مطلب حاضر برگرفته از کتاب<حماسه حسینی >است که شامل سخنرانی های شهید مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته و در مورد واقعه عاشورا می باشد.
البته در ادامه مطلب تحریفات عاشورایی ۱نوشته شده است برای خواندن تحریفات دیگر روی هر کدام از آنها کلیک کنید.
متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلوهایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود، بنابراین در چند مقاله به بررسی تحریفات واقعه کربلا می پردازیم.
امید است همه ما بتوانیم با درک واقعیتهای این واقعه تاریخی به ارزش اصلی نهضت حسینی پی برده و در ترویج واقعیات و ارزشهای آن تلاش کنیم.
با کمال تاسف باید بگویم تحریفهایی که به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ کردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشتهاند.
موضوع بحث ما، تحریفات در واقعه تاریخی کربلاست. در بازگویی این واقعه بزرگ تحریفاتی صورت گرفته است لهذا این بحث را در چهار فصل خلاصه میکنیم.
فصل اول
در اطراف معنی تحریف و انواع تحریف هایی که در دنیا وجود دارد و اشاره به این که انواع این تحریف ها در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است.
فصل دوم
درباره عوامل تحریف است یعنی به طور کلی در سایر قضایای دنیا که تحریف صورت میگیرد به چه علت صورت میگیرد، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیت ها را تحریف میکند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه کربلا، چه عواملی دخالت داشته است که تحریفاتی در این قضیه ایجاد شود.
فصل سوم
عبارت است از توضیحی درباره تحریف هایی که در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است.
فصل چهارم
در اطراف وظایف ما، اعم از علما و توده مسلمان ما است.
تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود که داشته است یا باید داشته باشد.
به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است که کلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر کاری کنید که جملهای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، میگویند شما این عبارت را تحریف کردهاید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یک نفر میگویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل میکند. پس از آن، کسی به شما میگوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل میکرد شما میفهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است. او سخنهای شما را کم و زیاد کرده است، قسمتی از حرف های شما را که مفید مقصود شما بوده حذف کرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما میگویید این آدم حرف مرا تحریف کرده است. مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی دست ببرد میگویند که تحریف کرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی کلمه تحریف و این کلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف میپردازیم:
(مرحوم حسین نوری) این مرد بزرگ، صریحا میگوید، امروز باید عزای حسین را گرفت اما در عصر ما برای حسین یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغهایی است که درباره حادثه کربلا گفته میشود و هیچ کس جلوی این دروغها را نمیگیرد. به این مصیبت حسین بنعلی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزههایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد.
تحریف انواعی دارد که مهم ترین آنها عبارت است از
تحریف لفظی و تحریف معنوی. تحریف لفظی این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند مثلا از یک گفتاری عبارتی حذف شود یا عبارتی اضافه شود و یا جملهها را چنان پس و پیش کنند که معنی آن فرق کند، یعنی در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند. این را تحریف لفظی میگویند.
تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمیکنید، لفظ همان است که بوده. گاهی لفظ را همانطور معنی میکنید که مقصود گوینده بوده ولی گاهی هم لفظ را طوری معنی میکنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طوری معنی میکنید که مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلی گوینده؛ این را تحریف معنوی میگویند.
قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودیها به کار برده است و با ملاحظه تاریخ معلوم میشود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. نمیدانم این چه نژادی است که تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف دارد. لذا همیشه کارهایی را در اختیار میگیرند که در آنها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد. من شنیدهام بعضی از همین خبرگزاریهای معروف دنیا که رادیوها، روزنامهها همیشه از اینها نقل میکنند منحصرا در دست یهودیها است. چرا؟ برای این که بتوانند قضایا را در دنیا آن طوری که دلشان میخواهد منعکس کنند و قرآن چه عجیب درباره اینها حرف میزنند. این خصیصه یهودیان که تحریف است، در قرآن به صورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است. در یکی از آیات قرآن در سوره بقره میفرماید: «افتطمعون ان یومنوا لکم» ؛ ای مسلمانان آیا شما طمع بستید که اینها به شما راست میگویند. اینها همانها هستند که با موسی میرفتند و سخن خدا را میشنیدند و اما از همان جا که بر میگشتند تا در میان قومشان نقل بکنند آن را زیر و رو میکردند.
افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون[2]؛ تحریف هم که میکردند، نه از باب این که نمی فهمیدند و عوضی بازگو میکردند، که اینها ملت با هوشی هستند و خوب هم میفهمیدند. اما در عین این که خوب میفهمیدند معذالک حرفها را، سخنان را، کج میکردند و به گونهای دیگر برای مردم بیان میکردند، تحریف همین است. یعنی پیچ دادن، کج کردن چیزی، از مسیر اصلی منحرف کردن؛ اینها در کتابهای الهی تحریف کردند. قرآن بسیاری از جاها یا کلمه تحریف را آورده و یا به صورت دیگری مطلب را بیان کرده است.
ولی مفسرین ذکر کردهاند که تحریفی که قرآن میگوید اعم از تحریف لفظی و تحریف معنوی است؛ یعنی بعضی از این تحریفها که صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضی دیگر در تفسیر و در معنا بوده است که چون از مطلب خیلی خارج میشوم نمیخواهم در اطراف این مطلب بیشتر از این بحث کنم.
یک نفر از علما نقل میکرد که در ایام جوانیش مداحی از تهران به مشهد آمده بود که روزها در مسجد گوهر شاد و یا در صحن میایستاد و شعر و مدیحه میخواند و غزل معروف منسوب به حافظ را میخواند:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش |
|
پیوسته در حمایت لطف الله باش | |
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا | |
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش |
این آقا برای این که او را دست بیندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا این شعر را غلط میخوانی باید این طور بخوانی:
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا |
|
از جان ببوس و بر در آن، بار، کاه باش |
یعنی وقتی در حرم رسیدی همان طور که یک بار کاه را از روی الاغ به زمین میاندازند، تو هم فورا خود را به زمین بینداز؛ از آن پس هر وقت مداح بیچاره این شعر را میخواند، به جای بارگاه میگفت بار کاه و خود را هم به زمین میانداخت. به این عمل تحریف گویند.
قابل توجه است که از نظر موضوع، تحریف فرق میکند. یک وقت تحریف در یک سخن عادی است. مثل این که دو نفر در نقل و قول گفتار یکدیگر تحریف کنند. یک وقت هم تحریف در یک موضوع بزرگ اجتماعی است مثل تحریف کردن در شخصیتها. شخصیتهایی هستند که قول و عملشان برای مردم حجت است، خُلقشان برای مردم نمونه است. مثلا کسی سخنی را به علی علیه السلام نسبت می دهد که از ایشان نیست یا مقصودش چیز دیگری بوده، این خیلی خطرناک است. خلق و خویی را به پیغمبر، و یا به امام نسبت می دهند در صورتی که خُلق او طور دیگری بوده است. یا در یک حادثه بزرگ، در یک حادثه تاریخی که از نظر اجتماعی یک سند اجتماعی و یک پشتوانه اخلاقی و تربیتی است تحریف به وجود آورد. این دیگر چقدر اهمیت دارد و چقدر خطرناک است که تحریفات چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی در موضوعاتی صورت بگیرد که آن موضوعات، موضوع عادی نیست. یک وقت کسی در شعر حافظ و یا مثلا در کتاب موش و گربه تحریف ایجاد میکند که گرچه نباید چنین اتفاقی بیافتد ولی چندان اهمیتی ندارد. ولی گاهی در یک سند مهم تاریخی تحریف ایجاد می شود.
یکی از استادها مقالهای درباره کتاب موش و گربه که از نظر ادبی بسیار کتاب با ارزشی است، نوشته بود و ثابت کرده بود که در آن اثر بسیار دست برده شده است و اشعاری کم و زیاد و کلمات عوض کرده شدهاند. بعد نوشته بود که به نظر من قومی در دنیا به اندازه قوم ایرانی بی امانت نیست که این همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحریف های بی جا بکند. در مثنوی مولوی نیز تحریف شده است. مثلا یک شعر عالی راجع به اثر محبت در مثنویهای اصل بوده است که میگوید:
از محبت تلخها شیرین شود |
|
وز محبت مسها زرین شود |
که حرف حسابی است. محبت مثل چیزی است که تلخها را شیرین می کند، محبت حکم کیمیا را دارد که مس وجود انسان را تبدیل به زر می کند. بعد دیگران آمدند و بدون این که تناسبی وجود داشته باشد اشعاری به آن افزودند مثلا گفتند:
مردم دو مسوولیت بزرگ دارند:
1- نهی از منکر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند که روضهها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند که حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه کنند.
