدٍ اَوْ بَقِیَ عَلَیْها اَحَدٌ، کانَتِ الاَْنْبِیاءُ اَحَقَّ بِالْبَقاءِ، وَاَوْلی بِالرِّضی وَاَرْضی بِالْقَضاءِ. غَیْرُ اَنَّ اللهَ تَعالی خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلاءِ وَ خَلَقَ اَهْلَها لِلْفَناءِ فَجَدیدُها بالٍ، وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکفَهِرٌّ، وَالْمَنْزِلُ بُلْغَةٌ وَالدّارُ قَلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی3؛ بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود دنیا برای کسی باقی بماند و یا یک فرد [برای همیشه] در دنیا بماند، پیامبران برای بقاء سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوش آیندتر بود.

جز آنکه خداوند دنیا را وسیله آزمایش، و مردم را برای فانی شدن آفرید. پس تازه هایش کهنه و نعمتهایش زائل و شادی آن مبدل به غم می شود، و خانه زودگذر و کوتاه مدت است. پس [برای آخرت] توشه ای برگیرید که بهترین توشه تقواست.»

 

برخورد با زهدگریزان و دنیازدگان

امام حسین علیه السلام

در اندیشه بلند حضرت اباعبدالله (علیه السلام) تنها زهد و دنیاگریزی، در زاهد شدن کافی نیست، بلکه با دنیازدگان و زهدستیزان نیز باید برخورد کرد و سکوت در مقابل آنها روا نیست. و این مسئولیت، امروزه دوچندان برای کسانی مطرح است که داعیه هدایت جامعه را به عهده دارند، و امام حسین (علیه السلام) را در این کار الگوی خویش می دانند.

یکی از سرمایه داران مدینه، خانه بسیار مجللی ساخت و از امام حسین (علیه السلام) دعوت کرد تا از نزدیک خانه او را تماشا کرده، برای او دعا کند. وقتی امام (علیه السلام) وارد خانه بسیار وسیع و اشرافی او شد، اظهار داشت: «أَخْرَبْتَ دارَکَ، وَعَمَّرْتَ دارَ غَیْرِکَ، غَرَّکَ مَنْ فِی الاَْرْضِ، وَ مَقَتَکَ مَنْ فِی السَّماءِ؛4 خانه (آخرت )خویش را ویران کردی، و خانه بیگانه را آباد ساختی. اهل زمین تو را گرامی خواهند داشت و اهل آسمان دشمنت خواهند بود.»

و همچنین نقل شده که امام حسین (علیه السلام) روزی در کوچه های مدینه قدم می زد که خانه باشکوه یکی از دنیاپرستان و زهدستیزان را دید و اظهار داشت: «رَفَعَ الطّینَ وَ وَضَعَ الدّینَ؛5 [صاحب این خانه] گِل را بر هم انباشت و [دیوارها را بالا برد]، ولی دین را پست کرد.»

یکی از سرمایه داران مدینه، خانه بسیار مجللی ساخت و از امام حسین (علیه السلام) دعوت کرد تا از نزدیک خانه او را تماشا کرده، برای او دعا کند. وقتی امام (علیه السلام) وارد خانه بسیار وسیع و اشرافی او شد، اظهار داشت: خانه (آخرت) خویش را ویران کردی، و خانه بیگانه را آباد ساختی. اهل زمین تو را گرامی خواهند داشت و اهل آسمان دشمنت خواهند بود.

زهد بی ولایت

نکته دیگری که درباره زهد در اندیشه ژرف و عمیق حسین بن علی (علیه السلام) به آن توجه شده و برای آن نقش
اصحاب امام حسین علیه السلام

محوری و کلیدی قائل شده است، پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان (علیه السلام) نه تنها نماز بی ولایت بی نمازی است، و حج و زکات، بی امامت غیر مقبول و ...، بلکه زهد بی دوستی و محبت علی (علیه السلام) بی زهدی است و در نوع خود یک حقه بازی است.

می باشد. آن حضرت فرمود: «اِنَّ دَفْعَ الزّاهِدِ الْعابِدِ لِفَضْلِ عَلِیٍّ عَلَی الْخَلْقِ کُلِّهِمْ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَیَصیرُ کَشُعْلَةِ نارٍ فی یَوْمٍ عاصِفٍ، وَتَصیرُ سائِرُ اَعْمالِ الدّافِعِ لِفَضْلِ عَلِیٍّ (علیه السلام) کَالْحَلْفاءِ وَ اِنِ امْتَلاَءَتْ مِنْهُ الصَّحاری وَاشْتَعَلَتْ فیها تِلْکَ النّارُ وَ تَخْشاها تِلْکَ الرّیحُ حَتّی تَأْتی عَلَیْها کُلِّها فَلا تَبْقی لَها باقِیَةً؛6 به راستی زاهد عابدی که برتری و فضیلت علی (علیه السلام) بر تمامی انسانها پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله را دفع می کند، [دفع کردن او] چونان شعله آتشی در روز طوفانی می شود [که هستی او را به آتش کشیده] و بقیه اعمال او را (هر چند فراوان باشد) مانند علفهای خشک بیابان می گرداند، هرچند سراسر بیابان را پر کرده باشد. آن گاه شعله آتش در آن زبانه کشد و باد وزیدن گیرد تا همه آن علف ها را فرا گیرد و هیچ چیزی از آن باقی نماند.»

این جملات می رساند که نه تنها نماز بی ولایت بی نمازی است، و حج و زکات، بی امامت غیر مقبول و ...، بلکه زهد بی دوستی و محبت علی(علیه‌السلام) بی زهدی است و در نوع خود یک حقه‌بازی است.

زهد واقعی و ترک دنیا این است که در کلام و مرام امام حسین (علیه السلام) دیده می شود، نه آنچه غارنشینان، خرقه پوشان، جامعه گریزان، و گوشه نشینان دارند.

تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا  وَاَیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ اَراکا      وَلَوْ قَطَّعْتَنی فِی الْحُبِّ اِرْبا  لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلی سَواکا 7

«مردم را تماما به هوای تو ترک گفتم، و [راضی شدم] فرزندانم یتیم گردند تا تو را ملاقات کنم.

اگر مرا در راه عشق [خود] قطعه قطعه کنی، دلم [ذره ای] به سوی غیر تو تمایل پیدا نمی کند.»


1. ر. ک: سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، ص 211.

2. بحارالانوار، ج 45، ص 5؛ عوالم بحرانی، ج 17، ص 249.

3. تاریخ ابن عساکر، شرح حال امام حسین(علیه‌السلام)، ص 215.

4. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 467، ح 4013؛ فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ، ص 321.

5. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 467.

6. تفسیر امام حسن عسکری(علیه‌السلام)، ص 89، ح 47؛ فرهنگ سخنان امام حسین(علیه‌السلام)، ص 111.

7. سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله ، ص 365. 


امام حسین، مدال نفس مطمئنه

حرم امام حسین علیه السلام

شجاعت

خداوند متعال در توصیف ویژگی های مردان الهی و مبلغان راه حقیقت، شجاعت و شهامت را یکی از بارزترین صفات و خصلت های آنان می شمارد و می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا»؛ (احزاب/39) «کسانی که رسالت های الهی را ابلاغ می کنند و تنها از خدا می ترسند و از غیر او هیچگونه واهمه ندارند و خداوند برای حسابرسی کافی است.»

همچنین خداوند در سوره مائده جهادگران راه خدا را دلیر مردانی به شمار آورده است که در راه دفاع از حق و آرمان های والای اسلامی هیچگاه خسته نمی شوند و از سرزنش و ملامت سست عنصران و منافقان و مخالفان هرگز شک و دو دلی به خود راه نمی دهند و با روحیه قوی و شهامت بی نظیر خود تاج و تخت طاغوتهای زمان را به لرزه در آورده، به فضل و رحمت الهی دل می بندند: «یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لائم، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم»(مائده/54)؛ آنان در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی ترسند و این [روحیه شجاعانه] فضل خداست که به هر کس که بخواهد عنایت می کند و خداوند وسعت دهنده دانا است.»

 

شجاعت در گفتار

امام حسین (علیه السلام) از همان دوران کودکی و نوجوانی به صراحت لهجه و بی باکی و شجاعت معروف بود . او این خصلت ستوده را از جدش رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و امیرمؤمنان علی(علیه‌السلام) به ارث برده بود . امام (علیه السلام) در یکی از روزهای اوائل خلافت خلیفه دوم، در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود . آن حضرت که دوران نوجوانی را سپری می کرد، متوجه شد که عمر بالای منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفته و در مورد آیه «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » (احزاب/6) برای مردم سخن می گوید . امام حسین (علیه السلام) با شنیدن سخنان متناقض خلیفه از جایش بلند شده و با شجاعت تمام فرمود:

«انزل عن منبر ابی رسول الله لا منبر ابیک؛ از منبر پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آی؛ نه منبر پدرت .»

امام حسین (علیه السلام) در عبادت و عرفان و کسب مقامات معنوی به درجه ای از معرفت رسید که مدال نفس مطمئنه به نامش ثبت گردید.  

ابن خطاب از اعتراض شدیداللحن امام یکه خورده و گفت: راست می گویی . بلی این منبر پدر توست نه پدر من . چه کسی این سخن را به تو آموخت؟ آیا پدرت علی بن ابی طالب؟! امام حسین (علیه السلام) فرمودند: به جانم سوگند! اگر در این مورد از پدرم هم اطاعت کرده باشم، بیراهه نرفته ام؛ چرا که او هدایتگر و من ره یافته اویم .

آنگاه در ادامه فرمود: ای پسر خطاب! اگر مردم از ما اهل بیت علیهم السلام پشتیبانی می کردند، تو نمی توانستی بر آل محمد مسلط شده و بر منبرشان بنشینی . خدا آنگونه که سزای توست، سزایت دهد و از بدعتی که پدید آوردی به سختی بازجوئیت کند. »

خلیفه با خشم تمام از منبر پائین آمده و به همراه عده ای، نزد علی (علیه السلام) رفت و گفت: ای اباالحسن! امروز از فرزندت حسین چه چیزها که ندیدم! او در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله با صدای بلند با ما سخن می گوید و اوباش و اهل مدینه را بر علیه من می شوراند. 1

 

عبادت و عرفان
حرم امام حسین علیه السلام

از ویژگی های وجود مقدس حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) عشق به مناجات و عبادت است و این یکی دیگر از نشانه های بارز بندگان خاص الهی است . خداوند متعال در سوره فرقان درباره بندگان خاص خود می فرماید: «وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا »؛ (فرقان/64) «[آنان] کسانی هستند که شبها برای خدا بیدار مانده و به سجده و قیام می پردازند .»

عبادت پروردگار دارای آثار ویژه تربیتی و مایه تکامل روحی و معنوی انسان است . عبادت و عرفان، روح و روان بندگان را با قدرت بی منتهای الهی و با کمال مطلق پیوند می دهد. انسان را از مرکب غرور و خودخواهی به زیر کشیده و در سلک خوبان عالم و دلدادگان حضرت حق قرار می دهد.

خداوند متعال در آیه دیگری در مورد پارسایان و بندگان ستوده خویش می فرماید: «كَانُوا قَلِیلًا مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ  وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ »؛ (الذاریات/17 و 18) «آنها مقدار اندکی در شب می خوابند و در سحرگاهان استغفار می کنند .»

امام حسین (علیه السلام) در عبادت و عرفان و کسب مقامات معنوی به درجه ای از معرفت رسید که مدال نفس مطمئنه به نامش ثبت گردید.2

دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) نمونه ای دیگر از عرفان آن سیمای ملکوتی است؛ آنجا که به درگاه خداوند عرض می کند:

برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو ... به سوی آنان برو و اگر توانستی جنگ را تا صبح فردا به تاخیر انداز و امشب آنان را از ما دور کن، شاید ما بتوانیم امشب در پیشگاه پروردگارمان به نماز و دعا و استغفار بپردازیم، او خوب می داند که من پیوسته نماز برای او و تلاوت قرآنش و بسیار دعا کردن و طلب آمرزش خواستن از درگاهش را دوست داشته ام.

«ماذا وجد من فقدک؟ وما الذی فقد من وجدک؟ لقد خاب من رضی دونک بدلا ولقد خسر من بغی عنک متحولا؛3 [پروردگارا! چه یافت آنکه تو را گم کرد؟ و آنکه تو را یافت دیگر چه گم کرده است؟ مطمئنا آن کسی که به دیگری به جای تو راضی شد زیانکار است و آنکه از تو روی گرداند در خسران خواهد بود!»

 

مهلت برای عبادت

عصر روز تاسوعا عمرسعد فرمان حمله داد. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) از سوی امام حسین (علیه السلام) مامور گردید تا شب عاشورا را از جفاکاران ستم پیشه مهلت بگیرد و جنگ به روز بعد موکول شود . حضرت اباعبدالله (علیه السلام) انگیزه خویش را از تاخیر انداختن جنگ، به برادرش عباس (علیه السلام) چنین بیان داشت: «یا عباس! ارکب بنفسی انت یا اخی ... ارجع الیهم فان استطعت ان تؤخرهم الی غدوة وتدفعهم عنا العشیة، لعلنا نصلی لربنا اللیلة وندعوه ونستغفره، فهو یعلم انی کنت احب الصلوة له وتلاوة کتابه وکثرة الدعاء والاستغفار؛4 برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو ... به سوی آنان برو و اگر توانستی جنگ را تا صبح فردا به تاخیر انداز و امشب آنان را از ما دور کن، شاید ما بتوانیم امشب در پیشگاه پروردگارمان به نماز و دعا و استغفار بپردازیم، او خوب می داند که من پیوسته نماز برای او و تلاوت قرآنش و بسیار دعا کردن و طلب آمرزش خواستن از درگاهش را دوست داشته ام.»

امام حسین (علیه السلام) آنچنان عشق به نماز و ذکر و دعا دارد که می خواهد شبی را از دشمن مهلت گرفته و به راز و نیاز و نیایش بپردازد و این در حالی است که با صلابت تمام در مقابل خواسته های نامشروع دشمن ایستاده و مقاومت می کند .

 

دفاع از حریم خانواده
اصحاب امام حسین علیه السلام

معاویه پس از شهادت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و تحمیل قرارداد صلح بر امام حسن (علیه السلام)، به دنبال راهی بود که با خاندان نبوت پیوندی برقرار کند . به این جهت مروان را مامور ساخت تا از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر برای یزید خواستگاری کند . او نیز در مجلسی که اعیان مدینه و سران بنی امیه حضور داشتند، ضمن تمجید از فرزند ناپاک معاویه، طی سخنانی آرزو کرد که این ازدواج سربگیرد .

عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب علیها السلام تصمیم گیری نهایی را به دائی دختر؛ یعنی، حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) موکول نمود. امام حسین(علیه السلام) در همان جلسه به پاخاسته و خطاب به مروان و حضار چنین فرمود: حمد و سپاس خداوندی را که ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را برای پاسداری از دین خود و رهبری مردم برگزید، و قرآن و وحی خود را بر ما نازل کرد . ای مروان! تو سخن گفتی و ما گوش کردیم! اینکه گفتی پدر دختر هر چه پیشنهاد کند آن را مهریه ام کلثوم قرار خواهید داد، به جانم سوگند! ما اهل بیت در مقدار مهریه از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدول نمی کنیم . آن حضرت مهریه دختران و همسرانشان را بیست اوقیه معادل 480 درهم تعیین می کردند. و اما اینکه گفتی قرض پدرش را نیز ادا خواهید کرد، چه زمانی زنان ما بدهی های ما را پرداخته اند که این دومی باشد؟! اما اینکه گفتی این وصلت ارتباط بین دو قبیله بنی هاشم و بنی امیه را تقویت کرده و موجب صلح و سازش و آرامش خواهد بود، به صراحت می گویم که دشمنی ما اهل بیت با سران بنی امیه در راه خدا و به خاطر دین خداست و هرگز برای رسیدن به دنیا با شما مصالحه نخواهیم کرد. روابط نسبی این دشمنی را از میان برنداشت، چگونه پیوند سببی موجب صلح و دوستی خواهد بود .»

من حسین را گنجینه دار وحی خود قرار دادم و او را با شهادت گرامی داشتم و [زندگی اش را] با سعادت به پایان بردم . پس او برترین کسی است که به شهادت رسید و در درجه، بالاترین شهیدان است . کلمه تام خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من در نزد اوست . میزان پاداش و کیفر در نزد من، خاندان حسین است .

سپس امام حسین (علیه السلام) تک تک سخنان مروان را با قاطعیت و استدلال کامل و منطقی پاسخ گفت و در پایان در مورد ازدواج دختر حضرت زینب علیها السلام فرمود: «ای مردم حاضر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله! گواه باشید که من دختر خواهرم ام کلثوم، فرزند عبدالله بن جعفر را به عقد پسرعموی او قاسم بن محمدبن جعفر در آوردم و مهریه او را چهارصد و هشتاد درهم قرار دادم و زمین حاصلخیز خود در مدینه را به عنوان کمک هزینه زندگی به او بخشیدم.» 5

در زمینه پاسداری امام حسین (علیه السلام) از ناموس مسلمانان، واقعه نجات همسر عبدالله بن سلام توسط حضرت اباعبدالله (علیه السلام) نیز قابل توجه است .

فجری در ظلمت

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «سوره فجر را در نمازهای واجب و مستجب خود بخوانید؛ زیرا این سوره حسین بن علی (علیه السلام) است و هر کس آن را بخواند، در روز قیامت با حسین بن علی (علیه السلام) در درجه او از بهشت خواهد بود.» 6

نکته قابل توجه در این روایت این است که از میان سوره های قرآن سوره فجر به آن حضرت مخصوص گشته است . فجر به معنای سپیده و روشنائی است و امام حسین (علیه السلام) در روزگار ظلمت و تاریکی زمامداران خودسر و مستبد بنی امیه که می رفت آثار و نشانه های روشن الهی به بوته فراموشی سپرده شود و ارزشهای الهی که با زحمات طاقت فرسای رسول گرامی اسلام در جامعه نوپای نبوی تدریجا فراموش می شد، با فداکاری و نثار هستی خویش همچون سپیده دم درخشیده و با ارائه تصویر روشنی از مبانی و احکام اسلام، شاهراه انسانیت را تا قیامت روشن نمود .

خداوند متعال برای ارج گذاری از این همه جان نثاری امام حسین (علیه السلام) در راه پاسداری از ارزشهای الهی - که طبق عهد خود هستی اش را فدای آن نمود - هدیه ای آسمانی به آن حضرت عنایت کرد. در حدیث موسوم به حدیث لوح در مورد مقام بلند آن حضرت می فرماید: «جعلت حسینا خازن وحیی واکرمته بالشهادة وختمت له بالسعادة فهو افضل من استشهد وارفع الشهداء درجة . جعلت کلمتی التامة معه والحجة البالغة عنده، بعترته اثیب واعاقب؛ 7 من حسین را گنجینه دار وحی خود قرار دادم و او را با شهادت گرامی داشتم و [زندگی اش را] با سعادت به پایان بردم . پس او برترین کسی است که به شهادت رسید و در درجه، بالاترین شهیدان است . کلمه تام خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من در نزد اوست . میزان پاداش و کیفر در نزد من، خاندان حسین است .»

آن حضرت در تمامی آن دوران حساس و بحرانی به اقتضای اوضاع روز و شرایط زمان، بهترین و شایسته ترین شیوه را در حفظ مبانی اسلام و مبارزه با باطل و سردمداران نفاق در پیش گرفت و ثمره این تلاشهای خستگی ناپذیر و سراسر افتخار، شهادت عاشقانه ای بود که رضایت حق را در پی داشت. به همین جهت مصداق کامل آیه «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی » ؛ (فجر/28 - 30) «ای نفس مطمئن! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که تو از او راضی هستی و او هم از تو . پس در ردیف بندگان من به بهشت داخل شو!» گردید. 8


1) الاحتجاج، ج 2، ص 14، باتلخیص .

2) تفسیر قمی، ج 2، ص 422 .

3) اقبال الاعمال، ج 2، ص 74 .

4) مقتل ابومخنف، ص 106؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 315 .

5) العوالم، الامام الحسین (علیه السلام)، ص 87؛ المناقب، ج 4، ص 38 و 39 .

6) تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 341 .

7) کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 308 تا 311 .

8) تفسیر قمی، ج 2، ص 422 .


دعای امام حسین(علیه السلام) در قبرستان

امام حسین علیه السلام

از بهترین و ارزشمندترین حالات ارتباط انسان با خداوند، لحظه دعا و نیایش است. قرآن کریم می فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ»؛( فرقان / 77) بگو: پروردگار من برای شما ارزش قائل نیست، اگر دعای شما نباشد.»

به همین جهت صریحا دستور به دعا و نیایش داده، و اجابت دعاها را نیز تضمین نموده است؛ آنجا که فرمود: «وَ اِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَلْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»؛(بقره/176) «[ای پیامبر!] هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤال کنند [بگو:] من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم. پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند.»

نکته در خور دقت در آیه فوق این است که خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به نیایشگران مجسم ساخته است.

حضرت اباعبدالله علیه السلام هم از نظر فکری و هم در عمل به شدت پایبند نیایش بوده است.

آن حضرت فرمود: «اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ؛1 عاجزترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد.»

همچنین فرمود: «اَمّا اِنَّهُمْ لَوْ کانُوا دَعَوُا اللّهَ بَمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّیِّبینَ بِصِدْقٍ مِنْ نِیّاتِهِمْ وَصِحَّةِ اِعْتِقادِهِمْ مِنْ قُلُوبِهِمْ اَنْ یَعْصِمَهُمْ، حَتّی لا یُعانِدُوهُ بَعْدَ مُشاهَدَةِ تِلْکَ الْمُعْجِزاتِ الْباهِراتِ لَفَعَلَ ذلِکَ بِجُودِهِ وَکَرَمِهِ؛2 اگر مردم به هنگام دعاکردن، خدا را با نام محمد (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت پاک او، با نیت درست، و با اعتقاد قلبی صحیحی بخوانند، که آنها را مصون دارد تا پیامبر را پس از مشاهده آن همه معجزات محکم و آشکار نافرمانی نکنند، خداوند با جود و کرم خود خواسته های آنان را می دهد.»

و گاه برای راهنمایی و تشویق بیشتر بندگان خدا به معرّفی محل های استجابت دعا می پرداخت، از جمله می فرمود: «اَلرُّکْنُ الْیَمانِیُّ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ لَمْ یَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ اِنَّ ما بَیْنَ هذَیْنِ الرُّکْنَیْنِ (اَلاَْسْوَدِ وَاَلْیَمانی) مَلَکٌ یُدْعی هِجّیرَ، یُؤَمِّنُ عَلی دُعاءِ الْمُؤْمِنینَ؛3 رکن یمانی، دری از درهای بهشت است. از روزی که این در را به روی بندگان باز کرد، آن را نبسته است و همانا بین حجرالاسود و رکن یمانی فرشته ای است به نام «هجّیر» که بر دعای مؤمنین آمین می گوید.»

اما در بُعد عملی، دعاهای فراوانی از حضرت به یادگار مانده است که معروف ترین آنها دعای عرفه است. در ادامه به نمونه هایی از دعای حضرت (به غیر از دعای عرفه) اشاره می شود.

خدایا! ترسی را می خواهم که مرا از ارتکاب نافرمانیهایت بازدارد، و وادار به اطاعتم کند؛ عملی که مستحق کرامت تو گردم، و پندپذیر در توبه به خاطر ترس تو باشم، در خیرخواهی برای تو خالص گردم به جهت محبت تو. و در تمام کارها به تو توکل کنم به خاطر خوشبین بودن به تو. منزه است آفریننده نور، و تنزیه و ستایش برای خدای بزرگ است.

دعای جامع

دعای جامع، یکی از دعاهای آن حضرت است که در آن، انواع ارزشهای اخلاقی ـ معنوی مهم را از خداوند بزرگ درخواست می کند. متن دعا چنین است: «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ تَوْفیقَ اَهْلِ الْهُدی وَ اَعْمالَ اَهْلِ التَّقْوی، وَ مُناصَحَةَ اَهْلِ التَّوْبَةِ، وَعَزْمَ اَهْلِ الصَّبْرِ وَحَذَرَ اَهْلِ الْخَشْیَةِ، وَطَلَبَ اَهْلِ الْعِلْمِ، وَزینَةَ اَهْلِ الْوَرَعِ، وَخَوْفَ اَهْلِ الْجَزَعِ، حَتّی اَخافَکَ؛ خدایا! من از تو توفیق هدایت شدگان، و رفتار پرهیزکاران، و نصیحت کردن توبه کنندگان، و عزم و اراده صابران، و ترس اهل خشیت [الهی]، و تلاش اهل علم، و زینت پرهیزکنندگان، و ترس جزع کنندگان را درخواست دارم تا از تو خوف داشته باشم!»

سپس می فرماید: «اَللّهُمَّ مَخافَةً تَحْجُزُنی عَنْ مُعاصیکَ وَحَتّی اَعْمَلَ بِطاعَتِکَ عَمَلاً اَسْتَحِقُّ بِهِ کَرامَتَکَ، وَحَتّی اُناصِحَکَ فِی التَّوْبَةِ خَوْفا لَکَ، وَحَتّی اُخْلِصَ لَکَ فِی النَّصیحَةِ حُبّا لَکَ، وَحَتّی اَتَوَکَّلَ عَلَیْکَ فِی الاُْمُورِ حُسْنَ ظَنٍّ بِکَ، سُبْحانَ خالِقِ النُّورِ وَ سُبْحانَ اللّهِ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ؛4 خدایا! ترسی را می خواهم که مرا از ارتکاب نافرمانیهایت بازدارد، و وادار به اطاعتم کند؛ عملی که مستحق کرامت تو گردم، و پندپذیر در توبه به خاطر ترس تو باشم، در خیرخواهی برای تو خالص گردم به جهت محبت تو. و در تمام کارها به تو توکل کنم به خاطر خوشبین بودن به تو. منزه است آفریننده نور، و تنزیه و ستایش برای خدای بزرگ است.»

راستی که عظمت هر انسان را می توان از خواسته های او فهمید. در دعای فوق عظمت خواسته ها، نشانگر عظمت و همت بلند اباعبدالله علیه السلام می باشد.

 

دعای حضرت در کعبه

دعا

«اِلهی اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَمْ تَجِدْنی شاکِرا، وَابْتَلَیْتَنی فَلَمْ تَجِدْنی صابِرا، فَلا اَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْکِ الشُّکْرِ، وَلا اَنْتَ اَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ اِلهی ما یَکُونُ مِنَ الْکَریمِ اِلاَّ الْکَرَمُ؛5 پروردگارا! مرا نعمت دادی، ولی مرا شاکر نیافتی، و آزمایشم کردی، پس بردبارم ندیدی، پس با ترک شکر، نعمت را [از من] سلب نکردی و با نبود بردباری، بر شدت گرفتاری نیفزودی. خدایا! از بزرگوار جز بزرگواری نیاید.»

 

دعای حضرت در سجده

شریح می گوید: وارد مسجد مدینه شدم، دیدم امام حسین علیه السلام صورت روی خاک گذاشته و این دعا را در سجده می خواند: «سَیِّدی وَمَوْلایَ اَلِمَقامِعِ الْحَدیدِ خَلَقْتَ اَعْضائی، اَمْ لِشُرْبِ الْحَمیمِ خَلَقْتَ اَمْعائی، اِلهی لَئِنْ طالَبْتَنی بِذُنُوبی لاَءُطالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ وَلَئِنْ حَبَسْتَنی مَعَ الْخاطِئینَ لاَُخْبِرَنَّهُمْ بِحُبّی لَکَ، سَیِّدی اِنَّ طاعَتَکَ لا تَنْفَعُکَ وَمَعْصِیَتی لا تَضُرُّکَ، فَهَبْ لی ما لا یَنْفَعُکَ، وَاغْفِرْلی ما لا یَضُرُّکَ فَاِنَّکَ اَرْحَمُ الرّاحِمینِ؛6 ای آقا و مولایم! آیا برای گرزهای آتشین، اعضایم را خلق کرده ای؟ یا اندام درونی مرا برای نوشیدن آبهای گرم جهنم آفریده ای؟ خدایا! اگر مرا به گناهانم بازخواست کنی، من تو را به کرمت می خوانم. و اگر مرا با خطاکاران حبس کنی، دوستی خود را نسبت به تو به اطلاع آنان می رسانم.
خدایا! ای پروردگار این روح های فانی و اجساد پوسیده و استخوان های نرم شده که با ایمان به تو از دنیا رفته اند، بر آنان رحمت خود و سلام مرا وارد کن!

آقای من! بندگی ات، تو را بهره ای نرساند، و گناهم زیانی متوجه تو نساخت. پس آنچه را سودت نمی دهد، به من عنایت کن! و آنچه را به تو ضرر نمی رساند، به من ببخشای! که به راستی تو مهربان ترین مهربانانی.»

 

دعا در قبرستان

هرگاه امام حسین علیه السلام وارد قبرستان می شد، به همراهان دستور می داد این دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الاَْرَواحِ الْفانِیَةِ وَالاَْجْسادِ الْبالِیَةِ، وَالْعِظامِ النَّخِرَةِ الَّتی خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْیا وَ هِیَ بِکَ مُؤْمِنَةٌ، اَدْخِلْ عَلَیْهِمْ رَوْحا مِنْکَ وَسَلاما مِنّی؛7 خدایا! ای پروردگار این روح های فانی و اجساد پوسیده و استخوان های نرم شده که با ایمان به تو از دنیا رفته اند، بر آنان رحمت خود و سلام مرا وارد کن!»

 

دعا برای شهداء

خون امام حسین علیه السلام

بعد از شهادت پیک حضرت (قیس بن مسهّر) توسط حصین بن تمیم؛ مأمور ابن زیاد، امام حسین علیه السلام فرمود: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلَهُمُ الْجَنَّةَ نُزُلاً، وَاجْمَعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ فی مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِکَ وَ رَغائِبِ مَذْخُورِ ثَوابِکَ؛8 خدایا! بهشت را برای ما و آنان وسیله پذیرایی قرار بده! و بین ما و آنان در پایگاه رحمت خود و مرغوب ترین ثواب های ذخیره شده ات، جمع کن!»

سفارش به دعای جوشن کبیر

امام حسین علیه السلام فرمود: «پدرم امیرمؤمنان علی علیه السلام مرا نسبت به دعای جوشن کبیر سفارش فراوان و مهمی کرد که آن را حفظ کرده، خوب نگه داری کنم، و به من فرمود: ای پسرم! این دعا را بر روی کفن من بنویس! و من به سفارش پدر عمل کردم.»9

 

دعا در صبح عاشورا

آن حضرت در بخشی از آخرین دعای خود در روز عاشورا می فرماید: «اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَرْبٍ وَ اَنْتَ رَجائی فی کُلِّ شِدَّةٍ، وَاَنْتَ لی فی کُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، کَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فیهِ الْفُؤادُ وَ تَقِلُّ فیهِ الْحیلَةُ وَ یَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَ یَشْمَتُ فیهِ الْعَدُوُّ، اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ شَکَوْتُهُ اِلَیْکَ؛10 خدایا! تو در هر غم و اندوهی پناهگاه من و در هر سختی و شدتی مایه امید من هستی پروردگارا! مرا نعمت دادی، ولی مرا شاکر نیافتی، و آزمایشم کردی، پس بردبارم ندیدی، پس با ترک شکر، نعمت را (از من)سلب نکردی و با نبود بردباری، بر شدت گرفتاری نیفزودی.

و در هر حادثه ای که برایم اتفاق می افتد، سلاح و تکیه گاه منی، آن گاه که غمهایی [کمرشکن بر من فرو ریخته است [که دلها در برابرش آب می شوند، و راه هر چاره در مقابلش مسدود می گردد و در آنها دوستان  از من دوری می جویند و دشمنان زبان به شماتت می گشایند. [در چنین لحظاتی] آنها را به سوی تو آورده، تنها به تو شکایت می کنم... .»


1. بحارالانوار، ج 93، ص 494، ح 23؛ امالی شیخ مفید، ص 88، ح 136.

2. تفسیر امام عسکری علیه السلام ، ص 216، ح 134 و 135؛ تفسیر برهان، ج 1، ص 106، ح 9.

3. مستدرک الوسائل، ج 9، ص 391، ح 11151.

4. مهج الدعوات، ص 157؛ بحارالانوار، ج 94، ص 191، ح 5.

5. بحارالانوار، ج 99، ص 197، ح 13؛ احقاق الحق، ج 11، ص 595.

6. احقاق الحق، ج11، ص 424؛ فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، 319.

7. بحارالانوار، ج 102، ص 300.

8. تاریخ طبری، ج 3، ص 308؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 553.

9. بحارالانوار، ج 94، ص 397 و ج 81، ص 332.

10. عوالم بحرانی، ج 17، ص 248.


پاداش پیروی از اهل بیت

عبادت

با امام حسین(علیه السلام) در سایه قرآن

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من دو چیز گرانمایه در میان شما به یادگار می نهم: کتاب خدا و خاندانم. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد آیند.» 1

طبق تصریح شیعه و سنی، قرآن کریم در موارد متعددی به مقام و موقعیت اهل بیت (علیهم السلام) و عصمت و طهارت و ولایت آنها اشاره کرده است. در این فرصت، آن دسته از روایات سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) درباره برخی از آیات قرآن کریم، که در خصوص اهل بیت عصمت (علیهم السلام) وارد شده، مورد توجه قرار می دهیم .

امام حسین(علیه السلام) در این دسته از روایات به تبیین بطنی از بطون قرآن پرداخته، از تاویل، تفسیر یا شان نزول آیات پرده برمی دارد و گاه برای بیان حقیقتی به آیه استدلال می کند.

 

توسل به اهل بیت

در ذیل آیه 62 سوره بقره امام(علیه السلام) فرمود: اگر آنها [یهودیان]با نیتی صادق و عقیده ای درست از عمق جان خدای را به «محمد و آل پاکش » می خواندند تا نگاهشان دارد ... حتما خداوند با کرمش به آنها پاسخ می داد؛ اما کوتاهی کردند ... 2

 

سرزنش دشمنان اهل بیت

در ذیل آیه 97 سوره بقره امام (علیه السلام) می فرماید: همانگونه که یهود را به جهت دشمنی با جبرئیل(علیه السلام)، مورد مذمت قرار داده؛ دشمنان «اهل بیت» را نیز مشمول سرزنش خویش گردانیده است. زیرا به اعتقاد آنان نیز جبرئیل(علیه السلام) و فرشتگان مقرب خدا برای یاری رساندن به محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) فرود می آمدند. 3

 

پیروی از اهل بیت

امام(علیه السلام) به اشاره پدر گرامی اش حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) در توضیح مراد از «ناس»، در آیه 199 سوره بقره می فرماید: مقصود از آن، ما اهل بیت هستیم و به همین جهت، خداوند می فرماید: از همان جایی که مردم (ناس) کوچ می کنند، کوچ کنید. [و پیروی از اهل بیت را پیشه خویش سازید.]4

در آیه 75 سوره انفال می خوانیم: ... و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرر داشته [از دیگران] سزاوارترند.

امام حسین(علیه السلام) فرمود: آری، پیشوایان دو دسته اند؛ امامی که مردم را به هدایت دعوت می کند و مردم از وی پیروی می کنند و به سعادت می رسند و امامی که مردم را به گمراهی فرا می خواند و مردم نیز از وی پیروی می کنند.

امام(علیه السلام) فرمود: هنگامی که این آیه نازل شد، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره تاویل آن پرسیدم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: به خدا سوگند، جز شما کس دیگری را قصد نکرده است و شما همان خویشاوندان من هستید. پس هر گاه من از دنیا رفتم، پدرت علی(علیه السلام) نسبت به من و جانشینی من سزاوارتر است؛ و هر گاه پدرت از دنیا برود، برادرت حسن(علیه السلام) بدان سزاوارتر است؛ و آنگاه که حسن(علیه السلام) از دنیا برود، تو بدان مقام سزاوارتری.

گفتم: ای رسول خدا، بعد از من چه کسی شایسته آن مقام است؟

فرمود: پسرت علی.

به همین ترتیب نام یکایک ائمه اطهار (علیهم السلام) را برشمرد؛ هر کدام را بعد از دیگری شایسته تر به خلافت دانست و در پایان فرمود: غیبت در زمان نهمین فرزندت به وقوع می پیوندد. این ائمه نسل تو هستند، خداوند علم و فهم مرا به ایشان عطا کرده است و سرشت آنها از سرشت من است. خدایا این مردم را چه می شود که با آزار خاندانم مرا می آزارند؟! خداوند شفاعتم را نصیب ایشان نگرداند.5

 

پاداش پیروی از اهل بیت

عبادت

در آیه 29سوره رعد می خوانیم: «آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، طوبی و بهترین سرانجام ها در انتظارشان است.»

امام(علیه السلام) می فرماید: این آیه در مورد امیرمؤمنان نازل شده است. «طوبی » درختی است در خانه وی در بهشت و هیچ میوه ای در هیچ خانه ای از خانه های بهشت نیست؛ مگر آنکه شاخه ای از این درخت در آن وجود دارد. 6

خداوند در آیه 71 سوره اسراء می فرماید: «روزی که هر گروهی را با پیشوا و امام خویش می خوانیم ...»

امام حسین(علیه السلام) فرمود: آری، پیشوایان دو دسته اند؛ امامی که مردم را به هدایت دعوت می کند و مردم از وی پیروی می کنند و به سعادت می رسند و امامی که مردم را به گمراهی فرا می خواند و مردم نیز از وی پیروی می کنند.[و در تباهی غوطه ور می گردند]

 

پرسش از ولایت اهل بیت در قیامت

خداوند در آیه 36 سوره اسراء می فرماید: «چشم و گوش و دل، تمامی اینها مورد پرسش و بازخواست قرار می گیرند.»

امام(علیه السلام) فرمود:[رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:] ... به عزت پروردگارم سوگند، تمامی امت من در روز قیامت باز داشته می شوند و از ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) بازخواست می گردند. 7

امام حسین(علیه السلام) فرمودند: آن خویشاوندی که خداوند پیوند بدانها را فرمان داده و حق آنان را گرامی داشته و خوبی را در ایشان نهاده است، خویشاوندی ما اهل بیت است. خداوند حق ما را بر هر مسلمانی واجب کرده است.

احترام به اهل بیت

در آیه 82 سوره کهف می خوانیم: «... و اما آن دیوار، از آن دو یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق بدانها وجود داشت و پدرشان مردی نیکوکار بود. پروردگارت می خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنج خود را بیرون آورند...»

امام به یکی از منحرفان می فرماید: به خاطر احترام چه کسی آن دیوار برای این دو یتیم محفوظ ماند؟

مرد گفت: پدرشان

امام فرمود: آیا پدر آنها بهتر بود یا رسول خدا؟

آن مرد بدین وسیله به مقام و عظمت آن خاندان پی برد و سرافکنده و شرمسار گردید. 8

امام حسین علیه السلام

جدال میان اهل بیت و بنی امیه

شخصی از آن حضرت در باره آیه 19 سوره حج پرسید. خداوند در این آیه می فرماید: «اینان دو گروهند (دشمن یکدیگر) که درباره پروردگارشان به جدال و نزاع برخاستند.»

امام پاسخ داد: ما و بنی امیه هستیم که درباره خدای- عزوجل- به جدال و مخاصمه پرداخته ایم؛ ما می گوییم خدای راست گفت؛ و آنان می گویند: خدای دروغ گفت: پس ما و ایشان تا روز قیامت [نیز] دشمن یکدیگریم.9

 

اهل بیت، حکمرانان الهی

در آیه 41 سوره حج می خوانیم: «[یاران خدا] کسانی هستند که اگر در زمین بدانها قدرت و مکنت بخشیم، نماز را برپا داشته و زکات را می پردازند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و ...»

امام(علیه السلام) فرمود: این آیه در شان ما اهل بیت فرو فرستاده شده است.

 

طهارت و عصمت اهل بیت

خداوند در آیه 33 سوره احزاب می فرماید: «خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه را تنها از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاک گرداند. [و به مقام عصمت رساند]»

آن حضرت فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در منزل ام سلمه بود که برایش [غذایی به نام] حریره آوردند. آن حضرت، علی و فاطمه و حسن و حسین(علیه السلام) را فرا خواند و همگی از آن خوردند. سپس عبای خیبری بر آنها افکند و آیه فوق را تلاوت فرمود. 10

 

اهل بیت منبع علوم

خداوند در آیه 12 سورء یس می فرماید: «و همه چیز را در امام آشکار کننده ای برشمرده ایم.»

آن حضرت فرمود: حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مراد از «امام مبین» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، بی تردید او همان امامی است که خدای - تبارک و تعالی - در وی علم هر چیزی را به شماره در آورده است. 11

امام(علیه السلام) فرمود: مراد از خورشید، محمد رسول خدا است؛ و مراد از ماه امیرالمؤمنین علی است که به دنبال محمد(صلی الله علیه و آله) می آید و مراد از روز قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است که زمین را از قسط و عدل پر می سازد.

پیوستن به اهل بیت و دوستی با ایشان

توسل به اهل بیت

در آیه 23 سوره شوری می خوانیم: «[ای رسول ما، به امت] بگو: من از شما اجری نمی خواهم جز دوست داشتن نزدیکانم. »

امام حسین(علیه السلام) فرمودند: آن خویشاوندی که خداوند پیوند بدانها را فرمان داده و حق آنان را گرامی داشته و خوبی را در ایشان نهاده است، خویشاوندی ما اهل بیت است. خداوند حق ما را بر هر مسلمانی واجب کرده است. 12

اهل بیت همواره در حال عبادت

خداوند در آیه 29 سوره فتح می فرماید: «... آنان [کسانی که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند] را می بینی که پیوسته در حال رکوع و سجودند ...»

امام(علیه السلام) فرمود: این آیه در باره علی بن ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است. 13

 

اهل بیت سرچشمه روشنایی ها

در آیات آغازین سوره شمس می خوانیم: «سوگند به خورشید و تابش و گسترش نور آن در هنگام بالا آمدن ...؛ و سوگند به ماه، آن هنگام که در پی خورشید برآید و سوگند به روز آن هنگام که زمین را روشنایی می بخشد.»

امام(علیه السلام) فرمود: مراد از خورشید، محمد رسول خدا است؛ و مراد از ماه امیرالمؤمنین علی است که به دنبال محمد(صلی الله علیه و آله) می آید و مراد از روز قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است که زمین را از قسط و عدل پر می سازد. 14

 

نعمت دینداری و ولایت اهل بیت

در آیه 11 سوره ضحی می خوانیم: «... و اما نعمت پروردگارت را، پس بازگو کن.»

امام(علیه السلام) فرمود: مراد از نعمت، دین و اعتقاد به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است. 15

 

اهل بیت و آگاهی از رویدادهای آینده

امیرالمؤمنین(علیه السلام) سوره قدر را تلاوت می فرمود. حسین(علیه السلام) گفت: پدر، گویا این سوره [که] از دهان شما [شنیده می شود] شیرینی خاصی دارد! حضرت فرمود: ای فرزند رسول خدا و فرزندم، من از این سوره چیزی می دانم که تو نمی دانی. هنگامی که این سوره نازل شد، جدت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا فرا خواند. وقتی به محضرش شرفیاب شدم، آن را برایم قرائت فرمود؛ سپس بر شانه راستم زد و گفت: ای برادر من و وصی من و سرپرست و والی امتم بعد از من، و ای دشمن دشمنان من تا روزی که همگان برانگیخته شوند، این سوره بعد از من برای تو است و بعد از تو برای فرزندانت. [آری] جبرئیل(علیه السلام) برادر فرشته ام، حوادث امتم را در سنت خویش برایم گفته است و همانها را برای تو نیز بازگو خواهد کرد. این سوره در جان قدسی تو و جانشینان [من و تو] تا آن هنگام که طلوع فجر قائم(علیه السلام) سرزند همواره نوربخش خواهد بود. 16

1- مسند ابن حنبل، ج 3، ص 14، دارصادر، بیروت.

2- التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(علیه السلام)، مؤسسة الامام المهدی(علیه السلام)، قم، ص 267.

3- همان، ص 448 به بعد.

4- الکافی، شیخ کلینی، دار صعب، بیروت، ج 8، ص 244.

5- کفایة الاثر، خزاز قمی، انتشارات بیدار، قم، ص 175.

6- مائة منقبة، ابن شاذان، ص 137. مدرسة الامام المهدی(علیه السلام)، قم.

7- عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، شیخ صدوق، ج 1، ص 280، مؤسسة الاعلمی، بیروت.

8- تاریخ ابن عساکر «ترجمة الامام الحسین(علیه السلام)، ص 157، مؤسسه المحمودی، بیروت.

9- الخصال، شیخ صدوق، ص 42، مکتبة الصدوق، تهران.

10- البرهان، سید هاشم بحرانی، ج 3، ص 312، مؤسسه اسماعیلیان، قم.

11- معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 95. جماعة المدرسین، قم.

12- البرهان، ج 4، ص 124. موسسة اسماعیلیان، قم.

13- المناقب، ابن شهرآشوب، ج 2، ص 15.

14- تفسیر فرات کوفی، ص 212.

15- المحاسن، شیخ برقی، ج 1، ص 344. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم السلام)، قم.

16- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 25، ص 70.


ابراهیم فدای حسین (علیه‌السلام)

براهیم فدای حسین(علیه‌السلام)

تولد امام حسین (علیه‌السلام)

به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت1 دومین فرزند برومند حضرت علی و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت، چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) رسید،به خانه ی حضرت علی و فاطمه(علیهماالسلام) آمد و اسماء 2 را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسماء او را در پارچه ای سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.3

به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش،امین وحی الهی، جبرئیل،فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» 4 که به عربی «حسین» خوانده می شود،نام بگذار.5 چون علی(علیه‌السلام) برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستی.

و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین »از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش، فاطمه ی زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه 6 کشت،و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد. 7

 

حسین و پیامبر (صلی الله علیه و آله)

از ولادت حسین بن علی (علیه‌السلام) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله(صلی الله علیه و آله) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام(صلی الله علیه و آله) در باره ی حسین(علیه‌السلام) ابراز می داشت، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.

سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، حسین(علیه‌السلام) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود:

تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی،تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی،تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان(امام زمان عج) می باشد.

سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، حسین(علیه‌السلام) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود:

تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی،تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی،تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان(امام زمان عج) می باشد.8

انس بن مالک روایت می کند:

وقتی از پیامبر پرسیدند کدامیک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری، فرمود:حسن و حسین را، 9 بارها رسول گرامی حسن و حسین را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید.10

ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف می کند که:

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم که حسن و حسین (علیه‌السلام) را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد،

وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.11

عالی ترین،صمیمی ترین و گویاترین رابطه ی معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله ی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم. 12

 

محبت شدید پیامبر (صلی الله علیه و آله)

صلوات رمز محبت و وفادارى به پیامبر اکرم و خاندانش

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به حسین علیه السلام محبت شدیدی داشت و در مناسبت‌های مختلف و حوادث زیادی با رفتار و گفتار گرانمایه اش این محبّت را ابراز می داشت.

ابو هریره می گوید: با دو چشمان خود دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، دو دست حسین علیه السلام را در دست نهاده بود و پاهای حسین علیه السلام بر قدم های پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داشت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تَرَقَّ عَیْنَ بَقّة» بالا بیا کوچولو!

حسین علیه السلام بالا آمد تا قدم هایش را بر سینه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله)نهاد، سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دهانت را باز کن، وقتی حسین علیه السلام دهانش را باز کرد، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)دهان حسین علیه السلام را بوسید و فرمود: «اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فَإِنّی اُحِبُّهُ» خدایا! حسین علیه السلام را دوست بدار، من او را دوست دارم.13

هر وقت پیامبر (صلی الله علیه و آله)حسین علیه السلام را می دید، او را می بوسید و در بر می کشید و لب هایش را می مکید و می گفت: جانم به قربان کسی که فرزندم ابراهیم را فدای او نمودم. پدر و مادرم به قربانت ای ابا عبدالله الحسین.

ابراهیم فدای حسین علیه‌السلام

رسول گرامی اسلام تا آنجا به امام حسین علیه السلام علاقه دارد که فرزندش ابراهیم را فدای او می کند. ابن عبّاس می گوید: در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودم، فرزندش ابراهیم را بر زانوی چپ و حسین علیه السلام را بر زانوی راست نهاده بود. گاهی ابراهیم را و گاهی حسین علیه السلام را می بوسید. در این هنگام جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند متعال برای پیامبر وحی آورد.

بعد از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل از جانب خداوند این پیام را آورد که: ای پیامبر! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: من این دو فرزند را برای تو باقی نمی گذارم، یکی را باید فدای دیگری کنی. پیامبر نگاهی به ابراهیم کرد و گریست. سپس نگاهی به حسین علیه السلام کرد و گفت: ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین علیه السلام کردم. ابن عباس می گوید: پس از سه روز ابراهیم از دنیا رفت.

هر وقت پیامبر (صلی الله علیه و آله) حسین علیه السلام را می دید، او را می بوسید و در بر می کشید و لب هایش را می مکید و می گفت: جانم به قربان کسی که فرزندم ابراهیم را فدای او نمودم. پدر و مادرم به قربانت ای ابا عبدالله الحسین.14

امام حسین (ع)

نور چشم پیامبر (صلی الله علیه و آله)

روزی حسین علیه السلام در آغوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. آن حضرت وی را می خنداند و نوازش می کرد. عایشه یکی از همسران پیامبر به آن حضرت می گوید: ای رسول خدا! چه بسیار این کودک را دوست می داری! و دیدارش باعث شادمانی زیاد شما است! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا او را دوست نداشته باشم و با دیدارش شاد نگردم، با این که «او میوه ی دل و نور چشم من است»، ولی امّتم او را خواهند کشت.

کسی که بعد از شهادتش مرقد او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حجّ از حجّ های مرا برای زیارت کننده ی وی می نویسد. عایشه گفت: به راستی ثواب یک حجّ از حج های شما؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله): بلکه ثواب دو حجّ. عایشه: به راستی ثواب دو حجّ؟!پیامبر (صلی الله علیه و آله): بلکه ثواب سه حجّ.

این سؤال و جواب همچنان ادامه یافت تا این که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند ثواب نود حجّ من با ثواب عمره های آن را به زیارت کننده ی مرقد حسین علیه السلام خواهد داد.15

 

خنده ی اشک آلود

شاعر ارجمند معاصر آقای چایچیان (حسان)، شب تولد امام حسین علیه السلام و شادی توأم با غم پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) را در اشعاری زیبا ترسیم نموده که بعضی از آن ها چنین است:

این چه رازی است خدایا که محمّد امشب  لب پر خنده ولی دیده ی گریان دارد 

دانی از چیست که احمد شب میلاد حسین  غم و شادی با هم از دیدن جانان دارد 

بیند آینده ی او را چو در آیینه ی غیب  زین جهت سوز نهان اشرف انسان دارد 

شاد از این است که آخر ثمر عشق رسید  آمد آن فرد که بر جامعه رجحان دارد 

آمد آن لاله ی خونین رخ صحرای بلا  که به دل داغ زهفتاد و دو قربان دارد 16


1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (علیه‌السلام) اقوال دیگری هم گفته شده است،ولی ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم.ر.به. ک.اعلام الوری طبرسی ص 213

2- احتمال دارد منظور از اسماء،دختر یزید بن سکن انصاری باشد.ر.به.ک.اعیان الشیعه جزء 11 ص 167

3- امالی شیخ طوسی ج 1 ص 377

4- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389،این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد- لسان العرب ج 6 ص 60

5- معانی الاخبار ص 57

6- در منابع اسلامی در باره ی عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است،ر.به.ک.وسائل الشیعه ج 15 ص 143 به بعد.

7- کافی ج 6 ص 33.

8- مقتل خوارزمی ج 1 ص 146- کمال الدین صدوق ص 152.

9- سنن ترمذی ج 5 ص 323.

10- ذخائر العقبی ص 122.

11- الاصابه ج 11 ص 330.

12- سنن ترمذی ج 5 ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.

13- معالی السبطین، حائری مازندرانی، ج 1، ص 86.

14 ـ نفس المهموم و نفثة المصدور، محدث قمی، با ترجمه ی کمره ای، ص 10.

15 ـ کامل الزیارات، صدوق، ص 68، حدیث 1.

-16 حسین پیشوای انسان ها، جمع آوری: اکبرزاده، ص 86 ـ 87. 


امام حسین و قدردانی از دیگران

امام حسین (ع)

امام حسین (علیهالسلام) می فرماید: «شُکْرُکَ لِنِعْمَةٍ سالِفَةٍ یَقْتَضی نِعْمَةً آنِفَةً 1؛ سپاسگزاری نعمتهای گذشته، نعمتهای آینده و زودرس را به دنبال دارد.» او در سخت ترین لحظه های زندگی حتی در اوج جنگ و جهاد روز عاشورا، قدردانی و سپاسگزاری از بندگان خدا را که به او خدمتی نمودند، و در مسیر او گامی برداشتند، فراموش نکرد.

ابتدا در شب عاشورا به صورت کلی از تمامی بستگان و یارانش با این کلمات زیبا تشکر و قدردانی کرد: «بارخدایا! من تو را سپاس می گویم که ما را به نبوت و رسالت گرامی داشتی و... .» آن گاه فرمود: «اَمّا بَعْدُ فَاِنّی لا اَعْلَمُ اَصْحابا اَوْفی وَلا خَیْرا مِنْ اَصْحابی، وَلا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرُّ وَلا اَوْصَلُ مِنْ اَهْلِ بَیْتی فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّی خَیْرا...؛2 بعد از حمد و ستایش، من یارانی باوفاتر و نیکوتر از یاران خودم، و خاندانی نیکوتر و مهربان تر از خاندان خودم نمی شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نیک عنایت فرماید!»

و در طول روز عاشورا از تک تک یاران با نام و نشان قدردانی کرد مثل:

 

1. خانواده عبدالله عمیر 3

یکی از شهدای سرفراز عاشورا «عبدالله بن عمیر کلبی» بود. او دارای دستان بلند و بازوان تنومند بود.

وقتی «یسار» غلام زیاد بن ابی سفیان و «سالم» غلام عبیدالله بن زیاد به میدان آمدند و مبارز طلبیدند، «حبیب بن مظاهر» و «بُرَیْر» برخاستند که جواب آنها را بدهند، امام مانع شد تا اینکه عبدالله بن عمیر اجازه خواست و یک تنه بر آن دو نفر یورش برد و آن دو را به هلاکت رساند و سپس خود را به قلب سپاه عمر سعد زد، و رجز حماسی می خواند.

اینجا بود که همسرش عمود خیمه را گرفت و به یاری شوهر شتافت و گفت: شوهرم! از خاندان پیامبر دفاع کن! من به خیمه ها باز نمی گردم تا با تو کشته شوم.

حضرت ابا عبدالله (علیهالسلام) او را فرا خواند و از او و شوهرش تشکر و قدردانی کرد، آن گاه فرمود: «جَزَیْتُمْ مِنْ اَهْلِ بَیْتٍ خَیْرا اِرْجِعی رَحِمَکِ اللّهُ اِلَی النِّساءِ فَاجْلِسی مَعَهُنَّ فَاِنَّهُ لَیْسَ عَلَی النِّساءِ قِتالٌ؛ 4 در راه حمایت از اهل بیت به پاداش نیک از طرف اهل بیت نائل شوید! خدا رحمتت کند! برگرد به سوی آنها و با آنها بنشین! به راستی بر زنان جهاد واجب نیست.»

 

2. امّ وهب

عبدالله عمیر و مادرش «امّ وهب» نصرانی بودند که به دست امام حسین (علیهالسلام) مسلمان شدند. این جوان وقتی با اجازه امام حسین (علیهالسلام) پا به میدان گذاشت، 24 نفر از شجاعان سپاه عمر سعد را کشت و 12 نفر از سواران را زخمی کرد.

امام حسین علیه السلام بعد از شهادت جون، در کنار جنازه اش چنین دعا فرمود: خدایا! چهره اش را سفید، و بدنش را خوشبو کن و با نیکان محشورش گردان! و میان او و محمد و آلش آشنایی برقرار فرما!

لشکریان عمر سعد، اطراف او را گرفته و اسیرش کرده، نزد عمر سعد بردند. عمر سعد با شگفتی گفت: «چقدر شجاعت و قدرت تو زیاد است.» سپس او را شهید کردند و سر بریده او را به طرف خیمه زنها پرتاب کردند. مادرش سر را به طرف لشکریان یزید انداخت و عمود خیمه را گرفت و به لشکریان حمله نمود و 2 تن از سربازان دشمن را کشت. در این لحظات حساس، امام دخالت کرد و با زبان تشکر و قدردانی فرمود: «اِرْجِعی یا اُمَّ وَهَبِ، اَنْتِ وَابْنُکِ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَاِنَّ الْجِهادَ مَرْفُوعٌ عَنِ النِّساءِ لا یَقْطَعُ اللّهُ رَجاکِ یا اُمَّ وَهَبٍ؛5 برگرد ای ام وهب! تو و پسرت با پیامبر(در بهشت) هستید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. ای مادر وهب! خداوند امید تو را قطع نکند.»

جملات فوق که از آینده درخشان ام وهب و فرزندش خبر می دهد، خود برترین قدردانی از زحمات و تلاش ام وهب و فرزند او به شمار می رود.

 

3. حنظلة بن سعد

امام حسین

در گرماگرم جنگ در روز عاشورا، حنظله در کنار امام حسین(علیهالسلام) ایستاد و بر سر کوفیان فریاد زد و گفت: «شما را از عذاب الهی می ترسانم، شما را از محاکمه روز قیامت می ترسانم. شما را از عذابی که بر ثمود و عاد نازل شد می ترسانم.»

امام از جملات بیدارگر او تشکر کرد و فرمود: «یَاابْنَ سَعْدٍ! رَحِمَکَ اللّهُ! اِنَّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا الْعَذابَ حینَ رَدُّوا عَلَیْکَ ما دَعَوْتَهُمْ اِلَیْهِ مِنَ الْحَقِّ وَنَهَضُوا اِلَیْکَ لِیَسْتَبِیحُوکَ وَاَصْحابِکَ فَکَیْفَ بِهِمُ الاْآنَ وَقَدْ قَتَلُوا اِخْوانَکَ الصّالِحینَ رُحْ اِلی خَیْرٍ مِنَ الدُّنْیا وَما فیها وَاِلی مُلْکٍ لا یَبْلی؛6 ای پسر سعد! خدا رحمتت کند! این مردم آن گاه که به سوی حق دعوت کردی و پاسخ مثبت ندادند و به قتل تو و یارانت آماده گردیدند، مستوجب عذاب بودند. پس حال که خون برادران صالح تو را ریختند، چگونه خواهند بود؟ برو به سوی آنچه که خیر است از دنیا و آنچه که در آن است و به سوی ملک و آقایی [آخرت] که کهنه نمی شود.»

 

4. ابی الشعثا

یزید بن زیاد کندی معروف به «ابی الشعثا» تیرانداز ماهر و باتجربه ای بود.

روز عاشورا در کنار امام حسین (علیهالسلام) ایستاد و دفاع می کرد، صد عدد تیر داشت، همه آنها را جز پنج عدد به هدف زد. هر بار که تیراندازی می کرد، رجز می خواند. و امام حسین (علیهالسلام) در دعا برای او چنین فرمود: «اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ، وَاجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّةَ؛7 خدایا تیراندازی او را محکم و قوی گردان! و اجر و مزدش را بهشت [برین] قرار بده!»

امام در شب عاشورا به صورت کلی از تمامی بستگان و یارانش با این کلمات زیبا تشکر و قدردانی کرد: بعد از حمد و ستایش، من یارانی باوفاتر و نیکوتر از یاران خودم، و خاندانی نیکوتر و مهربان تر از خاندان خودم نمی شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نیک عنایت فرماید!

5. جون، غلام اباذر

شخصی به نام «جون» که در گذشته غلام اباذر بود، همراه امام حسین(علیهالسلام) به کربلا آمد. لحظه ای که آمد از امام حسین (علیهالسلام) اجازه میدان بگیرد، حضرت به او فرمود: «ای جون! من بیعت را از تو برداشتم؛ زیرا تو به امید عافیت و آسایش تا اینجا به همراه ما آمده ای، در راه ما خود را به مصیبت مبتلا مگردان!»8

جون در جواب امام گفت: نه هرگز، من در سلامت و امنیت با شما بودم، و از سفره شما بهره مند شدم. حال که لحظه های خطر است، شما را رها کنم! هرگز دست از شما برنمی دارم. اگر چه رنگ پوست من سیاه است، عرقم بدبو، و نسبم غیر معروف، اما شما را رها نمی کنم تا خون ما با خون شما به هم آمیزد. بنابر این، حضرت بعد از شهادت جون، در کنار جنازه اش چنین دعا فرمود: «اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ، وَطَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ، وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ مَحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ؛9 خدایا! چهره اش را سفید، و بدنش را خوشبو کن و با نیکان محشورش گردان! و میان او و محمد و آلش آشنایی برقرار فرما!»

حرم امام حسین (ع)

6. مسلم بن عوسجه

وقتی مسلم بن عوسجه به میدان رفت و پیکار سختی کرد، عمرو بن حجاج و سربازان تحت امرش او را محاصره کرده، با شمشیرها و نیزه ها بدنش را هدف قرار دادند. مسلم بر زمین افتاد. حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) فورا خود را به او رساند، در حالی که هنوز زنده بود و به او فرمود: «رَحِمَکَ رَبُّکَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ10 «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»؛( احزاب/ 23.) رحمت خدا بر تو باد ای مسلم بن عوسجه! بعضی از آنان به پیمان خود }شهادت} عمل کردند و بعضی از آنها در حال انتظار به سر می برند.»

 

7. عمرو بن قرظه

عمرو در روز عاشورا پیش روی امام ایستاد و هر تیری که به سوی آن حضرت می آمد، با بدن آن را می گرفت و هر شمشیری را از امام دفع می کرد و تا زنده بود، نگذاشت آسیبی به آن حضرت برسد. وقتی به زمین افتاد، عرض کرد: ای پسر پیغمبر! صلی الله علیه و آله آیا من به عهد خود وفا کردم؟

حضرت در جواب او با جملات تقدیرآمیز فرمود: «نَعَمْ اَنْتَ اَمامی فِی الْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ اللّهِ عَنِّی السَّلامِ؛11 تو پیشاپیش من در بهشت هستی. پس سلام مرا به رسول خدا برسان!»

 

8. حبیب بن مظاهر

حضرت در مقابل زحمات و فداکاریهای حبیب فرمود: «عِنْدَاللّهِ اَحْسِبُ نَفْسی وَحُماةَ اَصْحابی لِلّهِ دَرُّکَ یا حَبیبُ لَقَدْ کُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرْآنَ فی لَیْلَةٍ واحِدَةٍ؛12 خود و یاران حامی خود را به حساب خدا می گذارم. آفرین بر تو ای حبیب! تو مرد با فضیلتی بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی!»


1. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 80، ج3 .

2. تاریخ طبری، ج 3، ص 315؛ عوالم بحرانی، ج17، ص243

3. قابل ذکر است در ترجمه احادیث و برخی مطالب از«فرهنگ سخنان امام حسین(علیهالسلام) »مرحوم محمد دشتی، بهره برده ایم.

4. فرهنگ سخنان امام حسین (علیهالسلام)، ص 195

5. بحارالانوار، ج 45، ص 17؛ عوالم بحرانی، ج 17، ص 261؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 604؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 22؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص219.

6. تاریخ طبری، ج 3، ص 329؛ مقتل الحسین (علیهالسلام) ، خوارزمی، ج 2، ص 24؛ بحارالانوار، ج 45، ص23.

7. بحارالانوار، ج 45، ص 30؛ عوالم بحرانی، ج 17، ص 272؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 355؛ الامالی، شیخ صدوق، مجلس 30؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص22.

8. بحارالانوار، ج 45، ص 23؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 605؛ کتاب لهوف ابن طاووس، ص 47.

9. بحارالانوار، ج 45، ص 22؛ عوالم بحرانی، ج 17، ص 265؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 605؛ فرهنگ سخنان امام حسین (علیهالسلام) ، ص512.

10. بحارالانوار، ج 45، ص 20؛ ارشاد، مفید، ص237.

11. بحارالانوار، ج 45، ص 22؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 605 .

12. تاریخ طبری، ج 3، ص 327 و ج 7، ص 349.

فلش اربعین88

در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

تصاویر ویژه اربعین88

اربعین حسینی اربعین حسینی اربعین حسینی اربعین حسینی اربعین حسینی اربعین حسینی
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی 
 اربعین حسینی

screensaver اربعین88

 

ادعیه و زیارات88

زيارت عاشورا
دانلود زيارت عاشورا با صداي دلنشين مسلم زمانيان (11:12)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 427 | حجم فایل : 2.56 MB |
پنجمین نشانه ایمان
دانلود نوای دلنشین زيارت مخصوص روز اربعين که ازامام صادق (ع) نقل شده است. اَلسَّلامُ عَلى وَلِیِّ اللهِ وَحَبیبِهِ (9:17)
نظرات (4) | تعداد دريافت : 773 | حجم فایل : 2.13 MB |
زیارت ناحیه مقدسه
زیارت امام حسین(ع) صادره از ناحیه مقدس امام زمان (عج) معروف به زیارت ناحیه مقدسه با صدای میر داماد (38:55)
نظرات (2) | تعداد دريافت : 1600 | حجم فایل : 6.63 MB |
زیارت عاشورا
زیارت امام حسین(ع) در روز عاشورا با صدای حاج مهدی سماواتی (20:14)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 4381 | حجم فایل : 4.64 MB |
زیارت عاشورا
زیارت امام حسین(ع) در روز عاشورا با صدای حاج منصور ارضی (16:16)
نظرات (2) | تعداد دريافت : 2385 | حجم فایل : 3.73 MB |

نوحه،روضه،مرثیه سرایی،مداحی،مقتل خوانی و...-اربعین88

ذبیح کربلای من
نوحه خوانی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد رضا طاهری (12:03)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 508 | حجم فایل : 1.72 MB |
مرا درياب
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد حسین حدادیان (5:03)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 412 | حجم فایل : 744 KB |
گناه ما و شرم او
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد حسین حدادیان (4:37)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 303 | حجم فایل : 681 KB |
شام و طعنه‌ها
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد حسین حدادیان (9:20)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 251 | حجم فایل : 1009 KB |
عمو اباالفضل
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط طاهری (7:08)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 386 | حجم فایل : 1.02 MB |
نوه حیدرم
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط طاهری (4:15)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 251 | حجم فایل : 619 KB |
مظلوم حسین
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد رضا طاهری (7:12)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 239 | حجم فایل : 1.02 MB |
غریبی
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد رضا طاهری (8:07)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 225 | حجم فایل : 1.15 MB |
زبان حال حضرت رقیه(س)
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط طاهری (9:20)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 438 | حجم فایل : 1.33 MB |
ام مصائب
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط طاهری (5:56)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 184 | حجم فایل : 864 KB |

 

 

جانان زینب(س)
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد رضا طاهری (5:10)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 164 | حجم فایل : 753 KB |
هیبت زهرایی(س)
نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد رضا طاهری (11:41)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 108 | حجم فایل : 1.66 MB |
حج ناتمام
مراسم نوحه خوانی به مناسبت اربعین حسینی(ع) توسط مهدوی سال 86 (12:21)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 121 | حجم فایل : 1.41 MB |
کعبه دلها
مراسم نوحه خوانی به مناسبت اربعین حسینی(ع) توسط مهدوی سال 86 (08:41)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 284 | حجم فایل : 1017 KB |
برمشام میرسد بوی کربلا
مراسم سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی با صدای محمود کریمی در هیئت ثارالله 1387 (9:07)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 669 | حجم فایل : 2.63 MB |
شرمنده ام بابا
مراسم سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمود کریمی (9:07)
نظرات (1) | تعداد دريافت : 429 | حجم فایل : 1.11 MB |
حسین مظلوم(ع)
مراسم سینه زنی اربعین حسینی توسط محمود کریمی در شب اربعین 87 در هیئت ثارالله (15:05)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 327 | حجم فایل : 1.36 MB |
درد دل اهل بیت با حضرت
روضه خوانی ابا عبدالله الحسین با صدای محمود کریمی در شب اربعین 87 (15:05)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 260 | حجم فایل : 1.73 MB |
بازگشت کاروان به كربلا
مراسم نوحه خوانی به مناسبت اربعین حسینی توسط مالکی سال 86 (20:47)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 109 | حجم فایل : 2.38 MB |
بازگشت اسراء
مراسم نوحه خوانی محمد رضا طاهری به مناسبت اربعین حسینی (8:36)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 137 | حجم فایل : 1.98 MB |

 

 

برگشته خواهرم
مراسم نوحه خوانی به مناسبت اربعین حسینی توسط محمد رضا طاهری (15:56)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 105 | حجم فایل : 3.66 MB |
چادر خاکی
مراسم نوحه خوانی محمد رضا طاهری به مناسبت اربعین حسینی (10:20)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 91 | حجم فایل : 2.38 MB |
بازگشت کاروان به کربلا
مراسم روضه خوانی محمد رضا طاهری به مناسبت اربعین حسینی (28:22)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 84 | حجم فایل : 3.25 MB |
یا بن الحیدر
نوحه خوانی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط محمود کریمی و مهدی میرداماد (21:27)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 308 | حجم فایل : 3.05 MB |
سرو دلیر
نوحه خوانی و روضه خوانی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط مهدی میرداماد و محمود کریمی (9:56)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 260 | حجم فایل : 1.41 MB |
ابوفاضل
روضه خوانی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط محمود کریمی و مهدی میرداماد (13:18)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 263 | حجم فایل : 1.89 MB |
علمدارحسین(ع)
روضه خوانی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط محمود کریمی (19:57)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 66 | حجم فایل : 2.77 MB |
عمه چرا ارض و سما می لرزد
نوحه خوانی وسینه زنی به مناسبت اربعین حسینی (ع) توسط فخری در اربعین 86 (20:51)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 163 | حجم فایل : 847 KB |
عموی تشنه کام
نوحه خوانی وسینه زنی به مناسبت اربعین حسینی (ع) توسط فخری در اربعین 86 (24:07)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 90 | حجم فایل : 2.77 MB |
وعده آب
نوحه خوانی وسینه زنی به مناسبت اربعین حسینی (ع) توسط فخری در اربعین 86 (20:51)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 82 | حجم فایل : 3 MB |

 

 

 

آرزوی حرم تو
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط حمید علیمی (6:23)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 263 | حجم فایل : 1.1 MB |
سینه زن حرمت
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت اربعین حسینی توسط حمید علیمی (8:46)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 134 | حجم فایل : 2.02 MB |
غریب مادرحسن(ع)
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط حمید علیمی (5:05)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 108 | حجم فایل : 1.18 MB |
غریب زینب(س)
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط حمید علیمی (6:15)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 100 | حجم فایل : 1.45 MB |
یا زینب(س)
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط حمید علیمی (9:48)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 96 | حجم فایل : 2.26 MB |
یا امام حسن(ع)
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط حمید علیمی (9:24)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 80 | حجم فایل : 1.63 MB |
آجرک یا بقیة الله
مراسم نوحه خوانی و سینه زنی به مناسبت دهه آخر ماه صفر توسط حمید علیمی (04:07)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 193 | حجم فایل : 978 KB |

سخنرانی-اربعین88

جاذبه حسینی (ع)
بیانات مقام معظم رهبری پیرامون زیارت جابربن عبدالله از قبر مطهر امام حسین(ع) در روز اربعین (9:22)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 172 | حجم فایل : 1.55 MB |
اربعین حسینی
بیانات مقام معظم رهبری در مورد شهادت امام حسین(ع) وحرکت حضرت زینب برای زیارت امام حسین(ع) زمینه ساز زنده ماندن اسلام و پیروزی بر مستکبران و ظالمان (دیدار مردم تبریز با رهبری - ۱۳۸۶/۱۱/۲۸) (2:35)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 105 | حجم فایل : 568 KB |
دنیاخواهی
سخنرانی حجت السلام میرباقری پیرامون دنیا خواهی و دوستی دنیا عامل شهادت امام حسین(ع) در دهه آخر صفر 86 (34:07)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 78 | حجم فایل : 3.9 MB |
مسابقه برای جنایت
مقتل خوانی استاد صمدی آملی در باره مصائب کاروان اهل بیت از کربلا تا شام واینکه اشقیا چگونه بخاطر جایزه به دنبال سر علی اصغر بودند و ... (12:50)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 134 | حجم فایل : 1.47 MB |
گلی کم کرده ام می جویم او را
مقتل خوانی استاد صمدی آملی در باره چگونکی زیارت جابر در روز اربعین (11:42)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 150 | حجم فایل : 2.68 MB |
سخت ترین لحظه
سخنرانی علامه حسن حسن زاده آملی درباره اینکه چه واقعه ای در کربلا سخت تر و سهمگین تر از دیگر وقایع کربلاست؟ (30:02)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 490 | حجم فایل : 3.62 MB |
پیام جابر
سخنرانی استاد قرائتی در باره اربعین و اهمیت آن (42:22)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 177 | حجم فایل : 5.09 MB |
درد دل زینب
روضه آیت الله مجتهدی تهرانی درباره رسیدن اهل بیت بر سر قبر امام حسین (ع)در روز اربعین (11:38) 
نظرات (2) | تعداد دريافت : 1204 | حجم فایل : 1.67 MB |
چراجابر به کربلا آمد؟
سخنرانی استاد فاطمی نیا پیرامون آمدن جابر در روز اربعین به کربلا (8:12) 
نظرات (0) | تعداد دريافت : 538 | حجم فایل : 1.88 MB |
مردم به خود بیایید!
بخش دوم سخنرانی مرحوم کافی درباره مشکلات جامعه و راه حل آن در اربعین حسینی در کرج (22:07)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 190 | حجم فایل : 3.18 MB |

 

 

 

مومن کیست؟
بخش اول سخنرانی مرحوم کافی درباره ویژه گیهای مومن از زبان ائمه (ع) در روز اربعین درکرج (22:17)
نظرات (0) | تعداد دريافت : 198 | حجم فایل : 3.2 MB |