2- مشکل دیگر تمایلی است که صاحب مجالس و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید کربلا شود. روضهخوان بیچاره میبیند که اگر همه روضهها راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلسش نمیگیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمیکنند، ناچار یک مطالبی اضافه میکند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور کنند و با رفتارشان آن روضهخوانی را که میمیراند و مجلس را کربلا میکند تشویق نکنند. کربلا میکند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فکرشان بالا بیاید به طوری که روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنی روحشان با روح حسین بنعلی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذرهای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.
از محبت مار، موری میشود و یا از محبت مثلا سقف دیوار میشود و یا از محبت خربزه هندوانه میشود و اینها دیگر ربطی به موضوع ندارد که البته اینها نباید بشود ولی این تحریفها به حیات و سعادت اجتماع ضربه نمیزند؛ در مسیر اجتماع، انحرافی ایجاد نمیکند اما در چیزهایی که بستگی به اخلاق و تربیت و دین مردم دارد خطرناک است و وای به آنجا که در اسناد و پشتوانههای زندگی بشر تحریف صورت بگیرد.
حادثه کربلا برای ما یک حادثه بزرگ اجتماعی است. یعنی در تربیت ما، در خلق و خوی ما این حادثه اثر دارد. حادثهای است که خود به خود بدون این که هیچ قدرتی ما را مجبور کرده باشد، میلیونها نفر و قهرا میلیونها ساعت از وقت خودمان را برای استماع قضایای مربوط به آن صرف میکنیم. میلیونها تومان در این راه خرج میکنیم، این قضیه باید همانطوری که هست و همان طوری که بوده است بدون کم و زیاد بیان شود و اگر کوچکترین دخل و تصرفی از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد،
حادثه را منحرف می کند و به جای این که ما از این حادثه استفاده بکنیم قطعا ضرر خواهیم کرد. حالا بحث من این است که در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد کردهایم!
هم تحریفهای لفظی یعنی شکلی و ظاهری که رد مورد اصل قضایا، مقدمات قضایا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است و هم در تفسیر این حادثه ما تحریف کردهایم! با کمال تاسف این حادثه، هم دچار تحریفهای لفظی و هم دچار تحریفهای معنوی شده است.
گاهی از اوقات لااقل تحریفهایی که میشود هماهنگی با اصل مطلب دارد ولی گاهی وقتها تحریف، کوچکترین هماهنگی که ندارد هیچ، قضیه را هم نسخ می کند، قضیه را به کلی واژگون می کند و به شکلی در میآورد که به صورت ضد خودش در میآید. با کمال تاسف باید بگویم تحریفهایی که به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ کردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشتهاند. حال نمونههایی از بعضی تحریفهایی که در لفظ ظاهر یعنی در شکل قضیه به وجود آوردهاند و چیزهایی که نسبت دادهاند را ذکر میکنم.
مطلب آنقدر زیاد است که قابل بیان کردن نیست، آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم روضههایی را که می خوانند و دروغ است جمعآوری کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحهای بشود!
گفتن یک مطلب هم لازم است که در همه اینها مردم مسوولند. یعنی مردمی که در روضه خوانیها شرکت میکنند در این قضیه مسوول هستند. مردم دو مسوولیت بزرگ دارند:
1- نهی از منکر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند که روضهها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند که حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه کنند.
2- مشکل دیگر تمایلی است که صاحب مجالس و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید کربلا شود. روضهخوان بیچاره میبیند که اگر همه روضهها راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلسش نمیگیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمیکنند، ناچار یک مطالبی اضافه میکند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور کنند و با رفتارشان آن روضهخوانی را که میمیراند و مجلس را کربلا میکند تشویق نکنند. کربلا میکند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فکرشان بالا بیاید به طوری که روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنی روحشان با روح حسین بنعلی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذرهای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد